نامه ابراهیم خدابنده به آقای ابوالحسن فولادوند

ابراهیم خدابنده

با سلام و عرض خسته نباشید،

مقاله تان را که در سایت اینترنتی "ایران افشاگر" تحت عنوان "مبارک باد دژخیم…!!" درج شده بود مطالعه کردم. در این مقاله در خصوص ازدواج آقای کامبیز باقرزاده اشاره فرموده بودید که: " هرچه فکر کردم که چه ربطی بین شاه داماد! انبیاء! و فرقه! وجود دارد، راستش سر در نیاوردم…"

در خصوص سؤال مطروحه البته خودتان در ادامه مقاله تلاش کرده بودید تا پاسخی بیابید ولی از آنجا که احساس کردم اگر جسارت نباشد قدری به بیراهه رفته اید وظیفه خود دیدم که در این رابطه آنچه را که به نظرم میرسد به اطلاعتان برسانم تا شاید کمکی در یافتن جواب به سؤالتان کرده باشم و ضمنا امیدوارم که این نامه به طریقی به نظرتان برسد.

اگر حتی مطالعات مختصری در خصوص کارکرد فرقه ها که تعداد آنها در گذشته و حال در کشورهای مختلف جهان کم نبوده اند داشته باشید بخوبی برایتان مسجل خواهد بود که فرقه ها، بر خلاف مذاهب و مکاتب بر حق که کانون خانواده را مقدس میدانند، با نهاد خانواده ضدیت داشته و تلاش میکنند آنرا به هر ترتیبی که ممکن است از هم بپاشند. نمونه های تاریخی آن در سراسر جهان بسیار است که رهبر فرقه هرگونه رابطه جنسی و عاطفی و خانوادگی، حتی علاقه در حد والدین و فرزندان را هم منع کرده است. منطق رهبر فرقه البته در این رابطه همیشه این بوده است که افراد فرقه باید تمامی عشق و عاطفه خود را بی دریغ نثار رهبر نمایند و لذا جایی برای عواطف خانوادگی باقی نمیماند. اغلب محققان و دانشمندان علوم اجتماعی و جامعه شناسی، فرقه ها را تهدیدی برای امنیت اجتماعی و معضلی برای جامعه میدانند چرا که آنان اساس جامعه را که همان خانواده باشد مورد تهدید قرار میدهند و فرد را در یک دنیای غیر واقعی درگیر کرده و رابطه وی را با محیط پیرامونش، برای هرچه وابسته کردنش به فرقه و رهبر آن، قطع مینمایند. البته این کار با روش ها و اسلوب های خاص شناخته شده که تقریبا در تمامی فرقه ها یکسان است صورت میگیرد. در این خصوص پیشنهاد میکنم که مطالعاتی در خصوص فرقه ها که منابع آن بیشمار است بنمائید.

اما در مقابل فرقه ها، مذاهب و مکاتب بر حق قرار دارند که اتفاقا ازدواج و تشکیل خانواده را ترغیب و تشویق کرده و آنرا نهاد مقدس هر جامعه میدانند و اصلاح یک اجتماع را از خانواده آغاز میکنند تا جایی که پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نکاح را سنت خود مینامد. بسیاری از روانشناسان که در خصوص آسیب های روانی ناشی از تعالیم فرقه ها مطالعه میکنند و با افرادی که در دنیای مجازی فرقه ها رشد کرده و برای زندگی در دنیای واقعی ناتوان هستند روبرو میگردند، قبل از هر چیز ازدواج را توصیه میکنند چرا که فرد با ازدواج در واقع گام بلندی در دنیای واقعی مسئولیت پذیری برداشته و با مسائل و مشکلات یک جامعه نیز بطرز معقول تر و منطقی تری برخورد میکند.

بنابراین رابطه بین داماد یا عروس شدن جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق، که بر اساس تمامی تعاریف شناخته شده و مطالعات مستقل انجام شده یک فرقه کامل العیار است، و سیره انبیاء و فرقه کاملا روشن میشود. در خلال مقاله تان به ازدواج دوست قدیمی و دوران تحصیلم آقای داوود باقروند ارشد که تاکنون چندین بار به ملاقات من آمده است نیز اشاره کرده اید. او بعد از جدا شدن از سازمان، و بازگشتش از عراق به خاک میهن، ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده است و در حال حاضر شغل خوبی نیز داشته و مانند 70 میلیون ایرانی به زندگی عادی خود مشغول است و البته خیلی بیشتر از زمانی که در عراق و در قرارگاه اشرف مستقر بود برای جامعه و هم نوعان خود احساس مسئولیت کرده و مفید میباشد و مسئله حل میکند. در ضمن این صرفا فرقه ها هستند که جدا شدن فرد از تشکیلات و ازدواج و تشکیل خانواده وی را مترادف با خیانت و جنایت و مزدوری میدانند و به جای تبریک به آنان، بر خلاف رسم همه جوامع متمدن سعی در سرکوب و تخطئه آنان میکنند.

اما سؤالی هم من داشتم که بسیار ممنون خواهم شد جوابی از شما یا هر کسی که میتواند در این خصوص کمک کند داشته باشم. سؤال اینست که چرا جدا شدن یک فرد از سازمان مجاهدین خلق و سپس ازدواج و تشکیل خانواده وی و تبریک گفتن دوستانش به او اینقدر موجب نگرانی و تشویش شما و دوستانتان شده است بطوری که با چنین فرهنگی که باید به عرضتان برسانم دیگر در ایران منسوخ شده است به تهاجم و ناسزا گویی به آنان روی آورده اید. چرا با ازدواج این چند نفر و تبریک گفتن چند تن از دوست آنان بر اساس نظر شما نظام ولایت فقیه سرپا شده و نجات پیدا میکند؟ و یا اینکه شهر اشرف مورد تهدید قرار میگیرد؟ بر فرض هم اگر آقای باقروند ارشد بخواهد برای ماه عسل خود همانطور که اشاره کرده بودید به خارج از کشور برود چه مشکلی برای سازمان مجاهدین خلق بوجود می آید؟ میخواهم بپرسم که مثلا اگر خانم مریم رجوی نیز، با توجه به اینکه این افراد سالهای جوانی خود را بی دریغ و بدون چشم داشت بصورت 24 ساعته تحت رهبری مسعود به مبارزه گذرانده اند، ازدواج و تشکیل خانواده و آغاز زندگی جدیدشان را به آنان تبریک بگوید چه اتفاقی می افتد و چه چیزی از بزرگی ایشان کم میشود؟

نمیدانم شما مخاطب خود را در مقاله ای که اشاره شد چه کسانی فرض کرده اید. اگر مخاطب صرفا اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند که بحثی نیست و دیگر نیازی نبود آنرا در سایت اینترنتی برای عموم درج کنید. اما اگر منظور مورد خطاب قرار دادن عامه مردم ایران است باید خدمتتان عرض کنم که حتی یک کلمه از فرمایشات جنابعالی برای مردم عادی ایران قابل درک و فهم نیست و حتی به درجاتی مضحک و خنده آور نیز میباشد. قطعا کسی متوجه نمیشود که چرا مسئله ساده چند ازدواج و چند تبریک اینقدر مهم و حیاتی شده و اینقدر شما را به واکنش غیر منطقی و نامعقول وا داشته است.

با تشکر و با آرزوی سلامت و بهروزی

ابراهیم خدابنده، بیست و ششم دسامبر 2006

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا