خاطرات قلعه اشرف – قسمت چهاردهم

کمپ اشرفهمکاری با رژیم جنایتکار و ضد بشری صدام

این یک واقعیت بود که گروه رجوی در زمان جنگ برای گرفتن امکانات مالی و نظامی آشکارا به رژیم صدام کمک می کرد و نقش ستون پنجم را برای آن رژیم بازی می کرد. تشکیلات رجوی از طریق شناسائی در مرزهای ایران و همچنین در داخل کشور و جمع آوری اطلاعات و ارسال آن به مقامات ارتش عراق فعالیتی همه جانبه و گسترده داشت. من گاهی بنا به مناسبت هائی حین حضور در برخی جلسات فرماندهان و مسئولین قرارگاه اشرف به طور اتفاقی صحبت های آنان را می شنیدم که در مورد شیوه های جمع آوری اطلاعات در مرزها و داخل ایران بحث می کردند و در مورد به اسارت در آوردن سربازان ایرانی و تحویل آنان به عراقی ها توضیحاتی می دادند. نقش سازمان به رهبری رجوی در جنگ کویت و همکاری با رژیم صدام و سرکوب ملت عراق بسیار بارز و آشکار بود. در آن هنگام نیروهای سازمان با تجهیزات سنگین و زرهی ها در مرز خسروی و قصر شیرین و شمال عراق تجمع کرده و با پیشمرگان کرد در منطقه کلار، طوز و کفری درگیر شدند و چهل تن از نیروهای سازمان نیز در این درگیریها کشته شد. آماری که مسئولین قرارگاه اشرف در میان جمع افراد قرارگاه به آن اقرار کردند. در این رابطه عزت ابراهیم معاون صدام از رجوی و سازمانش تقدیر کرد و اعلان کرد که اگر گروه رجوی به مقابله با مبارزان کرد نمی رفت و آنان را سرکوب نمی کرد رژیم صدام با معضل بزرگی روبرو می شد.

در مقابل این خوش خدمتی، رژیم صدام بعد از جنگ کویت مقدار معتنابهی پول و تجهیزات نظامی در اختیار رجوی گذاشت. همچنین رهبری سازمان در سال 1991میلادی نیروهای سازمان را به جنوب عراق فرستاد تا در سرکوب خونین شورش شیعیان جنوب عراق شرکت کنند. که در این رابطه سه تن از فرماندهان رده بالای خود را نیز از دست داد. البته رهبری سازمان در توجیه سرکوب مبارزان ملت عراق توجیه می کرد که سازمان جهت دفاع از خود مجبور شده با آنان درگیر شود. اما این موضوع واقعیت نداشت بلکه سازمان و رهبری آن طی یک برنامه ریزی از قبل طرح ریزی شده که من شاهد آن بودم به نفع رژیم صدام در این درگیریها شرکت کرد. و بدین ترتیب رجوی انرژی و پتانسیل هواداران و نیروهای سازمان را در تضاد با منافع ملت ایران و به نفع بیگانگان و دشمنان منفور آن چون صدام مستبد و جنایتکار به هرز برد و تلف کرد.

البته مزدوری شخص رجوی و سایر سردمداران سازمان چون عباس داوری و… برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی عراق اظهر من الشمس بود.و بر همگان آشکار. به طوریکه بارها سران سازمان در نشست های عمومی و لایه ای نیز بر این امر با افتخار اقرار می کردند و جاسوسی برای دستگاههای مخوف اطلاعاتی رژیم صدام حسین را جزئی از افتخارات خویش بر می شمردند و ابائی از طرح این مسائل در بین نیروها نداشتند.

نقض سیستماتیک حقوق بشر،اختناق، شکنجه وکشتار افراد در قرارگاه اشرف

فضای حاکم بر قرارگاه اشرف به ظاهر پاک و صمیمی و دوستانه بود. ولی در بطن مناسبات و روابط حاکم بر قرارگاه اشرف فاشیسم در تمامی ابعاد آن جاری و ساری بود. در ابتدای ورود به قرارگاه و در برخوردهای اولیه فکر می کردم که اینجا دنیای دیگری است و نزدیکتر از دوست و آشنا و اعضای خانواده ام مسئولین قرارگاه هستند.ولی به مرور زمان پی بردم که ماهیت آنان غیر از گفتار و رفتار ظاهری شان است.برای مثال در ابتدای ورود هر فردی به آنجا تمامی امکانات را در اختیار او قرار می دادند و رفتار خوبی از خود نشان می دادند و در هنگام درخواست و یا بیان نیاز، بیش از حد به فرد رسیدگی می کردند و با زبان چرب و نرم طوری با فرد حرف می زدند که او را مدیون خود نموده و به ناچار آدمی را به هر نوع کاری راضی کنند. در عین حال روابط افرادرا با هم طوری تنظیم می کردند تا نسبت به همدیگر بدبین و مشکوک شوند و هر گونه رفتار و گفتار دوستان و همرزمان خود را به مسئول مافوق خویش گزارش کنند. به افراد در نشست های فردی و جمعی القاء می کردند که به جز مسئولین خود به کسی اعتماد نکنند و با همدیگر محفل نزنند. به همین دلیل کسی جرئت طرح دیدگاهها و تمایلات درونی اش در برابر هیچکس حتی نزدیکترین دوستانش را نداشت. زیرا اگر حرفی و یا سخنی بر خلاف قوانین نانوشته قرارگاه اشرف به میان می آورد چند دقیقه بعد به فرماندهان بالا گزارش می شد.درک این فضا باعث به خود فرو رفتن افراد و خود سانسوری وحشتناکی شده بود. همیشه حرفهای اصلی و ناگفته فرد در درونش باقی می ماند و افراد به ناچار در مورد مسائل فرعی و یا کاری سخن می راندند. ترس ناخودآگاه و غیر ارادی و عدم اعتماد به نفس جزئی از خصوصیات همیشگی افراد مستقر در قرارگاه اشرف بود. در واقع در یک پروسه درازمدت علائق و احساسات انسانی افراد را به تدریج کمرنگ و در درازمدت از بین می بردند. به عبارتی فضایی بوجود آمده بود که نیروها به مثابه یک ابزار مکانیکی در آمده بودند و جز به کار و مسئولیت محوله فکر نمی کردند.شگرد سران سازمان در این رابطه بهره برداری هر چه بیشتر از ساعات و لحظات نیروها بود تا آنان فرصت فکر کردن و یا بیان تمایلات قلبی خویش را نداشته باشند و به غیر از اهداف برنامه ریزی شده تشکیلات به چیز دیگری نیاندیشند. سران سازمان و به خصوص رجوی و مریم عضدانلو بارها در نشست های مختلف از صداقت و فداکاری حرف می زدند و در این زمینه به خودشان امتیاز می دادند.در حالیکه هیچ صداقت و اعتمادی در کار نبود و آنان حتی بهره ای اندک از آن نبرده بودند. اگر آنان واقعا صادق بودند باید هر اتفاقی را که در داخل قرارگاه اشرف و یا خارج از مناسبات می افتاد به نیروها و افراد صادق و فداکار خودشان اطلاع می دادند در حالی که تمامی رویدادهای مربوط به سازمان و کشورمان ایران را مخفی می کردند و یا به صورت حداقلی و کاملا تحریف شده انعکاس می دادند. و در بسیاری مواقع تحولات مغایر با اهداف سران سازمان را توجیه می کردند. فاکت ها و نمونه های زیادی وجود دارد از جمله وقتی مریم و دیگر سران سازمان در شرایط بحرانی حمله امریکا به عراق مخفیانه و بدون اطلاع نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف به اروپا فرار کردند.در این رابطه حتی بعد از خروج مریم و دیگر سران سازمان و تا زمان دستگیری آنان با افراد قرارگاه سخنی گفته نشد.تا اینکه تعدادی از بچه ها از رادیو شنیدند که پلیس فرانسه آنها را دستگیر و زندانی نموده است و بعد از چهل و هشت ساعت از لو رفتن خبر و به علت اعتراض بخش وسیعی از نیروها به مسئولین خود در قرارگاه مبنی بر فرار مریم و دیگر سران سازمان و تنها گذاشتن نیروها در این شرایط بحرانی نشستی برگزار گردید تا طبق معمول همیشگی با توجیهاتی غیر متعارف و احمقانه افراد قرارگاه را آرام نمایند. عمده مخالفت نیروها در قرارگاه این بود که مگر خون آنها(مریم ودیگر سران سازمان) از ما رنگین تر است که بدون آنان قرارگاه را ترک کرده و به اروپا گریخته اند؟ مگر قرار نبود در شرایط بحرانی تا آخرین نفس با هم باشیم و بجنگیم؟پس چرا به میثاق و پیمانی که رهبری با نیروها بسته بود پایبندی نشان نداد؟و با پشت کردن به نیروها پا به فرار گذاشت؟

فاکت و نمونه های دیگر اینکه وقتی کسی نمی خواست در قرارگاه اشرف بماند و خواهان خروج از قرارگاه می شد و بر این خواسته خود اصرار می ورزید سریعا و بدون اینکه کسی بفهمد فرد را به جای دیگری از قرارگاه انتقال می دادند و فرماندهان وی در پاسخ به سوالات دوستان و همرزمانش می گفتند که به ماموریت رفته است و دیگر خبری از او نمی شد. اگر به یکی از نیروها به عللی مشکوک می شدند در تمام شبانه روز او را به طور نامحسوس زیر نظر می گرفتند تا بفهمند که با چه کسی بیشتر رابطه دارد و در مورد چه مسائلی حرف می زند و چکار می کند و هنگامیکه فرد مرد نظر از تحت نظر بودن خویش آگاه می شد و موضوع را برای فرماندهان خود مطرح می کرد از سوی آنان با انکار مواجه می شد و فرماندهان به صراحت می گفتند که او اشتباه می کند و چنین چیزی صحت ندارد و کسی او را تحت نظر نگرفته است. در مقاطع گوناگون و به خصوص در نشست های عمومی اگر کسی به خود جرئت میداد و نسبت به مواضع سازمان و یا مناسبات ضد انسانی حاکم بر قرارگاه اشرف منتقد و یا معترض می شد سریعا فرد معترض را زیر سوال می بردند که تو نفوذی رژیم هستی و نباید به رهبری یا مواضع سازمان بیخود اعتراض کنی زیرا سازمان و رهبری آن در نوک پیکان تکامل اجتماعی است و تنها عامل رهائی بخش می باشد و انتقاد و اعتراض به آن نوعی حمایت غیر مستقیم از رژیم ایران است و یک رزمنده ارتش باید اطاعت تشکیلاتی داشته باشد و در دنباله روی از سازمان تردیدی به خود راه ندهد و هر چه که رهبری و سازمان گفت باید به آن عمل کرد تا شایستگی خدمت در ارتش را بدست آورد. اگر سران سازمان در مواقعی در نشست های عمومی به ظاهر ژست دموکراتیک به خود گرفته و به برخی از اعتراضات عمومی و فراگیر افراد پاسخ می دادند به علت عدم منطق در تحلیل و در نظر نگرفتن واقعیات و بی آنکه استراتژی و تاکتیک های احمقانه و نادرست اتخاذ شده را نقد علمی و بیطرفانه کنند به توجیهات مضحک و کودکانه روی می آوردند.برای مثال در یکی از نشست ها بچه های زیادی در رابطه با تحلیل رجوی در مورد انتخاباتی که منجر به پیروزی خاتمی شد اعتراض کرده و تحلیل کودکانه رجوی را کاملا به زیر سوال بردند. زیرا رجوی قبل از انتخابات ادعا کرده بود که به دلیل دو شقه شدن رژیم و سرخوردگی ملت و نیز پایگاه وسیع مجاهدین در میان اقشار مختلف اجتماعی ایران اینبار سازمان اجازه انتخابات را به رژیم نخواهد داد و با یک هجوم همه جانبه انتخابات رژیم را به هم خواهد زد تا اینکه خاتمی انتخاب نشود و رژیم فرصت بازسازی خود را بدست نیاورد و در نتیجه حاکمیت ایران سرنگون خواهد شد. و به همین دلیل یعنی درست نبودن تحلیل رجوی در سرنگونی رژیم ایران یکسری از نفرات در نشست سیاسی به مسعود اعتراض کردند که مگر قرار نبود قبل از اینکه خاتمی انتخاب شود ما نیروهای ارتش آزادیبخش یکسری عملیات انجام بدهیم و مانع رئیس جمهور شدن خاتمی بشویم پس چرا این عملیات انجام نشد و این همه اسیر و شهید دادیم برای چه بود. اما رجوی در نشست مذکور در پاسخ به عینیت نیافتن تحلیل سازمان در مورد سرنگونی رژیم ایران با گستاخی تمام گفت هر چه تا بحال گفته شده اگر درست از آب در نیامده باید خودمان دنبال راه چاره باشیم یعنی باید در مورد سرنگونی رژیم به دنبال راه حل باشیم تا از این بن بست نجات یابیم و نباید فکرمان را در گیر این مسئله بکنیم که چرا سازمان تحلیل غلط داده است باید همه احساس مسئولیت کنیم و صاحبخانه باشیم و راه چاره را پیدا کنیم.

تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا