به بهانه ی سوز و گداز از خروج هشترودی

پرویز خزایی هم همانند دیگر آوازه خوانان سازمان مجاهدین نتوانسته قال و مقال خروج فریبا هشترودی از شورای بی اعتبار ملی مقاومت را پنهان کند و آنقدر در سوز نامه اش داد و فریاد کرده و آسمان و ریسمان را به هم بافته که حقیقتا هر خواننده ای را گیج می کند.

وی که مطالعات تاریخی در خصوص روشهای هیتلر داشته است و گویا همانند یهودیان صهیونیسم بلاهای زیادی را از جانب هیتلر تحمل کرده است در یک دور باطل و در قالب سکانسی سینمایی از گروههای برجسته ای همچون گشتاپو، اس اس، هیتلر یونگن و لارزیستانس فرانسز- لوس پارتیزانوسهای اسپانیا و ایتالیا – ویدراشتانت های آلمان و هلند – فریهت رودهای دانمارک و موتستانداردهای نروژ و چند اسم و نشان دیگر نام می برد تا شاید با در آوردن ادای نویسندگان نکته دان و ربط دادن دیدار نمایندگان هابیلیان و هشترودی به دیدارهای پلیسی جاسوسی خیانتی به این نتیجه برسد که هشترودی هم مانند صدها جدا شده از دمل چرکین مجاهدین خلق، مزدوری از پیش مشخص بوده است و قبل از جدا شدن وی هوشیاری و زیرکی سایر اعضای شورای ملی مقاومت باعث شده تا هشترودی ابتدا محدود و سپس (عذر ایشان محترمانه) خواسته شود!

جای تعجب است که در سلسله مباحث مزدور شناسی که مهره های سازمان ادعای خبرگی در آن را دارند این قضیه (مزدوز شناسی و خیانت) زمانی رخ عیان می کند که یا طرف از سازما ن بریده یا در آستانه ی جدایی از سازمان و جهنم آن است و فشارهای ایدئولوژک نیز طرف را راضی به ماندن نمی کند.

از جایی که نگارنده به یاد دارد اکثریت قریب به یقین جدا شده ها کسانی هستند که سالها در سازما ن عضویت دارند و پس از شناخت ماهیت سازمان مدتهای مدیدی نیز حنای بدون رنگ سازمان را درک و لمس نموده اند، این سوال اساسی از ابتدای حضور سازمان در عراق و در اردوگاه اشرف همیشه وجود داشته که سازمان با همه ی اهن و تلپهایی که در مورد افشاگریهایش در خصوص مسائل مختلف در ایران و از جمله مسائل هسته ای موجود در ایران دارد، چرا از درک و زیرکی شناخت نیرو های خود غافل است و در مرحله ی جذب و گزینش آنها ضعیف عمل می کند؟ که به قول خودشان "عناصر وزارت اطلاعات رژیم" آزادانه به تشکیلات سازمان راه پیدا کنند و هر چه می خواهند انجام دهند و از سازمان جدا شوند؟

آیا سازمان و بخصوص اعضای شورای ملی مقاومت به این حقیقت نرسیده اند که به لحاظ ماهیت و محتوا پوچ و تهی هستند و افرادی که جذب سازمان شده اند در طی سالها به بیهوده بودن عقایدشان در مورد سازمان می رسند؟ بیداری و جدا شدن از کارکردهای فرقه ای سازمان توسط اعضای عادی و ویژه ی سازمان همانند فریبا هشترودی یک حقیقت تلخ برای سرکردگان باند رجوی نیست؟ اما چرا اینان با پاک کردن صورت مسئله، هر جدایی را به حساب خیانت به آرمانهای ترسیم شده ی سازمان و پیوستن به حکومت ایران می گذارند؟ آیا کارکردهای غلط سلسله وار سازمان نمی تواند عامل جدایی بریده ها باشد؟ از مجموع افرادی که از سازمان جدا شده اند و در اروپا، آمریکا و کانادا بر ضد سازمان روشنگری می کنند افراد زیادی وجود دارند که نه سازمان مجاهدین را قبول دارند و نه حکومت ایران را. اینکه هر کس از سازمان جدا شد الزاماً باید عامل و نفوذی وزارت اطلاعات ایران باشد در اصل همان تئوری " هر که از ما نیست بر ماست" می باشد که سازمان با پیروی مو به موی آن زحمت آنالیز و کالبد شکافی اشتباهات مداوم سالیان گذشته را به خود نمی دهد. ادعاهای اعضای گرداننده ی باند رجوی آنقدر خنده دار و مسخره است که حتی در بسیاری از مواقع اپوزسیون سلطنت طلب خارج از کشور را هم اگر بر ضد سازمان صحبتی کنند طرفداران و مواجب بگیران حکومت ایران می دانند.

جدایی تلخ فریبا هشترودی از سازمان مجاهدین برای اعضای شورای کذایی ملی مقاومت حقیقتا از زهر نیز تلخ تر بود که باعث شد پیر مهره ای همچون پرویز خزایی تا این حد آه و ناله و غضب خود نشان دهد یا شهره فرهودی را وادار به اشک ریختن بواسطه ی این جدایی نماید و هشترودی را عاشق پول و دلتنگ ایران بنامد.

حقیقتا اگر جداشدگان از سازمان مزدوران وزارت اطلاعات و عناصر ضعیف و معلوم الحال هستند پس سازمان باید از جدایی آنها ابراز خوشحالی و نشاط کند و فیلمهای رقص و پایکوبی چندین بار تکرار شده ی خود را مجددا از تلویزیونشان پخش کنند و شادمان باشند که مقداری دیگر از غل و غشهایشان پاک می شود و بدانند تا مریم شدن راه کمتری دارند و همت کنند برای نیل به مسعود شدن.اما تلخی حقیقت، آشکار شدن چهره ی و درونی سازمان است که با همه ی سیستم پلیسی قوی اعمال شده در اشرف باز هم نیروهای اشرف متوجه می شوند که در چه روزگاری زندگی می کنند.

بی شک فریبا هشترودی اولین نفری نبوده که از مرداب مجاهدین خارج می شود و البته آخرین نفر هم نخواهد بود، بویژه در روزگاری که مجاهدین باید بواسطه ی نزدیک شدن به زمان اخراجشان از عراق و آغاز دوره ی جدید در به دری شان آماده ی برگزاری شام غریبان خود باشند.هشترودی و من مسلما در بسیاری از مسائل متفاوت از یکدیگریم و شاید در بسیاری جهات به خطوط یکدیگر نزدیک هم نشویم اما خوشحالی من و کسانی که زمانی در سلولهای تفکرات پسا متحجرانه ی رجوی زندانی بوده اند و امروز آزادند این است که اندیشه ای دیگر از غرق شدن در گنداب رجویسم نجات پیدا کرده است، و البته از حالا به بعدش را خودش می داند که چگونه در مدت زمان باقی مانده از عمرش باید زمان از دست رفته را جبران کند.

مثل روز روشن، آثار خرد شدن و در هم شکستن سازمان در نوشته ها و گفته های منتقدین و ناسزا گویان فریبا هشترودی پیداست.

باشد تا روزی که استخوانهای تروریسم، جنایت، اندیشه ی فرقه ای و نهیلیسم رجوی از عراق پاک شود و آوارگان همیشه ی تاریخ – سازمان مجاهدین – سفر آوارگی خود را ادامه دهند.

مهدی عسگری، کانون هابیلیان، چهاردهم ژانویه 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا