اختیار با فرد آگاه است

"اختیار با فرد آگاه است و هر فرد بنا بر اختیار آگاهانه و آزادانه مبارزه را انتخاب کرده است."

این جملاتی است که در بدو ورود در سازمان به شما می گویند و همچنین اضافه می کنند ورود به سازمان مشکل و خروج از آن آسان است.

در واقع بایستی همه چیز را عکس کرد. چون شما با آدمهای دو روئی برخورد می کنید که بعد ها آنها را خواهید شناخت. آنها ابتدا به نرمی با شما صحبت می کنند و سپس دمار از روزگار زندگیتان در می آورند.

رجوی می گفت «می دانید این جدا شده ها چه چیزی را از ما طلب می کنند؟ عمرشان را.»

بله ما عمرمان را طلب می کنیم. همان که چون گلهای بهاری در پائیز و زمستان محیط بسته رجوی لگد مال شد.

از دوست عزیزم جمیل عبداله زاده (که به تازگی بازگشته) پرسیدم چگونه از سازمان خارج شدید؟

گفت که پس از دادن تعهدات دو ساله دیدم که این دوساله ها تمامی ندارد و در صدد بر آمدم تا فرار کنم و توانستم به روستای عین الیله خودم را برسانم چون زبان عربی بلد بودم و با افراد آنجا کمی آشنائی داشتم. چون آنها برای تجمعات به اشرف می آمدند. به آنها گفتم می خواهم به ایران بروم. گفتندما تو را به ایران می بریم. اما فردی از آنها مرا سوار ماشین کرد و گفت من تو را به مرز می برم. در راه خوابیدم. یک مرتبه دیدم سر از اشرف در آوردم.

اِ… پس عجب. سازمان این عربها را هم خریده است. روستاهای اطراف را تطمیع کرده که هرکسی فرار کرد، آنرا به ما پس دادید جایزه می گیرید!

سپس مرا به زندانی در اسکان منتقل کردند در آنجا از من بازجوئی به عمل آوردند.

کمال نیکنامی، عباس داوری، عادل، بتول رجائی، ژیلا و… چند نفر دیگر این کار را کردند و مدتی در آنجا بودم. وضعیت خوب نبود تا آمریکائیها آمدند و مرا تحت حفاظت خود گرفته و به کمپ تیپف بردند.

در آنجا با پاول و کلنل رز،خانم تورلاک و خانم کری، فرمانده آنجا صحبت کردم. مترجم ما خانمی به نام سوزان بود. سپس مدتی ماندم و دیدم بهتر است دیگر بیش از این در بند و انتظار زندگی خود را نگذرانم و به ایران برگشتم.

از او پرسیدم که چرا بقیه نمی آیند.

وی گفت چون عده ای را با خریدن چیزهائی فریب می دهند. مثلاً جادیه امیری می خواست از سازمان بیرون بیاید. هربار در نشست می گوید من نمی خواهم بمانم، برایش چیزی میخرند. برای او تا به حال 2تا دوچرخه خریده اند.

اگر بخواهند وی را تحت فشار قرار دهند او را به فرماندهان دگم و خشک می سپارند تا در آنجا تحت فشارهای روحی و نشست های جمعی قرار دهند. مثلاً در قرارگاه ما به افرادی مثل یگان جواد ربیعی یا صمد امیری و اسماعیل مرادمند و… میدهند. یا به افراد مارک نفوذی می زنند و میگویند تو نفودی هستی تا وی برای اثبات اینکه نیستم، مجبور شود با ماندن در آنجا عکس این را ثابت کند.

اصغر فرزین

     

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا