کاتالیزورها در رهبری فرقه ها

مجاهدین دبلیو اس، گروه تحقیق و پژوهش، نهم ژوئن 2008
رهبری در فرقه ها یک مقوله و رکن اساسی و بنیادی است. ترسیم موقعیت رهبران در فرقه ها صرفنظر از تمامی اشکال و محتوایی که تاکنون درباره اش سخن گفته شده مبتنی بر یک ساختار هندسی نیز هست. این ساختار به روشنی موقعیت رهبری و بعدتر بالاترین رده های فرقه را تا بدنه و در نهایت سطح پائین آن ترسیم می کند. شاید این معادل سازی مکانیکی و خشک بیشتر و بهتر پلان کلی مناسبات میان اعضای فرقه ها از راس تا سطح را نمایندگی می کند. و به همان میزان خشکی و غیر انعطاف پذیری آن را به رخ بکشد. سینگر در کتاب فرقه ها در میان ما این کلیت را با حرف T وارونه انگلیسی شبیه سازی می کند. پیش از هر توضیحی نقل او را در این رابطه مرور می کنیم:
برای ترسیم یک منظر ساده از یک فرقه، یک حرف T وارونه را تصور کنید. رهبر به تنهایی در بالا، و پیروان تماما در پایین قرار می گیرند. فرقه ها در ساختار خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالی شناخته می شود، اگر چه او ممکن است قدرت معینی را به چند زیر دست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم او تفویض کند. (اما) هیچ دادخواستی خارج از سیستم رهبر به سیستم بالاتر قضایی وجود ندارد. (1)
حرفT که سینگر آن را وارونه ترسیم می کند موقعیت رهبری فرقه ای را نسبت به کلیت اعضای خود تقسیم می کند. آنالیز این شکل سه موقعیت راس، بدنه و سطح را از یکدیگر منفک می کند. اما این تفکیک در عین حال دارای یک هارمونی و پیوستگی دینامیکی هستند. حذف هر یک از این اجزاء به مخدوش شدن کلیت آن منتهی می شود. این تجزیه و ترکیب در واقع فرایند یک پیوستگی را نیز نشان می دهد. خط مستقیم حد فاصل راس تا سطح را پوشش می دهد. این خط ارتباطی همان عناصری هستند که راس را با سطح پیوند می دهند. در عین اینکه خود تابع راس هستند نقطه جوش و وصل با سطح را هم ایفا می کنند.
بررسی این شیوه رهبری در سازمان مجاهدین خلق حداقل از مقطع انقلاب ایدئولوژیک یعنی اوایل سال 1364 به بعد کار چندان دشواری نیست. مجاهدین از این مقطع به بعد با اعلام رهبری عقیدتی – سیاسی و به عنوان پایان دوران رهبری جمعی موسوم به سانترالیسم دمکراتیک رسما مناسبات راس تا سطح را بر اساس همین ایده سینگر سازماندهی کردند. در این تحول درونی بر اساس طبقه بندی و نقشی که سینگر برای بالاترین اعضاء و نزدیک ترین افراد به رهبری قائل است، در مناسبات مجاهدین نیز درست همین الگوی فرقه ای با انتخاب همردیفی تشکیلاتی مریم و مسعود محقق می شود.
نقش مریم در این تحول درست بر اساس آنچه سینگر از جنس تعامل و رابطه نزدیکان با رهبری ارائه می دهد نقش یک کاتالیزور است. در انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین نقشی که برای مریم قائل می شوند نقش یک الگوی کامل رفتاری و منحصر با موقعیت رهبری ایدئولوژیک است. مریم درست به این دلیل نزدیک ترین عضو به رجوی شناخته می شود که بیشتر از همه ضرورت رهبری فردی رجوی را درک و به همان میزان هژمونی او را ماده کرده است. بر این اساس شرط پذیرش انقلاب هر کس منوط به وصل شدن به مریم به عنوان یک ملاک ارزشی تمام و کمال می شود. در واقع طلاق مریم از مهدی ابریشم چی یک الگوی رفتاری و یا به نوعی یک آزمایش حیاتی و تاریخی برای ماده کردن نوعیت رابطه بالاترین عضو سازمان تا آن مقطع با راس ایدئولوژیکی سازمان یعنی مسعود رجوی بود. او اکنون در جایی نشسته است که صلاحیت بقیه را محک می زند و بدون دسترسی به او فهم و درک رهبری امکان پذیر نیست. به معنایی دیگر مریم در اینجا نقش همان زیردستی را بازی می کند که به زعم سینگر مسئولیت نظارت بر وفاداری بقیه پیروان نسبت به رهبری رجوی را به عهده اش گذاشته اند. در خصوص اثبات نقش مریم و انطباق آن با نقش ابداعی کاتالیزور برای او از قول آن سینگلتون می خوانیم:
مریم به عنوان نمونه ای برای زنان در سازمان مثال زده می شد. ادعا می شد كه زنان می توانند با پیروی از نمونه مریم خودشان را از قید محدودیت ها آزاد كنند. اما اگر چه این حركت بهانه ای برای آزاد كردن انرژی زنان در سازمان بود، ارزش قادر ساختن به بهره برداری از فداشدن اعضای زن، و نگهداشتن مردان در حالت سردرگمی دائم از نقش آنان، را داشت. (2)
ضرورت طرح انقلاب مریم درست از چنین نقطه ای آغاز می شود. به همان نسبت که سطح و بدنه با توسل به مریم خود را بالا می کشند، مریم نیز با توسل به مسعود و ستایش ایدئولوژیک او هم خود را ارتقاء می دهد هم کانال وصل سایر اجزاء به راس می شود. تعبیر جایگزینی ارزشی برای مریم درست از چنین ضرورتی نشات می گیرد. نیابتی درباره نقش این حائل می گوید:
مریم بایستی ابتدا به ساکن در ذهنیت مجاهدین به هر قیمت تبدیل به ارزش گردد و گرنه امکان یک جایگزینی ارزشی از اساس منتفی بود. (3)
به همین دلیل طلاق و ازدواج مجدد مریم با مسعود در اینجا اهمیت کلیدی پیدا می کند. نقش ظاهرا فردی او در این پروسه باید الگوی بقیه قرار بگیرد. به همین دلیل او به یک شورشگر تعبیر می شود:
مریم در این جا، شورشگر سنت شکنی است که تقدس خانواده را در هم می شکند! بنیادهای نظام ارزشی کهن را نشانه می گیرد، اوست که مردش را طلاق می دهد. هم اوست که مردش را برمی گزیند و اوست که خود خطبه عقدش را جاری می کند. (4)
و به این ترتیب باید الگوی تمام عیاری برای بدنه و سطح شکل می یابد و او به عنوان واسطه انتقال درک تازه از مقوله رهبری در مناسبات مجاهدین می گردد. به همین دلیل مریم از آن پس نه یک فرد که تجسم یک ایدئولوژی می شود. در این رابطه می خوانیم:
ایدئولوژی مریم، درک نوینی از مقوله رهبری را نیز با خود برای مجاهدین به همراه می آورد. (5)
رهبری مجاهدین که تا پیش از آن زمان ظاهرا و در مقایسه با اکنون قابل دسترس تر بوده، با این تحول!! دست نایافتنی می شود. در این خصوص می خوانیم:
با مرحله سوم انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، جایگاه واقعی مسعود که تا آن مقطع تنها برای سر مجاهدین، قابل رؤیت بود به معرض دید بدنه گذاشته می شود. از این جا به بعد دیگر مسعود، طرف مجاهدین نیست. رسیدن به او دیگر بلاواسطه نیست. نقطه وصل می خواهد. از این جا به بعد مریم است که طرف مجاهدین است. بدون ذوب در مریم، رسیدن به مسعود و درک مسعود ممکن نیست. مفهوم مادی این مقوله در عالم واقع این است که تک تک افراد این سازمان بایستی که الگوی مریم را در خود جاری و ساری کنند. در یک کلام باید همان کاری را می کردند که مریم با انجام آن مریم شده بود! (6)
یک عضو جداشده مجاهدین به نقل از رجوی نقش مریم را در این راستا این گونه ارزیابی می کند:
در یكی از نشستها رجوی می گوید: اصلاً‌ شما در یك قبر هستید. بدتر از قبر هست؟ سنگی هم بر روی این قبر هست. ما مریم را فرستاده ایم كه این سنگ قبر را كنار بزند و شما از درون قبر كه در آن خوابیده اید، نوری را ببینید. آن نور مسعود است. ببینید فاصله تان چقدر شده است!‌ او رفته است و نور شده است در حالی كه تو درون قبر هستی و یك سنگ هم روی تو قرار داد. چه كسی ایثار كرده و این سنگ را كنار زده است؟ مریم. پس اگر می خواهی بیرون بیایی باید از این روزنه استفاده كنی و كمك مریم را بگیری و خودت را بیرون بكشی. رسیدن تو به من كه غیر ممكن است! غیر ممكن است به نور برسی،‌ اما همین كه از درون قبر بیرون بیایی باید كلاهت را به هوا بیندازی. بعد كم كم این مسئله باز می شود. (7)
این بخش به خوبی می تواند مصداق تعبیر سینگر از نقش و کاربرد نزدیکان رهبر برای نظارت بر تعیین صلاحیت سطوح بدنه تا پائین باشد. یعنی مصداق این تلقی سینگر؛ اگر چه او ممکن است قدرت معینی را به چند زیر دست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم او تفویض کند. حالا به تبیین این راس و کیفیت خاص اش معطوف می شویم. موقعیتی که بیش از هر چیز تلاش دارد تا آن را بر اساس شکلی که سینگر ترسیم می کند تا حد ناباورانه ای دور از دسترس و در نتیجه چالش ناپذیر کند. همان عضو پیشین مجاهدین این نقش و موقعیت را این گونه ارزیابی می کند:
هدف واقعی از این فاز تضمین کردن این امر بود که هیچ چالش رهبری به وجود نخواهد آمد. رجوی اکنون خود را از سطح معمولی برداشته بود و به نقشی بالاتر از یک رهبر معمولی، در مکان ارتباط با خدا، قرار داده بود. موقعیتی که نمی شد زیر سئوال برد. (8)
و در صورت فرض چالش کشیدن رهبری، فرد پیشتر از اینکه راس را نقد کرده باشد ناخواسته ازلیت و ابدیت هستی یعنی خدا را به چالش کشیده و در قاموس فرهنگ دینی این با کفر همسنگ و هم طراز است. در این رابطه باز به نقل از همان عضو پیشین می خوانیم:
آنچه رجوی از همه اعضای مجاهدین می خواست این بود كه از او اطاعت كامل داشته باشند. او به آنها فهماند (از طریق مریم و فهیمه) كه با خدا ارتباط دارد و بنابراین چیزهایی را می داند كه اعضای معمولی نمی دانند. این بدان معنا بود كه هر كسی با او مخالفت می كرد علیه خدا كفرگویی كرده بود. اعضاء اكثرا تمایل داشتند به خودشان اجازه دهند این مفهوم جدید را بپذیرند. (9)
به همین دلیل در مناسبات سازمان مجاهدین هیچ گاه به اسامی سطوح سازمان اشاره نمی شود. نام مسعود رجوی جایگزین تمامی نام ها و اجزای تشکیلات را گرفته است. در پله دوم نام مریم در سایه نام مسعود و در نهایت نام اعضای بدنه به شرط کسب مشروعیت و تعیین صلاحیت از سوی رجوی در مراودات تشکیلاتی به چشم می خورد. نام غیر از مسعود تنها به مریم محدود می شود و بعدتر به افرادی که مشروعیت خود را از رهبری مسعود کسب می کنند. این افراد ارزش و جایگاه قائم به ذاتی ندارند. همه چیزشان قائم به مسعود است. به این ترتیب جایگاه اجزاء فرقه ها و در این مثال مشخص مجاهدین خلق با این محوریت تعیین و کاربردی می شود.
منابع
1- کتاب فرقه ها در میان ما. مارگارت تالر سینگر.
2- ارتش خصوصی صدام. نوشته آن سینگلتون.
3- نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون. بیژن نیابتی. انتشارات خارج کشور. بخش انقلاب مریم.
4- همان.
5- همان.
6- همان.
7- گفتگوهای تنهایی. گفتگو با یکی از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق
8- ارتش خصوصی صدام. نوشته آن سینگلتون
9- همان.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا