مُزدور نمیر بهار میاد کُمبزه با”خیار” میاد

براستی حقانیت ومشروعیت یک مبارزه جهت کسب قدرت سیاسی از کجا می‌آید؟
طبعنا، برای آنها که رای ونظر مردم را میزان مشروعیت خود میدانند ویا اینکه بعلتهای مختلف اینگونه تبلیغات میکنند،مشروعیت وحقانیت مبارزه آنها، در گرو میزان حمایتی است که به طرق مختلف از طرف مردم،چه به شکل مستقیم ویا غیر مستقیم نثار آنها میگردد.
بدیهیست این مشروعیت در جوامعی که مردم می‌توانند آزادانه رای خود را اعلام کنند، از درون صندوقها بیرون میاید،اما اینطور نیست که مردم در زمانی که این شرایط فراهم نیست،حمایت ورای خود نسبت به یک شخص ویا جریان سیاسی را در سینه زندانی کنند.تجربه تاریخی در تمامی ادوار وملیتهای مختلف نشان داده که اگر شما مورد اعتماد مردم باشید، آنها حمایت و سمپاتی خود را از هر راهی که شده بیان میدارند واگر اشتباه نکنم لنین در این مورد میگوید ،مردم در شرایط خفقان با پای خود رای میدهند.
بنابراین اگرشما محبوب باشید واگر هیچ راهی برای ابراز حمایت مردمی وجود نداشته باشد،آنها حداقل راجع به شما پچ پچ خواهند کرد.
اما بوده‌اند اشخاص وجریاناتی که مبارزه آنها با حکومت وقت ربطی به آراء مردمی نداشته ونفس مبارزه وحقانیتی که برای خود مفروض داشته اند از درون یک ظرف ایده ولژیک و اعتقادی بیرون میاید که هرجا راه وروش حاکمیت موجود با آن اصول اعتقادی در تضاد باشد،آن فرد ویا جریان ،خود را مُلزم به مبارزه میداند. وباز هم اگر اشتباه نکنم حسن صباح، این بزرگ مرد تاریخ استقلال طلبی ایران میگوید حق به کثرت نیست.
بدون اجازه میخواهم یک جمله معترضه ویک آزردگی داشته باشم به بعضی از سروران وعزیزان جداشده از فرقه منافقین که شاید بخاطر بعضی از شباهتهای شکلی ،یک مزدور و مامور دون پایه بیگانه را باکسی مقایسه می‌کنند که حتی بنا به اعتراف دشمنانش،شکی در تفکر استقلال طلبانه‌ وی، برای از زیر یوغ بیرون کشیدن ایران از زیر چنگالهای خلیفه بغداد وترکان سلجوقی شکی باقی نمیگذارد.
آنچه که مورد اعتراض است خود مقایسه‌ است چون این مقایسه بدون اینکه نتیجه آن چه باشد، به یک پادو که نقش نوکری وی طی بیش از دو دهه به اثبات رسیده اعتبار میبخشد ودر این مورد باید عرض کنم:
حسن صباح، چه درست وچه غلط، اخته میکرد تا اجنبی را اخراج کند اما این پادو اخته کرد تا اجنبی را بیاورد و این، آن تفاوت ماهوی است که شباهت‌های ظاهری نمیتواند جای آن را بگیرد.
اما منافقین در هیچکدام از دو دسته که اتفاقا هر دو نیز در تاریخ ایران وجود داشته اند قرار نمی‌گیرند، نه دسته‌ای که مشروعیت را حاصل اکثریت میدانند ونه دسته‌ای که برخاستن وطغیان آنها مبتنی بر یک سری از اصولی است که از عقیده واعتقاد به یک دین ویا مکتبی بر میآید.
منافقین نه حسین هستند نه علی همانطور که نه استالین هستند ونه چه گوارا.
منافقین منافقین هستند ونه چیز دیگر و چون مشخصه بارز آنها کار کردن برای بیگانه‌ تا جائی که بدون بیگانه حیاتی برای آنان قابل تصور نیست میباشد ، بنابراین عامل وعلت اصلی که از آنها یک جریان نفاق ساخته، همان برای اجنبی کار کردن است و نه فی المثل قدرت وجاه طلبی و…
اما همانطور که در بالا گفته شد بخاطر عوام فریبی این طور تبلیغ واعلام میکنند که مشروعیت وحقانیت آنها از مردم است ونتیجه مبارزه آنها نیز با برگرداندن حق حاکمیت ملی به جیب مردم می‌ریزد وهمانطور که بارها گفته اند، بر گرداندن حق حاکمیت ملی به مردم ، صورت مسئله ودلیل اصلی جهاد آنهاست.
آخرین باری که یکی از گماشتگان مونث مقام غیر محترم ولایت فرقه، روی این مسئله انگشت گذاشت همین دیروز بود.
همسر پادوی مربوطه به نیابت از طرف ایشان، ضمن ابراز خرسندی وسپاس از اذعان مسولین دادگاهی که در انگلستان رای به ترروریست نبودن منافقین داده است وهمچنین سپاس از برخی از نمایندگان مجلس عوام ولردهای آن کشور،گفته‌است که این برچسب بی عدالتی در حق مردمایران ومقاومت آنها میباشد.
از طرف دیگر راه حل بنیادین راه رسیدن غرب واسرائیل به منافع استراتژیک خود در ایران ومنطقه را،برداشتن این برچسب از منافقین اعلام نموده:
حرفهای همسر این پادوی دون پایه، این سوال را پیش میاورد که چطور ممکن است بردن منافقین به لیست تروریستی، بی عدالتی در حق ملتی باشد وآن ملت نه تنها اعتراضی حالا هر چقدر هم شده ضعیف، بدان بی عدالتی ننماید، بلکه راجع به این بی عدالتی حتی صحبتی هم در بین نزدیک به هفتاد میلیون نفر نباشد؟
مگر حکومت ایران میتواند جلوی پچ پچ مردم راهم بگیرد؟
اگر اینطور که همسر این پادو میخواهد جلوه بدهد، امروز که دادگاهی در انگلستان رای به تروریست نبودن منافقین داده،باید شاهد شور وفتور ۷۰ میلیون ایرانی بخاطر برداشته شدن تنها سد ومانع از راه رسیدن آنها به آزادی و…باشیم ،این نمیشود که یک ملت بزرگترین سد ومانع از سر راهش بر داشته شود و نقل وشیرینی پخش نکند،حالا ۷۰ میلیون پیش کش، ۷میلیون که باید اینکار را بکند،۱۲۰هزار نفر از یک میلیون ودویست هزار ایرانی مقیم آمریکا یعنی ۱۰ در صد چطور؟دیگه یک در صد یعنی ۱۲ هزار نفر با اینکه سمپاتی بسیار ناچیزی است برای نشان دادن اینکه از یک ملت ۷۰ میلیونی فقط این تعداد به سرنوشت ومسائل مقاومت عادلانه خود توجه دارد رقم کوچکی است اما اگر حتی این تعداد هم در عالم واقعی برای حرفهای خاله مریم ماده نمیشود، پس باید پرسیده شود که این چگونه مقاومت مشروع عادلانه ملتی است که نه تنها یک در صد ویک هزارم از این ملت نسبت به بیرون ویا داخل لیست بودن منافقین ترتیب اثری نمیدهد بلکه اکثریت آن، حتی از این موضوع هم خبر ندارد؟
آیا همین ملت در زمانیکه مصدق دادگاه لاهه را برنده شد از آن بی خبر ماند؟
آیا همین ملت در میهمانی‌ها و…چه در داخل وچه در خارج ،نراجع به مسئله انرژی اتمی وصحبتهای آقای پرزیدنت بوش از یک طرف وآقای احمدی نژاد از طرف دیگر، نظرات موافق ومخالف خود را ابراز وبر سر آن با یکدیکر بحث ومجادله نمیکنند؟
این مقاومت عادلانه هم که خیلی خیلی راجع به این مسئله حرف زده وجاسوسی ،ببخشید افشا گری کرده ،پس چرا مردم موضع بسیار سرافرازنه این مقاومت را بعنوان یک فاکتور در بحث‌های خود وارد نمیکنند؟
مردم در محافل خود راجع به خیلی چیزها از جمله راجع به نوع جنس ومارک‌های مختلف دستمال توالت نیز صحبت میکنند اما در حول حوش شما هرگز، مگر اینکه کسی بقول معروف مار بیندازد وحرفی از شما بزند ،آنوقت بقیه چهار تا فحش بشما بدهند.
بنابراین این چگونه پیوندی است بین یک مقاومت! سازمان یافته بانقش محوری سازمانی که چهل وسه سال از عمر آن میگذرد ویک ملت که فقط حرامزاده‌هائی مثل رجوی این پیوند را می‌بینند؟
اما آنچه که بقیه میبینند آن است که این مقاومت عادلانه ومشروع برای حل وفصل مسائل ملت ایران، میرود آنهم با هزار محمل و دروغ ودغل از شهروندان بقیه ملتها امضاء میگیرد.
اگر این پیوند وجود داشت که دیگر نیازی به بقیه نبود،مگر ملت ایران کمرش بیل خورده که نتواند بدنیا نشان بدهد از مقاومت سازمان یافته سراسری خود حمایت میکند ؟
اتفاقا اگر این پیوند وحمایت بطور واقعی وجود داشت،دیگر احتیاجی نبود سر از دادگاه و دادگاه بازی و مجلس اعیان ومجلس فقرای انگلستان و قهوه خانه‌های عراق سر در بیاورید تا حمایت بگیرید،همین ملت هزاران برابر بیش از سرویس‌های امنیتی کشورها پول وامکانات به پایتان میریخت،پول چه ارزشی دارد جان فدایتان میکرد ومریم مهر تابان را روی چشمهایش به تهران می‌برد.
گیریم بر طبق گفته شما، در داخل خفقان است، در خارج چه؟
کجایند آن مردمی که در هنگام بروز قیام دانشجوئی سال ۱۳۷۶ در همین آمریکا واروپا، هزار هزار بخیابانها ریختند، بروی خطهای تلفنی رادیوها وتلویزیونها آمدند،اشک ریختند،هورا کشیدند،فریاد زدند،…
چرا برای شما نمی‌آیند؟
چرا به خلا واصل شدن رهبر مقاومت، کوچکترین حسی ترحمی را در مردم ایجاد نمیکند؟
اما یک حس بحق ،بشما وبه تمام کسانی نظیر شما داشته و دارند،حس تنفر از مزدور ومزدوریست.
حزب توده که شاید بزگترین تشکیلات سیاسی توده‌ای در قبل از یک سر فصل تاریخی در ایران بود، بخاطر عدم تعهد سرانش به مردم که ناشی از تعهد به جای دیگری بود بعد از آن سر فصل حیات خود را در میان مردم از دست داد،با آنهمه کادرها وافسران میهن پرست اما چه سود که ماهی از سر گندیده بود و بعد از آن سرفصل ،دیگر مُرد و دیگر مهم نبود و نیست که تا کی جنازه اش متحرک باشد.
شما هم همین طور،پرواز تاریخ ساز به عراق ،تاریخی شد بر روی سنگ قبرتان،حالا اگر نه ۳۵ نفر از مجالس انگلستان بلکه همه اعضای آن وهمه مجالس ودولتهای کشورهای غربی وحتی اسرائیل که دارید خود را برای منافع این کشور جر میدهید وافسار پاره میکنید جمع شوند وبرای شما هورا بکشند ،اگر نه تنها فاکس نیوز بلکه تمامی رسانه‌های اسرائیل وآمریکا و…زامبیا وبنگادلش برای شما تبلیغ کنند،باکمال خوشحالی ومسرت از سگ محلی ملت ایران به شما، باید عرض کنم هیچ کس وبا هیچ شگردی نمیتواند، همین سگ محلی وهمین تنفر بحق یک ملت مظلوم که زمانی بهترین فرزندان خود را تقدیم شما کرد را تغیر دهد و در دل ملت ایران برای شما محبت ایجاد کند.
مردم ممکن است جنایت را ببخشند اما خیانت و اجنبی پرستی و وطن فروشی را هرگز.
بنابراین هر موقع که شاهد بودیم مردم ،حداقل بخشی از آن در غم وشادی شما شریک بودند آنوقت میتوانید که حرفهای خود را به مردم نسبت دهید وآن موقع شاید…
اما دیگر برای شما وجود ندارد،بخاطر اینکه هر جا ملت غمی داشته شما شادی کرده‌اید هر جا شادی کرده شما غمگین بوده اید.
زمانیکه صدام فرزندنشان را در جنگ می‌کُشت وخانه هایشان را ویران میکرد، شماهابرای پیروزی صدام در جنگ هورا کشیده وجاسوسی کرده و رد موشک وبمب به وی داده اید.
هر جا برای پیروزی تیم فوتبالش به خیابانها ریخته ورقص وپایکوبی کرده شما برای حذفش و شکستش چه نامه نگاری‌هاو چه تلاشها نکرده وبه اهریمن دعا نکرده اید.
آنجا که اقشار فقیرش نگران هستند که اگر تحریم نفتی واقتصادی بشود چه خاکی بر سر بریزند، شما آمده‌اید در منتهای وقاحت ،تحریم مردم رنج کشیده را به همان مردم تبریک گفته اید،آنجا که خبری میشنود و خوشحال میگردد که رابطه با بقیه دولتها وبخصوص با آمریکا حسنه خواهد شد وجنگی در کار نیست تا خانه وکاشانه‌اش ویران گردد ،شماها روز عزا داریتان است.
ای کثافتها ببینید درکجا قرار دارید که بجای آقائی در میان ملت ایران به پوتین لیسیدن افتاده اید،ببینید چقدر بدبخت هستید که اگر یک رُفتگر باز نشسته غربی از شما حمایت کند خبر آن را در سه جای سایتتان درج میکنید،اما تجربه نشان داده هیچکدام از این دادگاه‌ها ولردهاواعیان و…نمیتوانند در تعادل قوا جای حمایت ومحبت یک رفتگر شریف ایرانی را بگیرد که اگر گرفته بود اینطور به قوادی نیافتاده بودید.
بنابراین زمانیکه یک نفر وحتی یک نفر در این خارج کشور حاظر نیست که یک امضاء خشک وخالی برای شما بکند تا چه برسد که برایتان به خیابان بیآید ،آنوقت فکر میکنید این مردم اگر حتی جنگ بشود وحتی اگر در این جنگ جمهوری اسلامی هم از میان برود، آنوقت این ملت میاید به شما ویا عبداله ریگی ویا وطن فروشان جبهه الاحواز ویااز این قبیل وحوش در کردستان، روی خوش نشان بدهد؟زهی خیال باطل.

بنابراین :
مزدور نمیر بهار میاد     کُمبزه با خیار میاد.

حمید زرتشت نیا، پنجم دسامبر 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا