سازمان مجاهدین بر سر دو راهی استراتژیک

واگذاری مسئولیت کنترل قرارگاه اشرف به نیروهای عراقی از سوی آمریکا در شرایطی که مجاهدین به جد، دل به حمایت استراتژیک آمریکا بسته و با اتکاء به حمایت آنها در طی سال های گذشته تا حد توان به سمپاشی علیه دولت عراق و مقامات این کشور، همدستی و همسویی با گروه های تروریستی، ترغیب و تشویق منتقدین دولت به موضع مخالف و برانداز و… مبادرت نمودند، به گونه ای غافلگیر کننده تمام امیدهای مجاهدین را به یاس تبدیل کرده است. پیشتر و به تفصیل درباره دلایل بی اعتمادی آمریکا به مجاهدین سخن گفته ایم. نتیجه همه گمانه زنی ها به این مهم ختم شد که آمریکایی ها محال است به گروهی که به طور ماهوی و ایدئولوژیک احاطه و اشراف دارند، برای حل معضلات خود نقش داده و به او دل خوش کنند.

واقعیت این است که دو تجربه حمایت ابزاری آمریکا از دو جریان تروریستی در شکل دولتی و سازمانی یعنی صدام و القاعده، تجارب و هزینه های غیر قابل جبرانی برای آمریکا به جا گذاشت. همین تجربه ها کافی بود تا آمریکا را نسبت به آزمون دوباره ای در این خصوص کاملا هوشیار و ملاحظه کار کند. اما صرفنظر از این تجارب و آموزه های پراتیکی آنچه برای آمریکا در درجه اول اهمیت قرار داشت نوع تنظیم رابطه با سازمان مجاهدین بود. آمریکایی ها با لحاظ تجربه های دشوار و همچنین سبقه ای که از وجوه ایدئولوژیک – تروریستی مجاهدین داشتند، می دانستند که اتخاذ یک موضع رسمی و شفاف در قبال مجاهدین در نوع خود نیز می تواند هزینه ها و خسارات غیر قابل پیش بینی بر آنها وارد کند. بنابراین آنچه برای آمریکا اهمیت داشت اتخاذ مواضع بینابینی و حساب شده ای بود که می بایست طی یک پروسه جریان مجاهدین را از روند تحولات منطقه و همچنین پیامدهای غافلگیرکننده آن حذف و در نهایت از هزینه های مورد اشاره مصون دارد.

اشاره آمریکایی ها در بیانیه وزارت امور خارجه خود در آوریل 2007 به عنوان یک فرقه شخصیتی – تروریستی و تاکید بر وجوه کاملا متفاوت با سایر جریانات تروریستی در واقع الزام برخورد کاملا متفاوت با این گروه را مورد تاکید قرار می داد. شاید تجارب آمریکا در برخورد با گروه های فرقه ای در داخل آمریکا از جمله گروه و فرقه جونز، دیوید کوروش و… در اتخاذ این راه کارهای تازه بی تاثیر نبوده است. اقدام به خودکشی جمعی این فرقه در مواجه با پلیس که منجر به مرگ ده ها تن از اعضای این فرقه شد، تبعات و هزینه های زیادی برای آمریکا داشت و آمریکایی ها به خوبی می دانستند صرف استفاده از اهرم فشار و موضع صریح و در کرنر قرار دادن مجاهدین تبعاتی همسو با واکنش های فرقه ای از نوع جونز در بر خواهد داشت. اتخاذ سیاست نرمش و مدارا از سوی آمریکا در طی چند سال گذشته اگر چه این توهم را به شکلی کاملا منطقی دامن می زد که آمریکایی ها برای معادلات خود در منطقه سهمی هم برای مجاهدین و بکارگیری آنها به عنوان یک اهرم قائل هستند، اما از سوی دیگر نمی شد قرائن و شواهد و نشانه های عدم بی اعتمادی آمریکا به مجاهدین را در موضع گیری های رسمی از جمله بیانیه های وزارت امور خارجه آمریکا نادیده گرفت.

بازخوانی پروسه ای که آمریکایی ها در قبال مجاهدین از فردای سقوط صدام تا امروز طی کرده اند به خوبی تیزبینی و رندی آنها را برای کنترل و پائین آوردن خسارات احتمالی آنها را نشان می دهد. این پروسه را به طور اجمال در سه اتفاق و مقطع کاملا استراتژیک و حساب شده مورد اشاره و بازخوانی قرار داد. این سه فاکتور عبارتند از:

1- خلع سلاح کردن مجاهدین متعاقب سقوط صدام و اعمال کنترلینگ آنها در قرارگاه اشرف.

2- نگه داشتن مجاهدین در این وضعیت که به فرسودگی و کاهش نسبی قابلیت ها و توان اقدامات تروریستی مجاهدین منتهی می گردید. البته بخشی از این پروسه با امید دادن واهی به مجاهدین در استفاده ابزاری کردن از آنها محقق می گردید.

3- ناگزیر کردن مجاهدین به عقب نشینی از مواضع صریح تروریستی و وادار کردن آنها به صراحت بیانی بیشتر در نفی راه کارهای نظامی و تروریستی.

فرایند این پروسه آن گونه که در روزهای اخیر شاهد بوده ایم یعنی با واگذاری کنترل و تعیین سرنوشت مجاهدین به دست دولت قانونی عراق به یک تغییر کاملا کیفی در معادلات مجاهدین منتهی شده است. این تغییرات کیفی ماحصل کدها و نشانه های است که تحول موجود با خود همراه آورده است. به طور اجمال و خلاصه می توان آنها را به این صورت فرموله کرد:

1- اعلام صریح و چندین باره و البته تاکید قطعی بر بی اعتمادی آمریکا نسبت به مجاهدین

2- واگذاری تعیین تکلیف آینده استراتژیک مجاهدین به دست دولت قانونی عراق

3- مرتفع کردن نسبی قابلیت های تروریستی مجاهدین در مواجه با بحران های غیر قابل پیش بینی

4- تشدید تنش ها و بحران های داخلی مجاهدین و تحت فضا قرار گرفتن از سوی اعضای پائین و بدنه

همزمانی این اقدام (واگذاری کنترل قرارگاه اشرف به دست نیروهای عراقی) از سوی آمریکا با نزدیک شدن انتخابات آینده ریاست جمهوری در این کشور، در نهایت حامل این پیام نیز بود که علیرغم جدل های سیاسی و تبلیغاتی بر سر استفاده ابزاری از مجاهدین، سیاست کلان آمریکا در قبال مجاهدین سیاستی همسو و تک بافته ای است. به بیانی می توان ادعا کرد جدال های سیاسی در میان جناح های آمریکایی بر سر استفاده ابزاری از مجاهدین در نهایت متخذ از یک سیاست واحد و همسونگرایانه است که پیشتر در راستای کنترل درآوردن مجاهدین از طریق دادن امیدهای واهی و با هدف کاهش تنش های رودرو با یک جریان فرقه ای – تروریستی اتخاذ شده است. به بیان صریح تر می توان گفت، تنظیم رابطه آمریکا با مجاهدین طی چند سال گذشته به گونه ای بوده که آنها را به مسیری بی بازگشت سوق داده است. در پایان این مسیر چند کد و نشانه مهم بیشتر از سایر تبعات این اتفاق خودنمایی می کنند.

– مجاهدین بهتر از هر زمان دیگر دریافته اند که نمی توانند بر روی حمایت آمریکا از خود حساب استراتژیک باز کنند.

– بهتر از هر زمان دیگر می دانند که از این پس ماندن و یا رفتن آنها از عراق بیش از هر چیز در گرو تصمیم دولت قانونی عراق است و نه خواست و اراده آمریکا.

این وضعیت به گونه ای است که هر گونه واکنش در قبال آن نیز می تواند به تشدید بحران موجود مجاهدین کمک کند. مجاهدین در این وضعیت بر سر یک دو راهی کاملا استراتژیک قرار گرفته اند. یا به روند تحولات آینده به سمت عقلانیت و تن دادن به راه کارهای قانونی و بین المللی مجاب و متقاعد خواهند شد و یا ناگزیر باید ماسکی که طی چند سال گذشته برای اغفال دول غربی به چهره زده اند، کنار گذارده و بار دیگر چهره واقعی خود را به نمایش بگذارند. اما در این میان نباید از کنار شمار قابل ملاحظه ای از اعضای سازمان که مردد و در واقع بر اساس وعده و وعیدهای رجوی در انتظار اتمام فرصت دوساله بوده اند، بی تفاوت و منفعلانه گذشت. موقعیت موجود بیش از هر زمان دیگر باید به فرصتی برای نجات آنها تبدیل شود.

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، شانزدهم سپتامبر 2008

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا