پاسخی از ابراهیم خدابنده

پاسخی از ابراهیم خدابنده
سایت دکتر مسعود بنی صدر، دهم ژانویه 2007
آقای… عزیز
با سلام
نامه دوم
14 دی 1385
نامه دوم شما به تاریخ 2 ژانویه 2007 را که در جواب به نامه من نوشته بودید دریافت کردم. یک بار عین نامه تان را در زیر می آورم:
با درود بر تمامی شهیدان سازمان مجاهدین خلق ایران. جواب شما را خواندم. از من خواسته بودید که وارد محتوای بحث بشوم. کدام محتوا؟ میدانید بحث من اینست که شما الان کجا قرار گرفته اید؟ مشکل من انتقاد به سازمان نیست. مشکل آنجاست که شما امروز چه هدفی را با دوستان جدیدتان (سربازان گم نام امام زمان) دنبال میکنید؟ آیا به راستی اگر شما ابراهیم هستید فرق بین خادم و خائن را نمی دانید؟ و راستی چرا صاحب خانه جدید شما اجازه نمیدهد یک انتقاد هم در رابطه با 28 سال ظلم و جنایت که در حق مردم ایران روا داشته انجام بدهید؟ پس به راحتی میتوان درک کرد که دوستان جدیدتان دارند از شما کمال استفاده را میکنند. رامین (آنان که از تاریخ نمی آموزند محکوم به تکرار آن هستند)
قبل از هر چیز از بابت نامه تان متشکرم. از قرار معلوم شما نمیخواهید وارد محتوای نوشته های این مدت من شده و آنها را بصورت استدلالی رد نمائید. بسیار خوب اشکالی ندارد. من تلاش میکنم که پاسخ به همین نامه شما را تا جایی که در عهده ام باشد بدهم. ابتدا لازم به ذکر است که من از سال 1359 با سازمان مجاهدین خلق کار میکردم و از سال 1364 به عضویت سازمان در آمدم. آشنایی من با سازمان و فعالیتم طی این مدت تماما در خارج از ایران و کارم عمدتا در امور تبلیغی و سیاسی بوده است. طی این سالیان بطور تمام وقت و بی وقفه و با بذل هرآنچه که داشته ام در خصوص ظلم و جنایت صاحب خانه فعلی در حق مردم ایران در کشور های متعدد و به اشکال مختلف تبلیغ کرده ام. فکر نمیکنم از این بابت به کسی بدهکار مانده باشم و یا چیزی کم گذاشته باشم و کاری بوده باشد که از دستم برآمده و نکرده باشم. دقیقا به همین دلیل نیز هم اکنون به اتهام دو دهه تبلیغ علیه نظام در زندان اوین بوده و منتظر حکم هستم که اساسا چشم انداز روشنی هم ندارد. صراحتا هم گفته شده است که نوشته های فعلی من هیچ تأثیری در حکم من نخواهد داشت چون از نظر آنان در دستگاه قضا در قبال به اصطلاح جرمی که مرتکب شده ام باید جزا شوم و نوشته های فعلی من آن جرائم مفروضه را جبران نمیکند. خصوصا اینکه من از موضع خیرخواهانه با سازمان برخورد کرده و خواستار اصلاح آن برای مؤثر واقع شدن مبارزه اش شده ام و هرگز کلامی در تأیید رژیم یا امحاء سازمان نگفته ام.
اما از طرف دیگر وقتی در 15 خرداد 1382 از سوریه به ایران آورده شدم درست 32 سال بود که از ایران دور بودم. خوشبختانه یا متأسفانه در ایران چشمم بر روی خیلی از حقایق باز شد که تا قبل از آن چنین تصویری نداشتم. منظورم این نیست که ایران و زندان اوین را عین بهشت یافتم. بلکه به هیچ وجه آن تصویری که داده شده بود واقعی نبود. بهرحال یا از ابتدا تصویر غلط داده شده بود و یا اینکه طی این سالیان تغییرات زیادی صورت گرفته بود. البته من هم میتوانستم مثل برخی دیگر خودم را به بی خیالی بزنم و به قول معروف ذهنم را گل بگیرم و صرفا حبس بکشم یا دنبال زندگی بروم. اما هرچه کردم نتوانستم خودم را راضی کنم و تصمیم گرفتم که به یقین خود عمل نمایم و بهرحال به مشاهداتم و به تغییراتی که در ذهنم پدید آمده بود اعتراف کنم.
یادم می آید که در سال 59 آقای محمود احمدی از مسئولین سازمان مجاهدین خلق به انگلستان آمد و جلسه ای در لندن گذاشت که من هم به عنوان یک هوادار ساده شرکت کرده بودم. دوست قدیمی و بسیار نزدیک من آقای شهرام پروین از ایشان سؤال کرد که اگر چنانچه بین رهنمودی که سازمان میدهد و یقین خودم تضاد باشد به کدام یک عمل نمایم. آقای احمدی جواب داد که به یقین خود عمل نمائید. در آن زمان همین جمله باعث جذب من و شهرام و بسیاری دیگر به سازمان شد. اما در عمل اینطور نبود و نشد. بهرحال الان تصمیم گرفته ام که با هر بهائی و به جان خریدن هر تهمتی تنها به یقین خود عمل نمایم.
از من پرسیدید که الان کجا قرار گرفته ام و چه هدفی را دنبال میکنم و پرسیده بودید که آیا فرق خادم و خائن را نمیدانم. به این سؤالات جواب خواهم داد. اما اتفاقا سؤالات من از سازمان هم دقیقا همین هاست. فی الواقع میخواهم بدانم که رهبری سازمان الان کجا قرار گرفته است؟ (سوء تفاهم نشود آدرس محل کار و استقرار ایشان مد نظر نیست) و چه هدفی را دنبال میکند؟ و آیا واقعا فرق خادم و خائن را نمیداند؟ وقتی من میبینم که سازمان درست در کنار درنده ترین جناح امپریالیزم قرار گرفته و مبنای استراتژی خود را بر خواست آمریکا و اسرائیل نهاده و سایت های سازمان پر از اظهارات ضد ایرانی بوش و بلیر است چکار باید بکنم و چه باید بگویم؟ زمانی که مشاهده میکنم که هدف سازمان صرفا کسب قدرت به هر قیمت ولو آویختن به دامان نومحافظه کاران جنگ طلب شده و بالکل مردم ایران را از معادله استراتژی خود حذف کرده است آیا باید سکوت کنم؟ فکر نکنید هنگامی که فیلم های جلسات رهبری و مسئولین سازمان مجاهدین خلق با مقامات امنیتی رژیم دیکتاتوری صدام حسین را میدیدم قند توی دلم آب میشد. فی الواقع میخواستم سرم را محکم به دیوار بکوبم و خودم را خلاص کنم. آنزمان که پدر و مادر من و بسیاری مثل من در تهران زیر بمب و موشک رژیم بعث عراق که به تأیید سازمان ملل متحد (بیانیه 18 آذر 1370) متجاوز شناخته شده است بودند بنده و سایر اعضای سازمان و رهبری آن کجا بودیم؟ ما به یمن انقلاب ایدئولوژیک و عملیات جاری و مناسبات فرقه ای و شستشوی مغزی در همان عراق و در کنار صدام حسین بودیم و خود را خادم به خلق فرض میکردیم. در همه جای دنیا و در همه جای تاریخ همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن (آنهم همکاری به صورتی که در نوارها مشاهده میشود) خیانت تلقی میگردد و حتی کشورهایی که مجازات اعدام ندارند در این یک مقوله خاص از اعدام کوتاه نمی آیند.
پرسیدید که الان کجا قرار گرفته ام؟ من الان در بند 10 بازداشتگاه 209 زندان اوین قرار گرفته ام و قرار است برایم حکمی جهت بیش از دو دهه تبلیغ علیه نظام (که تازه شما پرسیده بودید چرا انجام نمیدهم) صادر گردد. فکر میکنم همین واقعیت روشن، همه چیز را توضیح بدهد. هیچکس هم بر این باور نیست که من الان از آرمان های خود دست کشیده یا هوادار سینه چاک جمهوری اسلامی شده باشم. پرسیدید که امروز چه هدفی را دنبال میکنم؟ من میخواهم تا جایی که از دستم بر می آید در ساختار فرقه ای سازمان مجاهدین خلق تغییر ایجاد کرده و آنرا به سازمانی دموکراتیک مبتنی بر موازین امروزی دنیای مدرن تبدیل کنم. خیلی ها آنرا محال میدانند ولی من سعی خود را خواهم کرد. پرسیده بودید که آیا براستی فرق خائن و خادم را نمیدانم؟ چرا میدانم ولی بهرحال نیت من در انجام آنچه انجام میدهم ارتقای آزادی در همه گستره هاست حتی اگر مارک بریده مزدور خائن که توسط سازمان به هر منتقدی چسبانده میشود بخورم. خیلی ها در این کشور به تلاش برای تحقق جامعه ای آزاد مشغولند و بهای آنرا نیز روزمره می پردازند. من در یکی از جلسات بازجویی به باپرس پرونده ام گفتم که الاعمال بالنیات. به شما هم همین را میگویم. پرسیده بودید که چرا یک انتقاد هم به رژیم نمیکنم. راستش را بخواهید چون دلم برای سرنوشت رژیم نسوخته است و تمامی عمر و جوانی خود را به پای رژیم نریخته ام و الان غصه دار از بین رفتن و نابود شدنش نیستم. از طرف دیگر همان به اصطلاح جنایات رژیم فعلا مستمسکی در دست رهبری سازمان شده است تا دهان ها و حتی اذهان را ببندد و هر کس را که صدایش در آمد به مزدوری برای رژیم متهم کند. من دستم کاملا باز است که هر چه میخواهم در خصوص رژیم بگویم. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. اما عمد دارم فعلا تکلیف خود را با سازمان مجاهدین خلق که با عمر و زندگی و رنج سالیان و خون امثال من به اینجا رسیده است روشن نمایم. هر کجا هر کس حرف منطقی داشت به دیده منت خواهم پذیرفت و خود را تصحیح خواهم کرد. اما این منطق که چون رژیم نا مشروع است پس هر کاری که سازمان بکند مشروع است را نمیتوانم قبول کنم.
من از زمانی که به یقین رسیدم که سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است بطور گسترده در خصوص فرقه ها تحقیق و مطالعه کرده ام. در زیر یک توصیه از جانب سازمانی به نام دیدبان فرقه که یک ارگان تخصصی در خصوص فرقه ها در آمریکاست را عینا می آورم و شما را به خدا میسپارم و برایتان آرزوی موفقیت دارم و منتظر نامه های بعدی شما هستم:

At CULTWATCH we strongly recommend that you thoroughly research any group you are about to join. Research done independently of the group is best. Especially if the group you are considering claims to be the only organization with the truth, or they have told you that any outside information about the group is evil and not to read it.

ترجمه: در سازمان دیدبان فرقه، ما قویا توصیه میکنیم که شما به دقت در خصوص هر گروهی که در حال پیوستن به آن هستید تحقیق بکنید. تحقیق در مورد گروه مربوطه چنانچه مستقلا انجام شود بهتر است. خصوصا اگر گروهی که شما در نظر گرفته اید ادعا میکند که تنها سازمانی است که حقیقت را میگوید، و یا آنها به شما گفته اند که هر گونه اطلاعات داده شده در خصوص سازمان که منبع آن در خارج از سازمان باشد شیطانی بوده و نباید خوانده شود.

والسلام
ابراهیم خدابنده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا