برای اولین باری و آخرین باری که صدام را دعا کردم

پارس ایرانبرای ما که در تشکیلات مجاهدین دود چراغ خورده بودیم و در آن دوران بعداز 30 خرداد 60 که جامعه بشدت سرکوب شده بود و کسی را یارای اعترا ض نبود بسیاری از ما اعلامیه ها ی دست نویس و یا تحلیل ها را از این ور به آن ور می بردیم و می دانستیم که چه سرنوشتر در انتظارمان هست.

رجوی به خارج آمد. محمد عطائی از فرماندهان قدیمی مجاهدین و ازبله قربان گویان رجوی ها رد تلویزیون رجوی به صحنه آمد و در مراسم بزرگداشت شهید موسی با وقاحت تمام تاریخ را تحریف کرد وگفت وقتی که به موسی پیشنهاد حفاظت دادیم وی گفت دیگر با وجود مسعود در خارج ازکشور نیاز ی به ما نیست. این بی شرمی و نسبت آن به موسی یعنی اینکه موسی گفته است جان بقیه آدمها و اعضای سازمان در ایران در قبال جان قبله عالم خودخواهی و حماقت و پرروئی و مظهر وابستگی و وطن فروشی یعنی مسعود رجوی ارزشی ندارد. درحالیکه جان همه آدمهادر آن دوران با ارزش بود. بگذریم از اینکه عطائی مانند سگ دروغ می گوید و موسی هم محافظ داشت و هم یک پژوی ضد گلوله و هم یک جلیقه ضد گلوله. اشتباه می شود و لی اصرار به ادامه اشتباه خیانت است که جزئی از تفکر و زندگی روزمره فرقه رجوی در آمد ه است از سخن اصلی دور شدیم. رادیوزمانه گزارشی در مورد فیل هوا کرد ن هواداران مقاومت(چه مقاومتی!!!؟؟؟) برای هوا کردن عکسهای جغد شوم مقاومت (مسعود ومریم رجوی) منتشر کرده است. آدم شرمش می شه که مجاهدین از شعارجامعه بی طبقه توحیدی رسیده اند به پخش عکسهای مریم ومسعود رجوی در روی پوسترهای واجبین و وازلین و شامپوی ضد کچلی. اگر شما هم مانند ما به تحلیل های رجوی شک نکرده بودید الان برای صدام یک فاتحه ای خوانده بودید اگر این دلارهای صدام نبود که رجوی نمی توانست سفارش هواکردن بالون و چشباندن عکس خواهرمسعود رجوی در پارکهای مشهد را بدهد. بعدا این عکسهارا برای اشرفیان کشتی نشسته در کویر را نمایش بدهد که هواداران ما چه در ایران کرده اند. یکبار فکر کنید قیافه آن پاسبانی یا کمیته چی را فکر کرده یک چریک گرفته و قیافه آن ه جوانی را که اعلامیه ها را به در و دیوار پارک می زده و تنها ترسش این بوده که ماموران شهرداری وی را برای چسباندن پوستر روی درو دیوار نگیرند مامور بهش گفته تو داری برای رجوی کار می کنی؟ اون بنده خدا هم که رجوی را نمی شناخته انگار که آقا رجوی پسرخاله من نیست. این ما را یاد داستان دانش اموز و در خیبر می اندازه که بازرس از شاگرد می پرسه در خیبر را کی کند؟ شاگرد هم از اینکه چنین اتهامی به وی نمی چسبد می گوید آقا اجازه بخدا ما نکندیم بعله کاشکی این نبوغ زودتر به سر مسولان مقاومت فتو شاپی و ماهواره ای زده بود و قدیم تر هم بجای اینکه دهها هوادار جوان و بی گناه را به خاطر چسباندن عکس مسعود و اقوام وی به زندان بیفتند و شکنجه و یا کشته شوند از همین شیوه استفاه شده بود هم رجوی خوشحال بود که داره مقاومت می کنه ودر ایران مشهور هست و مردم قیافه وی را فراموش نمی کنند و هم دیرتر از این رژیم را سرنگون نمی کرد. وهم هوادران آسیب نمی دیدند و هم دوزار هم گیر چهار نفر آدم می افتاد که پوستر می چسبانند. انشا الله در جهنم این تجار ب را با صدا م منتقل خواهند کرد فی الواقع مجاهدین طبق معمول گیر داده اند به آبرسانی و دیگه از حمله موشکی به اشرف که مریم در خواب دیده بود حرفی نمی زنند.

پارس ایران، کانادا، پانزدهم فوریه 2008

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا