آسیب شناسی طلاق های اجباری و سرکوب امیال طبیعی در فرقه رجوی

آسیب شناسی طلاق های اجباری و سرکوب امیال طبیعی در فرقه رجوی
مقاله ای که خدمت حضار محترم تقدیم می کنم نتیجه گفتگو با یک خانم پزشک ایرانی ست که موضوع طلاق های اجباری موسوم به طلاق های ایدئولوژیک و تلاشی کانون گرم خانواده ها در فرقه رجوی و به طور خاص در محیط قرارگاه اشرف را از نقطه نظر علم پزشکی به چالش می کشد.
این مقاله همچنین از جایگاه یک پزشک زن ایرانی که با آناتومی و فیزیولوژی تمام ارگان های بدن انسان آشنائی دارد نیم نگاهی به عوارض و آسیب های جسمی و روانی افراد تحت سیطره فرقه خشونت طلب رجوی می اندازد که ادعای حل تضاد جنسی در تاریخ بشری به وسیله سردمداران فرقه را می نماید. نتیجه این ادعا گسستن پیوندهای عاطفی و خانوادگی افراد اين سازمان و اشاعه طلاق های اجباری از سال 70 است که تاکنون ادامه دارد. به یقین می توان گفت سرکوب سیستماتیک هر گونه تمایلات طبیعی و نیازهای عاطفی و غریزی افراد در مناسبات حاکم بر فرقه رجوی با توجیهات بیمارگونه ، مضحک و چندش آور تحت عناوین انقلابیگری و الزامات مبارزه رهائیبخش که با بنیادهای خرد ، اصول و مبانی شناخته شده علم پزشکی و روانشناسی مغایرت آشکاری دارد منجر به آسیب های عمیق روحی ، روانی و فیزیولوژیکی بر افراد مستقر در قرارگاه اشرف به شهادت تعداد بیشماری از جداشدگان فرقه که به آغوش خانواده و میهن عزیزمان ایران بازگشته اند ، شده است.
رهبری فرقه رجوی در سال 1370 طلاق های ایدئولوژیک را راه انداخت ، ضدیت بین زن و مرد را در درون مناسبات فرقه دامن زد و جدائی و طلاق را به عنوان یک اصل تکاملی و وسیله رهائی انسان از قید و بندهای جنسی اعلام نمود. در این میان زنان به علت ساختار ویژه وجودی خویش بیشترین لطمات و آسیب های جبران ناپذیر روحی و عاطفی را متحمل شدند. زیرا آنان موضوع بیشترین بهره کشی و سرکوب ها قرار داشتند. در واقع یکی از پیچیده ترین اشکال سرکوب و استثمار زنان توسط فرقه رجوی خودنمائی می کند.
پر واضح است که رابطه منطقی نیروی تعقل را با نیازهای حسی و غریزی تنها در مناسباتی می توان پدید آورد که نفوذ و سیطره مرزهای محدود کننده خرد ، تعقل و احساس آدمی ، اراده و اختیار چگونه زیستن آدمی را از انسانها نگرفته باشد تا فردیت و حقوق ذاتی انسان مورد هجوم قرار نگیرد. بر این اساس گرفتاری زن در مناسبات حاکم بر قرامجاهدين نه تنها قرار گرفتن ناخودآگاه و اجباری در پروسه مسخ هویت انسانی آنان ، بلکه انکار احساس پاک زنانه شان است که در ابراز عاطفه به همسر ، فرزند و حس دوست داشتن و دوست داشته شدن و برخورداری از کانون گرم خانواده تبلور می یابد.
به عبارتی دقیق تر می توان اذعان کرد زن در مناسبات سازماني انسانی ست که در فضای آزاد نه تنها پرورش نیافته بلکه ستمی بازدارنده و سرکوبنده به بهانه تامین حوائج و تدارک به زیستی او ، بی رحمانه گرفتارش ساخته است و بدینسان ادعای آزادی زن ، معروض فشارهای بازدارنده به وسیله سردمداران فرقه فاشسیت رجوی ست که هیچگاه ضرورت احترام به فردیت و هویت زنان و آزادی او را باور نداشته اند.
در ابتدای گفتگو و واکاوی رویداد تلخی که در لایه های زیرین فرقه رجوی می گذرد ، سعی داشتیم در چارچوب یک مقاله صرفا علمی به بررسی آنچه به عنوان حل تضاد جنسی تحت واژه انقلاب ایدئولوژیک درمناسبات درونی فرقه رجوی راه انداخته اند ، بپردازیم اما دیدیم فاجعه ای که درجریان است و آنچه بر سر انسانهایی که تحت هر عنوانی در سیطره و اسارت ذهنی و فیزیکی فرقه قرار دارند ، چنان احساسات آدمی را بر می انگیزد که نمی توان صرفا در یک گفتگو و یا مقاله علمی مورد بررسی قرار داد. اما به هر حال گریزی نیست و بایستی جهت دریافت واقعیات ، رویدادها و پدیده های جاری را ، از منظری علمی موشکافی کرد.
از دیدگاه علم پزشکی که به آناتومی و فیزیولوژی تمام ارگانهای بدن انسان و به تحلیل ساختار وجودی آدمی می پردازد. انسان موجودیست چند ساحتی و با ابعاد جسمانی ، روحی و روانی. جسم آدمی مجموعه ایست منظم و دقیق که بر اساس ساختارهای سلولی و روابط هورمونی بسیار پیچیده ای تنظیم می شود به طوریکه کوچکترین کاهش یا افزایش در میزان هورمونها و یا انتقال دهنده های عصبی(نوروترانسمیترها) عوارض وسیع و گاه شدیدی را ایجاد می کند. عوارضی که می توانند بروز جسمانی داشته باشند و یا بروز روحی و روانی چرا که ابعاد چند گانه ی انسان همگی در تعامل با هم در یک رابطه ی دقیق و منظم سلامت و حیات انسان را تامین می کند و حیات و زندگی سرشار انسان در سایه سلامت جسم و روح اوست که ادامه می یابد هر عاملی باعث اختلال در عملکرد یک هورمون یا یک عضو خاص شود تاثیر خود را بر سلامت جسم و روح خواهد گذارد چون انسان یک مجموعه است و این مجموعه از ارگانها و اندامهایی تشکیل شده که هر کدام نقش مهم و اساسی در حفظ سلامت کل دارند بحث در مورد تک تک اندامها و ارگانها و میزان تاثیر آنها بر ساختار جسمانی بدن از حوصله این مقاله فراتر است و ترجیحا باید به بحث اصلی پرداخت جسم انسان جنسیت و روابط جنسی و عاطفی
با استناد به تمام کتب پزشکی و تحقیقات ، مطالعات و مقالات مستدلی که نتیجه سالها تحقیق و تجربه محققان در زمینه نیازهای جنسی ، روانشناسی جنسیت ، روابط جنسی سالم ، بیماریها و اختلالات جنسی و اختلالات جسمی و روانی ناشی از سوء عملکرد جنسی بوده است باید از منظر علم پزشکی اذعان کرد که هر گونه حذف ، نادیده گرفتن و یا مهار دایمی امیال جنسی به واسطه تعارض با نیروهای وجودی و ویژگی های انسانی و غریزه طبیعی انسانها عواقب بسیار شدید ، خطرناک و وحشتناکی بر سلامت فرد و اجتماع انسانی به دنبال دارد.
نیاز جنسی یک نیاز طبیعی و برخاسته از ساختار ژنتیک و عملکرد هورمونی و سلولی انسان است مقابله و حذف آن یعنی مقابله و حذف عملکرد یک ارگان وهمانگونه که علم پزشکی تاکید دارد عملکرد تمام ارگانهای بدن در تعامل با هم و سازنده ی سلامت کل و منشاء حیات انسانی است. حذف و سرکوب این نیاز در بعد جسمانی به دلیل اختلال در هورمونها و سیستم عصبی به سرعت سلامت جسم را در معرض تهدید و آسیب جدی قرار می دهد سپس به واسطه تعامل جسم با روان این آسیب ها به ابعاد روانی انسان کشیده خواهند شد.در مبحث اتیولوژی بسیاری از بیماری های روانی همچون افسردگی ، اضطراب ، اختلالات شخصیتی ، فوبیا ها و روانپریشی ها توجه خاص و ویژه ای به نوع ارتباطات جنسی و سلامت عملکرد اعضاء جنسی می شود و این نشان دهنده تاثیر شگرف این نیاز در سلامت کامل جسم و روان انسان است.
لگام زدن حذف کردن و یا نادیده انگاشتن نیاز های جنسی نه تنها این تمایلات را از بین نمی برد که گاه منشاء انحرافات بسیار خطرناکی در مسیر ارضاء این نیازهاست. وقتی نیاز جنسی در حریم های روابط سالم بین زن و مرد برآورده نمی شود ممکن است به هر راهی کشیده شود که پیش پا افتاده ترین شکل انحراف آن هم جنس گرایی است اختلالات جنسی دیگری که حتی ذکر نام آنها نیز دردآور است که گاهی سرآغاز اختلالات شخصیتی و بیماری های روانی شدید و غیر قابل درمان است. پس از این مقدمه می توان وارد بحث اصلی ، همان انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی که داعیه ی حل تضاد جنسی در طول تاریخ بشررا دارد ، شد. رجوی به اسم انقلاب ایدئولوژیک و به منظور سرپوش گذاردن بر تمام شکست ها و تحلیل های مفتضحانه خود و برای انحراف افکار عمومی از پاسخ گویی روشن پیرامون عملکرد خائنانه و غیر انسانیش و عدم اعتراف بر حماقت و ناتوانی های خود ، شعار پوچ ، مضحک و دردآور حل تضاد جنسی را علم کرده است تا تمام خیانت ها و ناکامی هایش را به گردن این نیاز طبیعی ، قانونی و الهی انسان ها بیاندازد. رجوی و سایر رهبران این فرقه بدون هیچ گونه تحقیق علمی و حتی بدون آشنایی کامل با ارگانیسم وجودی و فیزیولوژی سلولی و ارگانیک بدن انسان به تبلیغ و اشاعه انقلاب ایدئولوژیک در درون مناسبات فرقه و ارائه ی این کشف بی پایه و اساسشان می کنند. به یقین نه رجوی و نه هیچ کدام از طراحان و برنامه ریزان و کادر رهبری فرقه کوچکترین علم ودانشی از ساختار وجودی انسان در ابعاد جسم و روان نداشته اند و یا آگاهانه آن را نادیده انگاشته اند تا با راه اندازی یک انقلاب پر سر و صدا اما پوشالی و با تکیه بر نقض حقوق انسان ها به نیات پلیدشان برسند چرا که امروزه حتی دانشجویان جوان پزشکی و روانشناسی نیز می دانند که لگام زدن یا نادیده گرفتن نیاز های غريزي در دراز مدت چه عواقب جبران ناپذیری در سطح سلامت فردی و اجتماعی به بار می آورد و اما دستاورد غم انگیز دیگر این حل تضاد جنسی ، حذف کانونهای خانوادگی در سازمان بوده است باید گفت خانواده مامن و پشتوانه همیشگی انسان ها درطول تاریخ بشری است و حذف بنیاد خانواده در مناسبات فرقه رجوی دستاورد عجیب ، غیر قابل باور ، مضحک و به شدت درد آور این انقلاب توخالی است. انقلابی که تمام بنیانهایش را ستون های سست و شکننده نادانی رهبرانش تشکیل می دهد رهبرانی که برای رسیدن به اهداف غیرانسانی و پلیدشان انسان ها را با تئوری ها و دستورات دیکتاتورمابانه و به شدت منحط خود در معرض آسیب های متعدد قرار می دهند در دنیای کنونی و در حالی که دانشمندان و محققان علوم روانشناسی و پزشکی از حمایت های خانوادگی و خانواده درمانی در معالجه بسیاری از بیماری های شدید و مزمن روانی سود می برند و اساس بسیاری از معالجات و درمان هایشان را بر هماهنگی با اعضای خانواده و روابط عاطفی آنها پی می ریزند و درحالی که دنیای معاصر به نقش غیرقابل انکار و بی بدیل خانواده در سلامت جسم ، روان ، اخلاق و رفتار انسانها یقین پیدا کرده است وسعی و تلاش دانشمندان روانشناس در جهت تبلیغ و حفظ روابط خانوادگی و داشتن خانواده های منسجم و پرعاطفه است متاسفانه رجوی و کادر رهبری فرقه از حذف خانواده و طلاق های اجباری به عنوان یک راه حل و بزرگترین دستاورد خود سخن به میان می آورند و دون کیشوت وار آن را در بوق و کرنا کرده اند اما چرا رهبران فرقه یک مقاله علمی و ثابت شده در زمینه اثبات فواید حذف رابطه جنسی مشروع وطلاق اجباری در بهبود عملکرد انسانی ارائه نمی دهند آنها فقط و فقط به پیشبرد اهداف فرقه ای می اندیشند و در این راستا تا آنجا پیش رفته اند که سلامت جسم و روان افراد فرقه را فدای تئوری هائی کرده اند که از پایه و اساس نادرست و غیر علمی ست. رهبران فرقه رجوی در مورد یک موجود انسانی همچون یک ابزار مکانیکی و جسم بیروح نظر می دهند غافل از آنکه آنچه آنها وضع می کنند وحقوقی که حذف می کنند ابتدایی ترین و واضح ترین حق انسانی یک موجود بشری است یعنی حق استفاده انسان از تمام ارگانها واندامهای خود در جهت حفظ سلامت جسمی و روانی فردی و در نهایت عملکرد اجتماعیش. این حق آنقدر بدیهی و آنقدر واضح است که هر قانونی و هر فرقه و گروهی بر حذف آن اصرار کند بشدت غیرانسانی و ضد حقوق بشری جلوه می نماید. گرفتن حق ارتباط جنسی مشروع از یک انسان نقض واضح حقوق طبیعی ، الهی ، قانونی و بشری اوست و آنکه این حق را ضایع می کند ناقض صریح حقوق بشر است چرا که خداوند انسان را با تمام صفات و ویژگی های لازم جهت داشتن رابطه جنسی مشروع و سالم واحساس لذت از کانون خانواده آفریده است و با شستشوی ذهنی و پاکسازی روانی هیچ گاه فیزیولوژی سلولی و ارگانیک بدن انسان تغییر نمی کند. امید است رهبران فرقه در نهایت حماقت و با تاکید بر نظریه بی اساسشان وجود ارگانهای جنسی را در بدن یک انسان نفی نکنند وگرنه موضوع انقلاب ایدئولوژیک بیشتر به یک شوخی بی مزه شباهت دارد تا یک انقلاب رهایی بخش.
دردنیای امروز که وجود خانواده ی مستحکم درجوامع انسانی نشان دهنده تحکیم روابط درونی و نیروهای درونی و ناپیدای هر اجتماعی است رجوی و سایر رهبران فرقه دست به بدعت متناقضی زده اند بدعت آنها بسیار مضحک ودر عین حال دردآور است حذف این مهم ( یعنی نفی و طرد هر گونه روابط عاطفی و طبیعی مشروع از زندگی انسان ها و تلاشی خانواده ها و حذف ارتباط جنسی سالم در حریم خانواده ) یک فاجعه انسانی در مناسبات درونی فرقه رجوی است و رهبری فرقه اگر آگاهانه دست به این جنایت زده است باید اقرار کرد که گناه این جنایت و محروم کردن انسان ها از حقوق طبیعی انسانی و اجتماعی ، رهبران فرقه را در ردیف بزرگترین جنایتکاران تاریخ قرار می دهد و اگر با تکیه بر نادانی و حماقت وجهل ، افرادی را سازماندهی کرده و در پروسه انقلاب ایدئولوژیک آنان را در معرض آسیب های جسمی و روانی قرار داده است باید شخص رجوی را در زمره بزرگترین نادانان تاریخ رهبری یک گروه انسانی قرار داد.
نیازهای جنسی و عاطفی و نیاز به داشتن خانواده از دیرباز تا کنون از زمان خلقت انسان همیشه بوده و خواهد بود و اما رجوی با لگدمال کردن این نیاز طبیعی و مشروع هیچ کار بزرگی جز نابود کردن و متلاشی ساختن سلامت جسمی و روانی افراد گروهش نکرده است بلکه می توان به جرات گفت رهبری این فرقه یک فاشیست به تمام معناست و گستره دیکتاتوری شخص رجوی علاوه بر روان و ذهن افراد گروهش به ساحت جسمانی آنها نیز کشیده شده است نگاهی به اردوگاههای ایزوله آنها نشان دهنده بی توجهی به ابتدایی ترین نیاز انسانها و سرکوب وحشیانه امیال مشروع و طبیعی انسان است که نتیجه آن شیوع علائم افسردگی و روان پریشی و اختلالات شخصیتی و جنسی در میان افراد درون مجاهدين است و رجوی مسئول مستقیم این فاجعه و گسترش افسردگی و روانپریشی در افراد تحت سازماندهی خود می باشد آیا او هیچ پاسخی برای این همه جنایت و نقض حقوق بشردارد ؟

 

آرش رضائی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا