تفاوتی میان پادگان های مریم و اشرف نیست

اولین قسمت گفتگو با خانم بتول سلطانی عضو جداشده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق در خصوص پادگانهای مریم (فرانسه) و اشرف (عراق) اینکه می گویم به هر قیمت و به هر وسیله از این نظر است که سازمان بسیاری از افراد مهاجر را از طرق مختلف به تور انداخته و به داخل پادگان های خود کشانده بود. بنابراین لازم بود بیش از هر چیز آنها را به گونه ای تربیت و مغزشویی بکند که تحت هیچ شرایطی به قول رجوی هوایی نشوند و هوس بیرون رفتن از هر یک از این دو مقر را نکنند. پس لازم بود این افراد بیگناه ابتدا از هر لحاظ خلع سلاح بشوند یعنی تحت اراده و در اختیار کامل رجوی قرار بگیرند. اما در سال 1372 بار دیگر مریم رجوی به مقر اول یعنی به اوورسورواز برگشت و این مقر فعال تر شد. این موضوع همزمان با انتخاب شدن مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور شورای ملی مقاومت بود و به همین مناسبت در آن مقطع 24 دفتر تحت نام دفاتر ریاست جمهوری در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی تاسیس شد که همه آنها به نوعی به مقر اصلی یعنی اوورسورواز و مریم رجوی وصل بودند. اما وقتی نام سازمان و شورای ملی مقاومت در لیست های تروریستی قرار گرفت و فعالیت این دفاتر تعطیل گردید بار دیگر مریم رجوی ناچار شد به عراق برگردد. مجددا در آستانه سقوط صدام حسین در عراق مریم رجوی بهمراه 400 تن از زنان معروف به اعضای شورای رهبری اش و کادرهای آموزش دیده او به پاریس و مقر اوورسورواز برگشتند.

مقر دوم یعنی خالص (اشرف) هم با حضور و کنترل مستقیم مژگان پارسایی در جهت تثبیت این پادگان بعد از حکومت صدام حسین در عراق فعالیت های گسترده ای را آغاز کرد. اما بر خلاف ظاهر مسئله یعنی فاصله زیاد میان پادگان های مریم و اشرف، سبک زندگی در این مقرها تفاوت زیادی با یکدیگر ندارد. یعنی فرد احساس نمی کند که الان در اروپا و یا در عراق است. به این دلیل که همان قوانینی که در پادگان خالص در عراق حاکم است در پادگان اوورسورواز در فرانسه هم جاری است.

شاید مطابق با فرهنگ و قوانین خاص فرانسه یکسری امکانات در آنجا متفاوت باشد، اما سازمان هم متناسب با شرایط هر کشور سعی می کند قوانین فرقه ای خود را منطبق و سازگار کند و از شرایط و موقعیت هر کشوری و شکاف های قانونی و آزادی های اجتماعی و فردی که وجود دارد حداکثر سوء استفاده را بنماید. مثلا شما هیچ فردی در قرارگاه اشرف پیدا نمی کنید که همسر داشته باشد یا بتواند دوستی اختیار کند، دقیقا همین وضعیت در قرارگاه مریم در فرانسه هم حاکم است.

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی با توجه به اینکه بخشی از کنترل افراد در قرارگاه اشرف از طریق کشیدن سیم های خاردار و سلاح امکان پذیر و عملی بود، می خواستم بپرسم در حال حاضر این نحوه کنترل در قرارگاه مریم به چه صورتی است؟

خانم بتول سلطانی: در حال حاضر هم که ظاهرا سلاحی در کار نیست داخل قرارگاه اشرف توسط نگهبان هایی که همیشه حضور دارند کنترل می شود. مثلا یکی از این کنترل ها که خیلی هم برای شان حساس است روی ترددهای داخل اشرف است که به شکل تیم های گشت انجام وظیفه کرده و کنترل می نمایند. اتفاقا همین تیم های گشت با همین کیفیت در داخل مقر مریم در فرانسه نیز هستند. این را اضافه کنم که پادگان مریم در اوورسورواز از بیرون توسط ژاندارم های فرانسوی همانند یک زندان یا اسارتگاه درست مثل گوانتانامو حفاظت می شود. اما داخل آن در دست خود مجاهدین خلق است. کنترل داخل این مقر با یک کیوسک نگهبانی در ورودی آن شروع می شود و در مسیرهای مختلف ادامه می یابد تا به نگهبانی روی پشت بام ها می رسد. این دو مقر دارای سیستم حفاظت و انتظامات یکسان هستند. سیستم حفاظت، بیرون این مقرها را کنترل می کند و انتظامات داخل قرارگاه ها را تحت نظارت دارد. حفاظت را نیروهای غیر سازمان از جمله پلیس فرانسه در اوور و یا نیروهای ائتلاف در عراق بعهده دارند. اما سیستم انتظامات داخلی به طور کلی بعهده نیروهای مجاهدین خلق است.

انتظامات داخلی کنترل بر روی هر گونه جابجایی و تردد داخل پادگان های مریم و اشرف را بعهده دارد. نفرات انتظامات داخلی سلاح ندارند (در اشرف تا قبل از خلع سلاح توسط نیروهای آمریکایی در عراق سلاح داشتند). ولی همه قرص سیانور دارند. تا جایی که من می دانم این بخش در اوورسورواز با مسئولیت محبوبه جمشیدی (آذر) اداره می شد. در هر دو مقر نوعی حفاظت غیر محسوس از سوی نیروهای سازمان اعمال می شود. اطراف پادگان های اوورسورواز و خالص تیم های گشت که عادی سازی کرده اند گشت میزنند. این نفرات منطبق با شرایط محل و زیر پوشش افراد محلی و یا عادی گشت می دهند و هر تحرک و تغییر را ثبت می کنند. هر دو ساعت این تیم ها عوض می شوند و پست خود را تحویل تیم های بعدی می دهند. وظیفه این گشت ها کنترل اطراف این مقرها است به ترتیبی که هر گونه تحرک در بیرون از مقر و هر گونه تردد و اتفاق و جابجایی مشکوکی را زیر نظر دارند و گزارش می نمایند. حتی نگهبان های روی پشت بام ها در مقر مریم در فرانسه نیز موظفند هر گونه اتفاق و جابجایی و هر چیز غیر عادی که می بینند را گزارش کنند.

بنیاد خانواده سحر: وضعیت تردد و جابجایی در این دو مقر به چه صورت است و تابع چه ضوابط و محدودیت هایی است؟

خانم بتول سلطانی: یکی از وظایف سیستم انتظامات در داخل این دو مقر کنترل ترددها است. به این معنی که هیچکس حق تردد فردی ندارد. اما تفاوت خالص و اوورسورواز در این است که در قرارگاه اشرف ترددها دو نفره است، اما در قرارگاه مریم تیمها بالاتر از سه نفر تردد می کردند.

افراد برای ورود به مقر اوورسورواز حتما باید کارت ورود یا اصطلاحا ویزا داشته باشند. سطح امضای این ویزاها در مقر خالص بعهده شورای رهبری است. ولی در مقر اوورسورواز در زمانی که من بودم حق امضای ویزا فقط بعهده نسرین (مهوش سپهری نفر سوم سازمان بعد از رجوی ها) بود. برای خروج از اوورسورواز هم علاوه بر کنترل ویزا، نفرات را چک می کردند که کمتر از سه نفره نباشند. علاوه بر اینها در فرانسه ارگانی هم تحت نام روابط دارند که وظیفه اش صرفا ارتباط با پلیس فرانسه و طرح درخواست ها و نیازهای آنها و دنبال کردن اینگونه مسائل است. نظیر چنین ارگانی با همان نام در زمان صدام حسین در عراق وجود داشت که مسئول ارتباط با مخابرات (سازمان امنیت) عراق بود و بعد از سقوط صدام مسئولیت ارتباط با نیروهای نظامی آمریکایی را به عهده داشت.

بنیاد خانواده سحر: سوال بعدی من در رابطه با مناسبات درونی سازمان در قرارگاه اشرف و بطور مثال انجام نشست هایی از جمله غسل هفتگی و دیگ (عملیات جاری) و اینطور نشست ها است. می خواستم بپرسم این گونه مناسبات در قرارگاه مریم چگونه انجام می شود و به چه ترتیبی است؟

خانم بتول سلطانی: در واقع خط و خطوط اصلی سازمان همه جا باید یکسان اجرا شود و فرقی در کیفیت آنها نمی کند. ولی بسته به جغرافیا و مکان این تهدیدها و خط سرخ ها تیزتر می شود. از جمله در اوورسورواز و اروپا به این دلیل که می گفتند تهدیدهای جامعه بورژوازی و زرق و برق های آن بالاتر و تیزتر و همچنین ارتباط با این فضا بیشتر است، به همین نسبت هم انجام این نشست ها هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی در مدار بالاتر و شدیدتری انجام می شد. بد نیست در اینجا درباره اهمیت برگزاری این نشست ها جمله ای از مسعود رجوی نقل کنم که در نوع خودش بسیار جالب و مهم است. مسعود درباره اهمیت این نشست ها گفته بود که "عملیات جاری و غسل هفتگی و… برای افراد مثل نماز مغرب و عشا است." و به این صورت این نشست ها را در حکم واجبات دینی کرده بود و هیچ مسئولی هم حق تغییر آن را نداشت. اوورسورواز و خالص در ماهیت امر هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.

یادم هست زمانی که در پاریس بودم، خشن ترین و تند ترین مسئولین را برای انجام همین نشست های غسل و عملیات جاری انتخاب می کردند که می توانم از نسرین به عنوان یک نمونه از این افراد نام ببرم. همه اعضای شورای رهبری که در اوورسورواز بودند و در نشست هایی که به مسئولیت نسرین برگزار می شد شرکت کرده اند، پرخاش ها و فحاشی های او خوب به یادشان مانده است. به همین دلیل (یعنی خطر و تهدید بورژوازی در غرب) برای انتخاب افراد جهت اعزام به پاریس بیشترین وسواس و سخت گیری را می کردند تا به اصطلاح افراد مایه دار و کسانی را انتخاب کنند که ضریب دردسرآفرینی آنها نزدیک به صفر باشد و برای سازمان دردسرهایی از نوع آلوده شدن به زندگی و جدایی از سازمان را نداشته باشند.

بنیاد خانواده سحر: سوال بعدی من درباره طلاق های دستجمعی است. ظاهرا اجرای این طلاق ها در خالص باید آسان تر از اوورسورواز باشد، می خواستم ببینم این مهمترین رکن انقلاب ایدئولوژیک در پاریس چگونه اجرا می شد؟

خانم بتول سلطانی: در کل ماجرا افرادی که عضو سازمان هستند در هر کجای این کره خاکی هم باشند باید تابع قوانین و فرامین سازمان باشند. در این مورد هم هیچ فرقی قائل نبودند و افراد اوورسورواز هم مثل افراد خالص موظف به انجام طلاق های دستجمعی بودند. در حال حاضر هم شما در این مقرها هیچ کودک یا هیچ نوع رابطه ای را خارج از مدار تشکیلاتی و به عنوان مسئول و یا تحت امر مسئول نمی بینید. افرادی به عنوان دوست یا همسر و فرزند در این تشکیلات اصلا معنی ندارند و تنها به عنوان دشمن تعریف می شوند.

بنیاد خانواده سحر: با توجه به اینکه افراد در اوورسورواز بیشتر با جامعه آزاد تماس دارند روابط این افراد با خانواده و فامیل شان چطور است؟ به این کار تمایل دارند و نمی توانند یا اینکه از درون تمایلی به ایجاد ارتباط با خانواده و فامیل ندارند؟

خانم بتول سلطانی: این درست است که در اوورسورواز امکان تماس افراد با بیرون تشکیلات و خانواده ها بیشتر است، ولی بیشتر آنها افراد قابل اعتماد تشکیلات هستند (بیشتر و کامل تر مغزشویی شده اند) و بر اساس همان سخت گیری هایی که در گزینش این افراد بعمل می آید و قبلا اشاره کردم این افراد خودشان، خودشان را کنترل می کنند. ضمن اینکه از روش های دیگری هم برای کنترل و جلوگیری از این گونه احتمالات استفاده می کنند. به عنوان مثال اینها وقتی در اروپا یک خانه جمعی برپا میکنند، آن را مانند قرارگاه اشرف تغییر شکل می دهند. به این ترتیب که اول قالیها را جمع می کنند. مبل ها را جمع می کنند. و خلاصه هر چیزی که در زندگی عادی وجود دارد را به کلی از خانه مربوطه حذف کرده و دور از چشم افراد نگاه میدارند. در کل هر وسیله و امکانی که به نوعی جامعه عادی را تداعی نماید حذف می شود.

در یک کلام یک محیط خشک و نظامی دقیقا مشابه با اشرف را بازسازی می کنند. من وقتی آنجا بودم واقعا احساس نمی کردم که در اروپا هستم و همیشه تصویر و فضای قرارگاه اشرف جلوی چشمم بود. جالب است بدانید آدم هایی در سازمان هستند که علیرغم اینکه سالها در اروپا زندگی کرده اند هنوز خیابان های آنجا را ندیده اند. اولین باری که قرار بود به اروپا بروم در ذهنم این بود که کشورهای اروپایی چه شکلی است. اما وقتی مستقر شدم دیدم همه چیز با قرارگاه اشرف یکسان است. آن نشست های غسل هفتگی، دیگ که بوسیله نسرین اداره می شد و همان فحاشی ها و کتک کاری ها در اروپا هم بود. من نمی توانستم بفهمم و باور کنم که واقعا در یک کشور اروپایی هستم.

بنیاد خانواده سحر: برنامه های روزانه از قبیل صبحگاه و شامگاه و کار جمعی چطور؟ همان الگوهای اشرف در اروپا هم اجرا می شد؟

خانم بتول سلطانی: بله به همان صورت و کیفیت و حتی جدی تر. چون تهدید بورژوازی و جذب شدن به سمت زندگی عادی در آنجا بیشتر است. خودشان هم همین را می گفتند و دلیل فشار زیاد را با همین دلیل توجیه می کردند. مثلا من دلم می خواست با یکی دوست باشم یا درد دل کنم یا کمی از مقر بیرون بروم و بگردم. اما طوری افراد احاطه شده بودند و همدیگر را می پاییدند که امکان نداشت. حتی اگر چنین تمایلی به ذهن می زد باید روی کاغذ می نوشتی و توی جمع می خواندی که نتیجه اش تحمل فحش و بدوبیراه و کتک کاری بود. از این گذشته هیچ فردی را با هویت واقعی اش به اروپا نمی فرستادند. هر کس یک پاسپورت جعلی داشت. تازه همین پاسپورت جعلی را هم به محض ورود می گرفتند و دست یک مسئول سطح بالاتر می دادند. در این میان اگر به فردی ذره ای شک می کردند بلافاصله او را به عراق بر می گرداندند تا به اصطلاح خودشان دوباره انقلاب کند. آنجا هم باز به اصطلاح خودشان او را بنگالی می کردند و سریع مارک نفوذی و مزدور به او می زدند.

بنیاد خانواده سحر: با تشکر از شما. امیدوارم گفتگو درباره پادگان سازمان مجاهدین خلق در اوورسورواز در کشور فرانسه را در جلسه آینده ادامه بدهیم.

خانم بتول سلطانی: با کمال میل.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا