گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

اژدهای هفت سر قتل و غارت رجوی برعلیه هرکسی از پیوستن به او سرگرانی و یا از بردگی اش روی برتافت، توطئه ها می جوید. در دل بحران های خود ساخته اش می نهد، وقتی از صدقه ی سر « صدام » داد و ستدهای جنایتکارانه داشت، به چنگ او و آشکارا در دام رژیم می گذاشت و چون دیگرآن سبوی لبالب زهر شکست و صرفه یی نمی برد به شریرانه ترین راه آویخته که البته تازگی ندارد (هرچند نمی توان میان راه های شرارت رجوی، بدترینی گُزید که هریک به رقابت هولناک، دیگری را پس می زند) و لکه های ننگین پشت سر دارد. پدیده ی رجوی ساخته ترور سرد و وسوسه ی آدم ها به انتحار، با تکیه بر تلقین! تلقین، این روش حساس موردبحث علم روانشناسی، در حقیقت مایه اصلی تشکیلات رجوی و هر فرقه ی دیگری است که به قوت آن عمل شنیع شکار خانگی و ربودن زن همرزم و همراهش، در کوته نظری اعضایش جلوه گر « فدا » گشت و به رهبری یکه تازانه رجوی انجامید. همچنین رئیس جمهوری بی پایه و اساس زنش که برای بردگان، واقعی می نماید. همین طور لاف زیبایی مریم رجوی « به شیوه ی حلوا حلوا کردن » که از قِبل آن بهره ها می جوید.روزنامه نگار « داگنز نی هیتر » می نویسد که چگونه تا رسیدن به اطاق ملاقات با مریم رجوی، رحیم صفوی از زیبایی او می گفت! (تا این عقیده را به مرد سوئدی تلقین کند و توجه بگیرد). تلقین! این وسیله شیطانی که دستیار شیطان در راندن حوا و آدم از بهشت گردید و همو به تلقین بی نتیجه در کمین عیسی مسیح (ع) نشست و رجوی ازمرادش شیطان آموخت و پیروی کرد. با آگاهی آنک فرزندان آدم، الزاما همه اراده ی عیسی ندارند وشکارها از این طریق، به دستیاری سرانگشتان جنایتکارش بدام گرفت که هنوز رازها در این راه گشوده نشده است. هیچ کس نمی داند چگونه کار « رویا کهربایی » همسر شاعر تبعیدی « نعمت میرزاده » به خودکشی کشید. اما بدون تردید درمقام مقایسه و تداعی حوادث، وجوه تشابه با سرانجام غم انگیز و مظلومانه « محترمه بابایی »، « آلان محمدی »،« یاسر اکبری نسب »، « قدیر خشت زر» و « اقبال اسدی » دست جنایتکارانی رو می کند که آب هفت دریا را یارای شستن آن نیست. مجاهدین خود تعدادی از مرگ های مشکوک در اشرف را « خودکشی » قلمداد کرده اند. در نامه منتسب به افسانه طاهریان جهت حملات ناجوانمردانه به همسرش محمد حسن سبحانی بی شرمانه به او فرمان« ریختن خون خودش بر زمین»! دیکته می کنند.

با تلقین شیطانی! و هوچی گری چند عقل برباد داده و مشتی مزدور بود که « نداحسنی » و « صدیقه مجاوری » را به سوختنی چنان دردآلود و بی محتوا واداشتند. سرکردگان تلقین در آن هنگامه ی جهنمی و خونین « صدیقه باباخانی » و« محمد ثانی» با خودسوزی قراردادی و قلابی، به تلقین و تشویق قربانیانی برآمدند که به طعنه ی تلخ تر از زقوم هر دو زن از آب درآمدند. طبق بند و بست تشکیلاتی « باباخانی » و « محمدثانی » نجات یافتند اما « ندا » و « صدیقه » را گذاشتند تا بسوزند، اگرچه بدون تردید در دورترین زوایای ذهن گمان نمی بردند که آن حلقه ی آدم به گِردشان را قساوت تماشا و تایید سوختن آنان باشد.

مجاهدین هنوز هم نجواهای مرگبارشان جاری ست و برای قربانیان دور دست، راه ها برگزیده اند. نوشتن بدترین بهتان ها و دشنام ها به سرکردگی « توحیدی » برای بهم ریختن اعصاب گسسته گان! به میان آوردن گروگان ها در قسی ترین هیئت، و چون تهی دست برجای ماندند، به ترور تلفنی دست می زنند که خود تجربه گر آن گشته ام. چند مجنونه ی رجوی به هذیان گویی پای تلفن پرداختند و زعم خودشان و شیوه ی پلیدشان به تلقین دیوانه کردن! ظاهر قول یکی از مزدوران خویش را پیام می آوردند: « الف / م) می گوید تو دیوانه ای! اگرچه از شنیدن صدای منحوس آنها نخست لرزشی بر اعصاب من راه یافت، ولی درعین حال سخت هواخواه چنین رویارویی نمایندگان مریم رجوی هستم تا خوب به تشریح شخصیت رهبربدنام شان بپردازم. همرهمانم در کانون « آوا » وه که هشیارانه به تفسیر و توصیف ناب این عمل رفتند (… و وقتی تیرشان از این جوشن مهر و پایبندی گذر نکرد باید رجاله ای از نژاد مهوش سپهری و بتول رجایی و صدیقه حسینی را به دکه تلفن عمومی بفرستند تا شکست لشکر دشمنان مهر و عاطفه را به او خبر بدهند). آری، گماشته گان مریم رجوی با آن مزاحمت تلفنی، اعتراف می کردند که از اطلاعیه های منافقانه و « پرونده » سازی رسوای شان برعلیه گسسته گان طرفی نبرده اند!

همکاری شریرانه کسی که نام می بردند، در این تلاش وحشتناک و بی حیایی و وقاحت خاص او، البته تکان دهنده بود، تا وقتی که مکافات عملش را از خود رجوی ها و یا دست انتقام طبیعت بگیرد.

نامه نویسی دیگری هم که از خواندن آن امتناع ورزیده ام، در مکتب محمد علی توحیدی و تحت نام شریری، همزمان بیرون آمد که سبب آزردگی بانوی شریف و دانشمند و اسطوره ی وفاداری«ناهید» که قریب بیست سال در ره یار ربوده گشته و گروگان گرفته به قلعه ی اشرف صبر گزید و به میعاد سزاوار خویش رسید. چون ستاره ی ناهید، تاریکی اهریمنی رجوی ها را شکست و بردل من نشست.

حمایت حیات بخش همرهانم در « آوا » وه که تشبثات گرفتاران رجوی را به هیچ می گیرد و چون آوای معجزه گر داودی گوشواره ام می گردد به پژواک مبارک دل وجان در هجوم زوزه های وحوش.

دلتنگی و هول و وحشت من نه تنها از حملات و تلقین! های شیطانی آنها برعلیه من است. بلکه عمل جنایتکارانه ی کوشیدن به آزار نازنین فرزند برومند من است و دروغ های شرم آوری که از جانب او می ریسند. از آنجا که نمی خواهم پای فرزندانم به منجلاب رجوی ها بکشد از توضیح بیشتر معذورم. فقط می توانم بگویم که از شهامت و ظرفیت وی سخت بخود می بالم و سعادتمندم که به پشتوانه ی آن از توطئه ی رذیلانه ی رجوی ها و تقلید جنگ رستم وسهراب آنان، شکر خدای را که جست و زین پس به وسیله ی اقدامات امنیتی، دست آلوده تروریسم را از حریم مان کوتاه خواهیم کرد. آری، رجوی های پلید و بی وجدان وقتی از تصاحب برنیایند به ویران کردن سر دیوانه بر سنگ می کوبند.. هر چند، حتی اگر بدست هم بیاورند، ویران خواهند کرد!

کور باد چشم دشمنان انسانیت و ملک و ملت ایران از درخشش عقیق قلب فرزندم.

بدنبال حملات شیطانی رجوی ها، و رونمایی حمایت شرافتمندان و آزاده گان، حافظ شیرین سخن به بالینم آمد:

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

البته این دشمن ذلیل، ضعیف تر از لشگربرانگیختن! ارزیابی می شود، که در مثال مناقشه نیست.

روی سخن حافظ شیراز شاید معبود آسمانی اوست و خوشا پیام همان معبود آسمانی در خداگونه گی انسان، شامل دوستان زمینی، آزادگانی چون « ناهید » و گردانندگان دلاور« کانون ایران – آوا » نیز می گردد و هموطنانی که مرا شرمنده ی بزرگواری و دلگرم به تشخیص و داوری، علیرغم تبلیغات گرانقیمت مزدورانه و مزورانه ی رجوی ها! ساخته اند.

به پشتوانه های چنین ارزشمند، دشمنی چنان بداند که روئین تنم، به تعبیر «آوا» – جوشن پوشم – بر علیه حیله هاشان، و همواره از خدا طول عمر می طلبم تا شاهد محاکمه رجوی ها باشم.

میترا یوسفی، دهم ژوئن 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا