نکات تحریف و سانسور شده در گزارش به خاک ایران بخش 3 و 4

MKO_Defeat.سومین و چهارمین بخش از مستند گزارش به خاک ایران که به مناسبت 43 سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین از تلویزیون موسوم به آزادی پخش گردید به مقطع اواخر سال 1349 و ضربه شهریور سال 1350 و در ادامه به انشعاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین اختصاص داشت. نکته حائز اهمیت در این پروسه خوانی تصویری، حذف و امتناع توضیحات مبسوط در خصوص وقایعی است که ظاهرا به دلایل عدیده، سازمان مجاهدین هیچ الزامی در اشاره و توضیح برای آنها ندارد.

از جمله مهمترین این اتفاقات ملاقات سران مجاهدین خلق با آیت الله خمینی در نجف است. متعاقب دستگیری اعضای سازمان در دبی و ربودن هواپیمای تاکسی ایر که به قصد تحویل این افراد از دبی به تهران در پرواز است، اعضای مجاهدین اقدام به ربودن هواپیما می کنند و پس از نشستن در عراق توسط نیروهای امنیتی عراق دستگیر و مورد شکنجه قرار می گیرند. در این شرایط تراب حق شناس جهت جلب حمایت آیت الله خمینی در نجف به ملاقات ایشان می رود که به دلایلی از دخالت در این مسئله امتناع می کنند. ملاقات دوم نیز پس از ضربه سال 1350 و دستگیری بیش از 90 % از اعضاء و کادرهای سازمان صورت می گیرد. در این مقطع نیز حسین روحانی و یک عضو دیگر مجددا برای جلب حمایت و اخذ فتوائی از آیت الله خمینی به ملاقات ایشان می روند. با این تفاوت که در این دیدار مجموعه کتاب های ایدئولوژیک سازمان به ایشان ارائه می شود. آیت الله خمینی ضمن امتناع از دخالت در این رابطه چند توصیه جدی به مجاهدین می کند، از جمله بی اثر بودن مشی مسلحانه و دیگر تفکر التقاطی سازمان.

بر اساس اسناد موجود که هم از سوی افراد ملاقات کننده و هم نزدیکان آیت الله موجود است، ایشان در خصوص کتاب راه انبیاء، راه بشر معتقدند که این کتاب در نهایت می خواهد این معنی را القاء کند که معاد ادامه مادی همین دنیا است. در پروسه خوانی تاریخچه سازمان به هیچ کدام از این ملاقات ها و همچنین موضع گیری های آیت الله خمینی اشاره ای نمی شود. صرفنظر از هر موضعی که در این رابطه داشته باشیم به هر حال این اتفاقات و ملاقات ها به عنوان بخشی از تاریخچه سازمان الزاما باید مورد بازخوانی و حداقل اشاره قرار بگیرند. در واقع می توان اینگونه ادعا کرد که تاریخچه مورد ادعای سازمان نه آنگونه که اتفاق افتاده که آنگونه که می تواند مورد بهره برداری سازمان قرار بگیرد، تدوین و تنظیم شده است. در همین راستا می توان به مقوله دستگیری مسعود رجوی و اعتراف های او که به زعم بسیاری منجر به لو رفتن شماری و از جمله محمد حنیف نژاد شده، اشاره کرد. جالب اینکه در همین مستند به این مهم اشاره می شود که در ضربه سال 1350 بیش از 98 % از افراد و اعضای سازمان دستگیر می شوند.

توضیحات خود مجاهدین در خصوص چارت بندی سازمانی حکایت از این می کند که هر فرد تشکیلاتی حداکثر دو و یا سه نفر را مستقیما می شناخته است و می توانسته اطلاعاتی درباره آنها به ساواک بدهد، با این چارچوب مشخصا لو رفتن و دستگیری این کمیت از افراد تشکیلاتی نتیجه ضعف افراد دستگیر شده در بازجویی ها و لو دادن زیر مجموعه های خودشان بوده است. با این همه در تدوین این مقطع نیز کماکان اصرار شده بدون هیچ توضیحی درباره این تناقض تنها به این مهم تاکید شود که اعضای سازمان تسلیم فشار ساواک نشده و به اصطلاح مقاومت کرده اند. مقاومت و شکنندگی اساسا وجهی طبیعی و عادی در مبارزات اینگونه است. ظرفیت افراد متفاوت و نمی توان انتظار داشت که همه در یک سطح قادر به مقاومت باشند. اما اصرار بر اسطوره ساختن همه افراد و فرار از واقعیت های عادی و قابل پذیرش در تفکر سازمان به این معنی است که اساسا آنها تحت هیچ شرایطی قادر به تن دادن به واقعیت ها نیستند و از اساس خودشان را تافته ای جدا از سایرین متصور هستند. این جزمیت در تاروپود سازمان تنیده شده و به همین دلیل راه را بر هر واقع گرایی و نقد در درون مجاهدین بسته است. این خودشیفتگی در تمام مقاطع حیات سازمان و در اشکال مختلف نمود مادی و عینی داشته که بعضا در نوشته های اعضای جداشده به تناوب و ضرورت مورد بازخوانی و نقد قرار می گیرد.

در موضوع عفو رجوی نیز کماکان مجاهدین بدون هیچ توضیحی در خصوص اسناد به جا مانده از انعطاف و در نهایت ضعف او در بازجویی هایش، فعالیت های کاظم رجوی در اروپا را دلیل اعدام نشدن او توجیه می کنند. در رابطه با زمینه های انشعاب ایدئولوژیک سال 1354 نیز شاید سازمان مجاهدین برای اولین بار فرض ساختگی بودن فرار تقی شهرام از زندان ساری توسط ساواک را به نقل از شکرالله پاک نژاد مطرح می کند. سازمان در تدوین این مقطع نیز دچار تناقض و پارادوکس می شود. در تحلیلی که از نتایج درون تشکیلاتی این انشعاب می شود، آن را به مثابه یک عامل بیرونی و به اصطلاح جریان اپورتونیستی تلقی می کنند. در حالی که به اذعان همین فیلم بیش از 90 % از اعضای سازمان در این مقطع به تغییر موضع ایدئولوژیکی تن می دهند. از اینرو میزان استقبال از تغییر ایدئولوژیکی در نوع خود حداقل حاوی این نکته کلیدی است که در درون مجاهدین اساسا به دلیل ماهیت دوآلیستی فکری زمینه درونی این تغییر به صورت بالقوه وجود داشته است. بنابراین تلقی اپورتونیستی از این اتفاق نیز کمابیش حامل تناقضات اساسی است که مجاهدین در این باره هم هیچ توضیحی نمی دهند.

بخش قابل تعمق دیگر در خصوص این مقطع برجسته کردن نقش رجوی است. در این مقطع نقش رجوی به گونه ای مورد بررسی قرار می گیرد تا از دل این موقعیت مشروعیت ایدئولوژیک و سیاسی رجوی برای تحولات انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین مورد بهره برداری قرار گیرد. از نکات قابل اشاره دیگر در این مقطع حذف نام شماری از افرادی است که در تحولات این دوران نقش قابل ملاحظه و کلیدی دارند، اما به دلایلی از جمله جدایی از سازمان هیچ اشاره ای به آنها نمی شود. در این راستا می توان به نام سعید شاهسوندی اشاره کرد که در اعلامیه انشعابیون به عنوان خائن شماره 3 در کنار مجید شریف واقفی و صمدیه لباف به مرگ درون تشکیلاتی محکوم می شود، و اتفاقا مجموعه اخبار مربوط به انشعاب ایدئولوژیکی و حوادت متعاقب آن در بیرون زندان، از طریق او به مسعود رجوی در اوین می رسد، اما در تاریخچه موسوم به گزارش به خاک ایران حتی اشاره ای به نام او و همچنین پرویز یعقوبی و لطف الله میثمی که هر یک نقش تعیین کننده ای در این وقایع دارند، نمی شود.

تا این مقطع از تاریخچه سازمان حذف و تحریف همین بخش های کلیدی از پروسه سازمان حاکی از برخورد ابزاری آنها با کلیت مقوله تاریخچه می کند. بررسی دلایل این برخورد گرینشی و ابزاری مقوله مستقل و تحلیلی جداگانه می طلبد که امیدواریم به تناوب اعضای جداشده سازمان و همچنین افرادی که مشخصا در این مقاطع نقش برجسته و تاثرگذار داشته اند آن را مورد بازخوانی و گمانه زنی قرار بدهند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا