مصاحبه با هادی شبانی – قسمت دهم

* با توجه به ضربات نیرویی که سازمان در عملیات فروغ در یافت کرد که بخشی از نفرات کشته و یا به همین تعداد و بیشتر زخمی و از دور خارج شدند رجوی چگونه به لحاظ نیرویی و… ارتش خودش را بازسازی و گسترش داد؟

– البته ارتش در شکل ظاهری منسجم و یکپارچه نشان می داد ولی از داخل پوسیده و لرزان بود چون طیف نیروهایی که سازمان آورده بود دیگر هواداران قدیمی سازمان نبودند و از آنجا که روی فریب و نیرنگ سوار کرده بود نمی توانستند جدی باشند و صحنه های فرار از آن به وفور دیده می شد.

اولین شگرد رجوی در همکاری با صدام معدوم کشاندن اسرای ایرانی حاضر در اردوگاه های عراق بود.

دومین شگرد او هم بسیج نیرو و جذب آنان از کشورهای همسایه ایران مثل ؛ ترکیه – پاکستان و کشورهای عربی و…

سومین شگرد او کشاندن نفرات و باقی مانده هوادارانش از کشورهای اروپایی و… با محمل آموزش چند ماهه نظامی به اشرف بود.

چهارمین شگرد او هم آوردن خانواده های کردی.. ایرانی که سال ها در اردوگاه های عراقی بلا تکلیف و منتظر پناهنده گی به کشورهای خارجی بودند.

* اگر ممکن است کمی راجع به این شگردها توضیح دهید؟

– اسرای ایرانی مستقر در عراق با هماهنگی نیروهای مخابرات صدام از طریق پخش برنامه های ویژه فارسی و پخش برنامه سیما (برنامه تلویزیونی فرقه) هواداران احتمالی سازمان را شناسایی کرده و به مسئوولین سازمان معرفی می کردند.

البته مسئوولین اردوگاه طبق هماهنگی های قبلی تشویق هایی را جهت انگیزه دادن به نفرات در نظر می‌گرفتند. سپس مسئوولین فرقه به همراه یک اکیپ جهت کار تبلیغی و جذب نفرات د ر میان آنان حاضر شده و سخنرانی می کردند و در همان جا لیست اسامی بیچاره های مانده از فشارهای اردوگاه را تهیه و به ظاهر به آنها مهلت تصمیم گیری صوری چند روزه می دادند و بعد از چند روز آنان را به اردوگاه اشرف می بردند.

بنا به گفته اسرا، مسئوولین از جمله مهدی ابریشم چی وعده های آنچنانی به نفرات اسرا می دادند که مثلا شما در اشرف حتی می توانید از زندگی عادی و زن و بچه برخوردار باشید. هیچگونه تبعیضی و تفاوتی بین همه ما و شما اسرای آزاد شده نیست و از تمامی حق و حقوق یک انسان بر خور دارید در صورتی که تا این اواخر بین مسئولین رد و بدل می شد که آیا فلانی اسیر بود ه یا خیر و در پرونده پرسنلی آنان همیشه آن فرد بعنوان یک اسیر شناخته میشد.

در رابطه با آوردن نیروهای سر در گم از کشورهای همسایه هم آنان نفرات را به دام خود می انداختند و با وعده های گرفتن پناهندگی سیاسی و درست کرد ن کار آنان این افراد را به اشرف در عراق آورده و بدین طریق آنان را اسیر و گرفتار فرقه می کردند.

بعد از مرصاد انجمن خارج کشوری سازمان فرا خوان جذب مجدد و آموزش نظامی در اشرف را دادند و تعدادی از نفرات را به بهانه آمادگی مجدد عملیات سرنگونی آنان را به عراق آورده و پاسپورت آنان را از آنها گرفته و راه بازگشت را بر روی آنان بستند و یا با کار تبلیغی و روانی تعدادی را نیز حاضر به ماندن همیشگی در اشرف کردند.

خانواده هایی که توسط نیروهای عراقی از شهرهای قصر شیرین و اطراف مرز دستگیر شده بودند و در اردوگاه های عراق در وضعیت بسیار بد و فلاکت باری زندگی می کردند. بعد از مرصاد سازمان به این فکر افتاد که اگر شده حتی یک نفر را شکار کند سازمان به این فکر افتاد که برای تامین نیروی خودش سراغ آنان برود که تعدادی از این افراد و خانواده ها اسیر آنان شدند.

* توضیح شما در رابطه با اسرا و خارج کشور مشخص است ولی در رابطه با نفرات جذب شده از اردوگاه های پناهنده گی عراق از چه ترفندی استفاده می کردند؟

– با توجه به این که وضعیت مالی این افراد که معمولا به صورت خانواده به عراق آورده شده بودند، مسئوولین از این فرصت استفاده کرده ابتدا یکی از افراد خانواده را شکار می کردند و بعد با دادن پول و امکانات صنفی در اردوگاه شایع می کردند که هر کسی به سازمان بپیوندد وضع او خوب خواهد شد وقتی مقداری جای خود را در اردوگاه باز کردند با گرفتن یک خانه گلی جای پای خودشان را سفت تر کردند.

من خودم موارد زیادی شاهد بودم که خود خانواده ها به مسئوولین سازمان اصرار می کردند که بچه های ما را به قرارگاه ببریم و بعضا که خیلی کوچک بودند می گفتند برای شما کار می کنند وقتی بزرگ شدند برای شما می جنگند دقیقا مثل کشورها ی افریقایی که بچه های کوچک را به بیگاری و برای جنگیدن می بردند و صحنه های دلخراشی که مسئولین فرقه نهایت استفاده را کردند چون در این کار دست باز داشتند و خیلی ها را دیدم که بعد از مدتی به ماهیت فرقه پی بردند و حاضر شدند در آن شرایط سخت بیرون کار کنند ولی د ر فرقه نمانند از جمله حسین الیاسی که راننده تانک بود و بعد از مدتی به ماهیت فرقه پی برد و دوباره به اردوگاه برگشت وقتی چندین بار او را در اردوگاه دیدم مطرح می کرد که وقتی از سازمان جدا شدم یک نفس راحتی کشیدم که از این جمله افراد زیاد بودند.

* آقای شبانی بحث اسرا را بسنده می کنیم ولی برایم سئوال است که چرا در چنین شرایطی رجوی بحث طلاق یا همان انقلاب ایدئولوژیک در این زمان به میان کشید؟

– بعد از شکست سازمان در عملیات دروغ جاویدان رجوی دو راه بیشتر پیش رو نداشت یا اینکه اعلام شکست استراتژی مبارزه مسلحانه خود بکند و به کار سیاسی در اروپا بپردازد.

– یا ارتش خودش را در عراق با حمایت صدام بر پا می داشت تا شاید روزی دو باره موقعیت شبیه عملیات دروغ جاویدان پیش آمده تا از این نیروها مجددا برای اهداف خود استفاده کند از آنجایی که رجوی هیچ وقت حاضر نبود اعلام کند که خط او شکست خورد ه و به همین علت دوباره برای نگهداشتن نیروها در اشرف و هرچه بیشتر در گرداب خیانت و وطن فروشی فرو برود.دوباره به حقه و کلک دیگری دست زد.

از آن جائی که رجوی در همه شکست ها تقصیر را به گردن نیروهای پائین می گذاشت این بار هم با توجیه این که همه تان مشکل دوران دارید (‌ یعنی جنسیت) در صدد جدائی زن و مرد و یک سویه کردن اذهان کرد.

– اول اینکه با این شیوه همه را از هم جدا کرد تا در صورت مسئله دار شدن افراد نتوانند زن و مرد و… روی هم تاثیر گذار باشند و تعداد سئوالات چرائی در تشکیلات زیاد نشود.

دوم اینکه با مشغول کردن ذهن افراد در مورد انقلاب طلاق و…. دیگر کسی نمی توانست راجع به چرائی های گذشته و حتی اتفاقات آینده فکر کند و همیشه باید به فکر دیگر مسائل و پاسخگویی به مسئولین بالاتر باشد.

معمولا این نشست ها کمتر از 3 ماه نبود که با همین سه ماه ها بیشتر افراد در تشکیلات از بالا تا پائین بالاخره همیشه مشغول بودند. بطور مثال هر سال را سال سرنگونی اعلام می کردند که حدود شش ماه اول سال آماده سازی عملیات های مرزی و شش ماه بعد بحث نشست ها و جمع بندی آن و… این از دستاوردهای جدید انقلاب بود که عملا نیروها دیگر قدرت فکر کردن نداشتند و همیشه ذهنها مشغول بود.

ادامه دارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا