کشتار بیگناهان، شادی تروریست های رجوی – قسمت چهارم

یازدهم سپتامبر دو هزار و یک دو هواپیما به دو برج مرکز تجارت جهانی کوبیده می شود. امدادگران بهت زده برای نجات مردم به داخل برج‌ها می شتابند. دو برج فرو می‌ریزد. دو هزار و هفتصد و چهل و نه تن از هشتاد و هفت کشور جهان طی چند ساعت در زیر آوار جان می‌بازند. تنها بیست تن از زیر آوار نجات می‌یابند

تروردر لغت، در زبان فرانسه، به معنای هراس و هراس افکنی است؛ و در سیاست به کارهای خشونت آمیز و غیر قانونی افراد و گروههای سازمان یافته برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور می‌‌گویند و نیز کردار کسانی که برای رسیدن به هدف‌های سیاسی خود دست به کارهای خشونت آمیز و هراس انگیز می‌‌زنند، ترور نامیده می‌شود. حملاتی مانند اقدام تروریست‌ها در منهدم کردن برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱عملیاتی تروریستی به شمار می‌رود. تروروکشتارهدفمند انسانهای بیگناه روش دسته‌های راست یا چپی است که برای سرنگونی یا هراساندن نظام سیاسی حاکم به آدمکشی و آدم دزدی و خرابکاری دست می‌‌زنند. تروریست ها مرزهای انسانی را مخدوش می کنند و اغلب با کشیدن هاله ای از تقدس بر ایدئولوژی و رفتار خشونت آمیز و تروریستی شان همانند القاعده دست به کشتار بیگناهان میزنند و یا همچون فاشیست های مستقر در قرارگاه اشرف به خاطر کشتار انسانهای بیگناه در برج های دو قلوی نیویورک بیمارگونه شادی و پایکوبی می کنند. در یازده سپتامبر 2001 فاجعه ای اسفبار و تکان دهنده ای رخ داد که جهان را در بهت و حیرت و ماتم فرو برد. بیش از 3 هزار انسان بی گناه از پیر و جوان و کودک از تمامی ملیت ها و آئین ها قربانی تروریسم جهانی کوری شدند که در ابتدا با بستن بمب های انتحاری و کمری آغاز شد و به ربودن هواپیما و هواپیماهای انتحاری ختم شد. در این بین دارودسته رجوی نیز بنا به شهادت آقای ناصر سید بابائی که در آن موقع در قرارگاه اشرف حضور داشت، ماهیت تروریستی و افکار زشت و انسانی شان را با حمایت از عملیات تروریستی القاعده به اثبات رساندند. خوشحالی شخص مسعود رجوی از عملیات کشتار شهروندان بیگناه در ساختمان مرکز تجارت جهانی و ژست گرفتن احمقانه وی آن گونه که آقای ناصر سید بابایی توصیف می کند نشان از اوج حماقت و رفتار بیمارگونه و دیوانه وار رهبری فرقه مجاهدین است که اثبات می کند رجوی از کمترین شعور و شرف انسانی بی نصیب مانده است.

بی شک در عصر تحولات دموکراتیک و عقلانیت مدرن دنیای پر از خشونت دارودسته رجوی جایی نخواهد داشت و فضای تلخ و سیاه قرارگاه اشرف در تقابل با جهان زیبا و دوست داشتنی انسانهای متمدن و آگاه موضوعیت خود را از دست خواهد داد.

سکانس اول

یک روز عادی در نیویورک

ساعت هشت و چهل و شش دقیقه بامداد سه شنبه یازده سپتامبر سال 2001 یک روز عادی در نیویورک را به تصویر می‌کشد. تنها چیزی که در خاطر می‌ماند لحظه‌ای است که شاید برای آخرین بار گرمای عشق را پیش از ترک خانه احساس کرده‌ای.

نیویورک با تمام زیبایی‌ها و نقایص‌اش در زیر آفتاب به تپش می افتد. مردم شهر در خیابانها و مراکز اداری و تجاری شهری، فعالیت روزانه‌ی خود را آغاز می کنند. ناگهان هواپیمائی به برج شمالی مرکز تجارت جهانی نیویورک اصابت می کند شانزده دقیقه بعد هواپیمای دیگری به برج جنوبی می خورد. دقایقی پس از آن در میان بهت و وحشت مردم شهرنیویورک، خبرنگاران و فیلمبرداران نیروهای امداد به نجات مردمی می شتابند که گروهی از آنان خود را از سر استیصال از برج‌های در آتش سوخته‌ی مرکز تجارت جهانی به پایین پرتاب می‌کنند. در یک آن گویی دنیا به پایان می‌رسد. برج‌ها فرو می‌ریزد و همه جا تاریک می‌شود؛ مردمی که در آن اطراف بودند برای لحظه‌ای فکر می‌کنند شاید زندگی پایان می یابد.

سکانس دوم

زندگی ادامه دارد

پرنده ای از میان آوار برج های دو قلوی نیویورک به سوی آسمان اوج می‌گیرد. به شرق و غرب می‌رود تا همدردی مسلمان و بودایی و یهودی و مسیحی با مردم آمریکا را فارغ از دین و آیینشان یادآور شود. روزهای پس از یازده سپتامبر، مراسم دفن کشتار بیگناهان به سمفونی چهره‌ها می ماند و مملو از نماهای درشت چهره است. پرنده به آرامی از برابر چهره‌ی مجروح و خونین آمریکاییان آسیایی تبار، آفریقایی تبار، اروپایی و لاتین پس از فروریختن برج‌ها عبور می‌کند تا برای آخرین بار یاد آنان را پیش از دفن شدن در زیر برج‌ها زنده کند.

آرش رضائی

مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

27/6/1386

سکانس سوم

خاطرات یازده سپتامبر در قرارگاه اشرف

روز حادثه شب هنگام از فرهنگی در قرارگاه 12 داخل اشرف، اخباری از تلویزیون کانال CNN پخش شد. ولی خبر تکان دهنده بود. همه نشسته بودند و به جای غذا خوردن تصاویر فجیعی را نظاره می کردند.

خبر برخورد هواپیماها به برجهای دو قلو در آمریکا یک اتفاق ساده نبود.همگان به محض دیدن تصاویر نوعی خشنودی در چهره هایشان پدیدار شد.پس از اعلام خبر، یکدفعه شام خوردنشان را رها کردند و به شادی کردن پرداختند.مسئول من که مجید شکوه زاده بود نیزبسیار خوشحال بود و شادی می کرد.

از اینکه آدمها از بالای ساختمان چندین طبقه خودشان را پائین می انداختند بسیار شاد و خوشحال بودند.اما من خوشحالی نکردم و دلم به حال مردم عادی می سوخت. تمامی لایه های تشکیلاتی در سالن غذاخوری بودند و مسئول قرارگاه که مهناز بود در سالن حضور نداشت و به جایش MA فرهاد در سالن بود. فرهاد میکروفون را در دست گرفت و ابراز خوشحالی از برخورد هواپیماها به برجها نمود و برای جمع حاضر گفت که ما نیز از اینکه به آمریکا ضربه سختی وارد شده است خوشحالیم و جشن میگیریم.

شام که طبق روال خود نیم ساعت بود با 15 دقیقه اضافه به علت پخش موزیکهای شاد و رقصیدن به پایان رسید.

فردای آن روز ساعت 11 صبح نشستی عمومی از طرف مهناز مسئول قرارگاه12 برگزار شد. و همه ما که سر کارهای روزانه خود بودیم به سالن غذاخوری آمدیم علت را کسی نمی دانست که موضوع چیست؟ پس از جمع شدن در سالن، تصاویر برخورد هواپیماها به برجهای دو قلو و خبر آن از طریق فرهنگی پخش شد، سپس مهناز با رویی گشاده که حاکی از رضایت قلبی سرشارش بود گفت که شما خوشحالید جمع حاضر در جواب گفتند بلی. و در ادامه گفت که بخاطر فروریختن برجهای دو قلو جشن می گیریم و همه با شنیدن خبر جشن، سر و صدای زیادی کردند و از قسمت صنفی نیز شروع به پخش شیرینی و شربت کردند و قرار شد همان شب بعد از شام فیلم سینمائی پخش بشود. در دلم گفتم عده ای انسان بیگناه کشته شدند بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند و بخاطر کشته شدنشان امشب من باید فیلم سینمائی ببینم و شادی کنم.

این چه جور اسلام انقلابی است؟ و هرگز اسلام چنین دستوری را صادر نکرده است. پس از اعلام خبر مهناز، وی قصد داشت سالن را ترک بکند که عده ای از چاپلوسان دور تریبون را گرفتند و اعلام موضع سیاسی و خوشحالی کردند که این عده از لایه های FA و M قدیم بودند و ابراز رضایت از عملیات انتحاری افراد القاعده بود. و همچنین از موضع سازمان که در قبال این اتفاق خرسند بوده اظهار خوشحالی کردند.

"لازم به ذکر است که هر نگاه و زاویه دیدی که مسئول نشست در سازمان می گیرد، لایه های زیرین به تبعیت کورکورانه خودشان از همان دید وارد می شوند و زاویه دید مسئول نشست را دیدگاه اصلی سازمان و خط و مشی سازمان تلقی میدانند."

نشست در باقرزاده

بعد از گذشت 1هفته که از فرو ریختن برجهای دو قلو می گذشت مهناز مسئول قرارگاه 12 به سالن غذاخوری آمد و گفت که برای جشن اصلی خودتان را حاضر بکنید و قرار است پیش مسعود رجوی رفته و در آنجا جشن اصلی را برگزار بکنیم. تا مدت 1هفته که از فرو ریختن برجها می گذشت، روزانه و بصورت مداوم و چندین بار سرود " سر کوچه کمینه، مجاهد پر کینه، آمریکائی بیرون شو، خونت روی زمینه " را قسمت فرهنگی قرارگاه 12 مکرر پخش میکرد.

روز حرکت

شبانه حرکت کرده و صبح روز بعدش در سالن اجتماعات باقرزاده حاضر شدیم. ساعت 8 صبح وارد سالن شدیم و 5/8-9 صبح جلسه شروع شد. و با آمدن مسعود و مریم، جشن و پایکوبی کردند.پس از ورود مسعود و مریم، مسعود خوش و بشی را با مسئولین و نفرات بالای سازمان شروع کرد. آرایش سالن طوری بود که مثل یک اتاق فرمان در گوشه سالن، تیم سیاسی که ترکیبی از نفراتی مثل محمد محدثین (بهنام)و بقیه در آن تیم حاضر بودند.

و با کامپیوترها و تلویزیونهای خاص خودشان اخبار را مدام پیگیری می کردند. در ابتدا پس از خوش و بش، فیلم برخورد هواپیماها به ساختمان دو قلوها در وایت اسکرین های نصب شده در سالن باقرزاده پخش شد.

مسعود در حالی که 2 دستش را به کمرش گرفته بود به تصاویر نگاه می کرد. و مریم نیز در جای خودش نشسته بود. به محض پخش فیلم برخورد هواپیمای دوم به ساختمان، مسعود برگشت و رو به طرف نفرات حاضر با حالتی ایستاد که خود گویا مسئول همین عملیات بود. (گویی در دلش می گفت که ای کاش من به جای بن لادن مسئول عملیات بودم).

بعد از آن خبرهایی از برخورد هواپیما به پنتاگون پخش شد و بعد از آن تصاویر هجوم ارتش اسرائیل به مقریاسر عرفات در فلسطین بصورت زنده پخش شد.

پس از پخش، مسعود در حالی که دلش به حال یاسر عرفات می سوخت از زاویه دفاع از حقوق بشر برای یاسر عرفات، ابراز ناراحتی کرد و عمل ارتش اسرائیل را محکوم کرد و موضع سیاسی گرفت. و پس از صحبتش خواستار اعلام موضع رسمی سازمان بصورت بیرونی شد که علیه ارتش اسرائیل موضع بگیرند و این کارشان را مورد انتقاد قرار بدهند. ولی در سخنان مسعود آن چه بود فراسوی موضع بیرونی بود.

مسعود در سخنانش از اینکه یاسر عرفات فاقد یک تشکیلات سیاسی منسجم است یاد کرد و همچنین شاخه بن لادن و پ ک ک که رهبری شان را اوجالان به عهده داشت زیر سوال برد. و کار آنها را ناچیز دانست و کار حرکت آنها را کم جلوه نشان داد.

ولی به دفاع از وقوع این عملکرد، گفت که این نمونه ای از اسلام ارتجاعی است. حال اگر اسلام انقلابی بود چه می کرد؟

و در ادامه سخنان خود به ربط دادن و پیوند دادن این سخنان به وصیت نامه محمود عطا و گفته ها و عملکردهای او پرداخت.

تیم سیاسی مدام از اخبار و حوادث جدید خبر می داد و موضع دولت های آمریکا و اسرائیل و تحلیل های سیاسی تلویزیونهای CNN و BBC را به مسعود ابلاغ می کردند، سخنگوی تیم سیاسی بهنام بود و با هر خبر از آمریکائی ها اگر حاکی از تاسف و شکست بود حاضرین خوشحالی کرده و می خندیدند و با هر خبر تهدید و حمله به سکوت می رفتند.

مسعود رجوی سعی داشت که این نوع کار بن لادن را با ترکیب کردن نوع و روش خودشان یکسان بکند و نتیجه خوبی برای تشکیلات خود در بیاورد.بدین صورت که می گفت اگر همین نفرات شجاع اسامه بن لادن که تشکیلاتی نیستند و فقط قادرند حرکت نظامی بکنند اگر در تشکیلات وارد می شدند، چقدر می توانستند کار انجام بدهند و کارشان چقدر جهت دار می شد.

در واقع مسعود معتقد بود که یک حرکت تروریستی را اگر با یک تشکیلات منسجم تروریستی به شیوه مجاهدین رهبری می کرد آنوقت بسیار کارها را می شد انجام داد.

بدلیل استقبال بسیار شخص مسعود از برخورد هواپیماها و خوشحالی وی، فیلم فرو ریختن برجهای دو قلوی ساختمان تجارت جهانی در سالن باقرزاده 2 بار پخش شد.و مسعود با دیدن برخوردها کیف می کرد گویی ابراز خوشحالی زایدالوصفی در چهره اش نمایان بود.

در جمع باقرزاده که کلیه لایه ها و نفرات و کادرهای تشکیلاتی حضور داشتند هیچ یک از نفرات حاضر از این عمل ناراضی نبودند و به طریقی موافقت خودشان را با این عمل به اثبات رساندند.

عضو سابق سازمان مجاهدین

ناصر سید علی بابائی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا