گفتگو با آقای ناصر سید بابایی عضو سابق مجاهدین – قسمت اول

در دنیای کنونی نیز می توان همچون دوران ماقبل مدرنیته و عصر بربریت و یا زمانه ای که از آن به قرون وسطی یاد می شود انسانها را با تحت فشار گذاشتن و تکنیک " تخلیه از خویش " به مرحله ای سوق داد که در آن به رفتاری غیر مدنی و نابود کننده و ویرانگر دست بزنند. این پدیده مرهون بازسازی سیستمی از فریب و اغواست تا در آن ذهن آدمی از خلاقیت باز بماند و تحت تاثیر کاریزما و اسطوره پردازی، تابوهای ذهنی و ایده ی دگماتیک را در عصر تحولات دموکراتیک بازآفرینی کند. نتیجه ی چنین روندی مخرب و نابخردانه پدید آمدن انسان هایی ست که از خویش اراده ای ندارند و قدرت تفکر از آنان سلب شده است. در این میان احساسات و عواطف انسانی و نیازهای متعالی در وجود آدمی بسیار کمرنگ و محو به نظر می رسد.
پر واضح است که برداشت های ستیزه جویانه ی ایدئولوژیک و دگم فرقه ای چون مجاهدین نقش بسزایی در نابود ساختن مبانی ناسازگار و بلند پرواز فرهنگ عالی انسانی دارد. این مبانی قربانی فرآیندهای خشونت و ستیزه جو در حیطه ی تفکر و عمل فرقه هایی چون القاعده و مجاهدین گردیده اند.
کامیابی و ناکامی در تفکر فرقه ای به هر حال فرهنگ عالی انسانی را در معرض مخاطره قرار داده و احترام به شخصیت انسان، ارج نهادن به آزادی، اصالت بشری و مهرورزی در معرض نفی و انکار قرار می گیرد. در این میان تنها مفاهیمی که ارزش بشمار می آیند اندیشه ی بسته، دگماتیک و رفتار تروریستی و ستیزه جویانه است. و حقیقت متاعی ست که در جوهره ی تفکر فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده از رونق افتاده و مناسباتی پی ریزی شده است که در آن از ارزش های دموکراتیک و بنیان های تفکر مبتنی بر عقلانیت مدرن ردی و اثری دیده نمی شود و کلمات پر طمطراق آزادی و دموکراسی و یا حقوق بشر، که رهبران بیرحم فرقه هایی چون مجاهدین در مواجه شدن با پارلمانترهای اروپایی و سیاستمداران جوامع غربی یا در مصاحبه با خبرنگاران رسانه های گروهی دنیا، بر زبان می رانند و از صفحات تلویزیون، امواج رادیوها، ماهواره و تریبون های سخنرانی انعکاس می یابد، البته شنیدنی و برای رفع خستگی بد نیست و اما در حقیقت این اصوات و شعارها پروپاگاندایی بیش نیست و فاقد هر گونه معنا و محتواست.
خودسوزی افراد مجاهدین و بویژه قربانیان مشخص آن خانم ندا حسنی و صدیقه مجاوری نتیجه ی فشار روانی و ذهنی سیستماتیکی ست که رهبری عقیدتی مجاهدین با سازوکاری پیچیده به طراحی همه جانبه روانی و ذهنی در دنیای تنگ و تاریک مجاهدین پرداخته ست. آقای ناصر سید بابایی عضو سابق ارتش آزادیبخش ملی و یکی از اعضای منتقد و معترض مجاهدین خلق که پس از طی کردن فراز و فرودهای بسیار در درون مناسبات فرقه ای و مخوف دارودسته ی رجوی، سرانجام از آن گروه جدا شدهگفتگو با آقای ناصر سید بابایی عضو سابق ارتش آزادیبخش ملی و یکی از اعضای منتقد و معترض مجاهدین خلق که پس از طی کردن فراز و فرودهای بسیار در درون مناسبات فرقه ای و مخوف دارودسته ی رجوی، سرانجام از آن گروه جدا شده و به میهن عزیزمان ایران برگشته است، در باره ی دستور تشکیلاتی و خودسوزی از پیش طرح ریزی شده ی افراد مجاهدین در پس از رویداد 17 ژوئن می تواند ذهن آدمی را به نکات تلخ و گزنده ای از ماهیت رهبری عقیدتی مجاهدین رهنمون کند و در این مسیر، حقایق را از یاوه گوئی ها مشخص بازستاند و واقعیت های پیرامون موضوع خودسوزی را مورد واکاوی صحیح و دقیق قرار دهد.
آرش رضایی

گفتگو با آقای ناصر سید بابایی عضو سابق مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی – قسمت اول آرش رضایی: متشکرم از شما که به دفتر انجمن نجات ارومیه تشریف آوردید تا در باره ی یکی از مهمترین و تلخ ترین رویدادهای مربوط به واقعه 17 ژوئن به طرح پرسش و پاسخ بپردازیم.
ناصر سید بابایی: خواهش می کنم و من هم از اینکه در دفتر انجمن نجات هستم و با شما دوست خوب و همرزم سابقم گفتگو می کنم خوشحالم. آرش رضایی: آقای سید بابایی همه در جریان آن چه که بعد از 17 ژوئن 2003 اتفاق افتاد قرار گرفته ایم. رویداد تلخ و گزنده ای که افکار عمومی دنیا را تکان داد. خودسوزی عده ای از افراد مجاهدین در بعد از دستگیری خانم مریم عضدانلو واقعه شوک آوری بود که بسیاری از مردم جهان نتوانستند توجیه مناسبی برای این عمل و رفتار غیر انسانی داشته باشند. در این میان وقتی رهبران مجاهدین با واکنش تند و انتقادی افکار عمومی دنیا و نیز سیاستمداران و پارلمانترهای اروپایی و امریکایی مواجه شدند سعی کردند فریبکارانه مسئولیت خودسوزی ها را متوجه افراد سوزانده شده، کنند. امری و موضوعی که با در نظر گرفتن واقعیت های موجود در درون مناسبات مجاهدین و تفکر فرقه ای و مذهبی خشن آن هیچگاه منطقی و معقول به نظر نیامد. دوست دارم در آن ایام که شما در قرارگاه اشرف بسر می بردید به آنچه که در پیرامون این رویداد تلخ و نابخردانه بوقوع پیوست اشاره کنید و اینکه واکنش رهبران و مسئولین قرارگاه اشرف چه بود؟ ناصر سید بابایی: به نظرم نگاهی به ماجرای 17 ژوئن و دستگیری مریم رجوی در فرانسه در آن روزها می تواند بیانگر سره از ناسره باشد و خیلی از مسائل را افشا کند.ناصر سید بابایی: به نظرم نگاهی به ماجرای 17 ژوئن و دستگیری مریم رجوی در فرانسه در آن روزها می تواند بیانگر سره از ناسره باشد و خیلی از مسائل را افشا کند. در آن روزها اخبار مجاهدین از سیمای آزادی تقریبا به این مضمون پخش می شد، خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده ی خلق قهرمان ایران در یک اقدام بی شرمانه و فاشیستی توسط پلیس ضد شورش و مامورین امنیتی فرانسه دستگیر و بازداشت شد و نیز چند تن از همراهان وی نیز بازداشت گردیدند. در مورد این حادثه و انعکاس خبر در اشرف و داخل مجاهدین باید بگویم از آنجایی که بعد از خلع سلاح مجاهدین از سوی ارتش امریکا و برگشت نیروها به داخل قرارگاه اشرف تا آن زمان هیچ گونه نشست اساسی بین مسئولین رده بالای سازمان صورت نگرفته بود و بالواقع بیشتر موارد دیکته می شد و توسط مسئولین قرارگاه ها فقط اجرا می گردید و تا آن زمان یعنی دستگیری مریم کلیه نیروها باور داشتند همه اعضاء بلند پایه سازمان همگی در اشرف هستند و یا در عراق می باشند و در کشور دیگری نیستند. این مطلب را همه باور داشتند.
یعنی تا آن زمان موضوع مخفی شدن مسعود رجوی بصورت علنی به نیروها گفته نمی شد و همیشه مسئولین اشرف به ما می گفتند، اگر شرایط حکم کند برادر مسعود رجوی نشست علنی و عمومی خواهد گذاشت و تا آن زمان فقط به خواندن پیغام و بیانیه هایی از طرف وی اقدام می کردند.
ضمنا پنهان کاری مسئولین رده بالایی که در اشرف مانده بودند و میدانستند اعضاء اصلی سازمان از عراق خارج شده اند موضعی فریبکارانه بود. همین پنهان کاری بعداً ضربات بسیاری به پیکره ی تشکیلات سازمان وارد آورد و بی اعتمادی و شک و تردید به نوک هرم رهبری و سازمان در نیروها تقویت شد.
و سر انجام خبر دستگیری چند تن از اعضاء قدیمی به همراه مریم در پاریس به تقویت این بی اعتمادی دامن زد. افرادی مثل: مهوش سپهری (نسرین) و چند تن دیگر از کادرهای بلندپایه، زیرا نفرات مستقر در قرارگاه اشرف انتظار نداشتند که کادرهای رده بالا و مریم در آن شرایط سخت و بحرانی نفرات و نیروها را تنها گذاشته و از عراق فرار کنند و آنجا یعنی در فرانسه باشند.
اعلام خبر دستگیری مریم به همراه کادرهای با سابقه سازمان و واکنش های اعضاء در اشرف نیز حاوی نکات جالبی بود. اعلام رسمی خبر دستگیری مریم بصورت علنی، سازمان را مجبور کرد پس از 24 ساعت خبر رادر کلیه ی سطوح نفرات قرارگاه اشرف اعلام کند. مخفی نگه داشتن خبر به مدت 24 ساعت جای بحث و حدیث فراوان دارد که چرا سازمان وحشت داشت تا خبر را فوری اعلام نکند و بعد از 24 ساعت به همه اعلام کرد؟!!
در آن موقع بنده در قرارگاه 12 که در کنار منشور آخرین میدان اشرف به حساب می آید، مستقر بودم.
شب 18 ژوئن در نشست عملیات جاری، مثل شب های قبل بود با این تفاوت خانم فاطمه که فرمانده GF ما بود وقتی به نشست آمد بر خلاف روزهای قبل حال روحی خوبی نداشت زیرا مشخص بود کلی گریه کرده است و چشمانش باد کرده بود. فاطمه با بی میلی تمام در نشست حاضر شد و نشست را در مدت کمی تمام کرد. بدون اینکه مثل همیشه به نفری تذکر جدی دهد و یا به مورد جدی و مهمی اشاره کند او در عرض 7 دقیقه نشست را به پایان برد و گفت بچه ها کاری ندارید و به شتاب رفت.
از بی حالی و پریشانی روحی فاطمه معلوم بود که پیشامد بدی اتفاق افتاده است. من از عسگر MA قرارگاه پرسیدم چرا خانم فاطمه ناراحت است و انگار کلی گریه کرده است، اما عسگر چیزی نگفت و به من به دروغ گفت: نمی داند علت چیست. از این طرز برخورد و نیز عدم اعلام خبر معلوم بود که آنها از دستگیری مریم خبر دارند و اما، جرئت اعلام خبر دستگیری مریم را هم به اعضاء و نفرات سطوح پایین ندارند.
فردای آن روز ساعت 11 صبح که همه سر کار بودیم و مشغول کار روزمره، مسئولی از دفتر فرماندهی با نام خانم شکوه زاده که خواهر مجید از مسئولان (Fa) قرارگاه آمد و به ما گفت: " همگی در سالن غذاخوری حاضر شویم. " همه افراد کار را ول کرده و در سالن غذاخوری حاضر شدیم. پس از مدتی خانم مهناز آمد. مهناز فرماندهی قرارگاه 12 را به عهده داشت.
خانم مهناز اعلام کرد مریم به همراه چند تن دیگر در فرانسه دستگیر و روانه زندان شدند. خبر در بین اعضاء حاضر در سالن مثل بمبی بود که منفجر شد. از اعضاء قدیمی در رده های تشکیلاتی MO و M و K و K1 همگی شروع به چاپلوسی و واکنش علیه پلیس فرانسه کردند. پس از مدت کوتاهی واکنش های این چاپلوسان را خانم مهناز خواباند. برخی از نفرات داخل سالن، اظهار عملیات انتحاری برای آزاد کردن وی کردند. بعضی گفتند باید با عملیات تروریستی و منهدم کردن زندان محل اقامت مریم در پاریس او را آزاد کنند. بعضی ها گفتند تظاهرات اعتراضی علیه فرانسه در عراق و کشور فرانسه براه اندازند و حتی به اقدام برای منفجر کردن سفارت فرانسه در عراق تمایل نشان دادند. و عده ای نیز شروع به چاپلوسی کردند و اقدام برای خودزنی، خودسوزی و خودکشی در جلوی سفارت فرانسه در کشورهای اروپایی و مقر و پلیس فرانسه را مطرح کردند و درخواست یک دبه ی 4 لیتری بنزین کردند که به آنها بدهند تا خودسوزی کنند.
خانم مهناز فرمانده قرارگاه 12 گفت: هیچ کس هیچ کاری نمی کند مگر اینکه سازمان به او دستور داده باشد و کسی حق ندارد خودسرانه دست به عملی بزند. ضمنا او گفت: " هر کس هر کاری می خواهد انجام بدهد در کاغذ نوشته و درخواست خود را کتبی به سازمان اعلام نماید و ما تصمیم می گیریم که چه کاری انجام بشود یا نشود " به محض اینکه سخن مهناز تمام شد، نفرات دنبال کاغذ گشتند تا درخواست خود را بنویسند و اعلام کنند.
کسانی که در چاپلوسی نسبت به رهبران سازمان به اصطلاح گاو پیشانی سفید بودند در همان موقع از اقدام برای خودسوزی سخن به میان آوردند و در این رابطه مشغول صحبت با مهناز شدند و خواسته های خود را با او در میان گذاشتند من که ساکت گوشه ای نشسته و نظاره گر اوضاع بودم بعد از مدتی از آن جا خارج و به بیرون سالن غذاخوری آمدم. از این فضاسازی که مهناز نقش مهمی در آن داشت متوجه شدم روحیه اغلب نیروها غیر از مواضعی بود که در نشست مطرح می شد. از چهره های نفرات معلوم بود خوشحالی و شادی زاید الوصفی در درونشان موج میزند و علت این موج شادی چه بود.
 اینکه آنان تا به حال از مریم خبر نداشتند و یک دفعه مریم سر از فرانسه در آورد و دستگیر شد و خبر خوبی بود. به این جهت بیشتر افراد حاضر در سالن علیرغم شعارهایی که می دادند در واقع به نوعی به فروپاشی سازمان فکر می کردند که سر انجام از این همه فشار تشکیلاتی و روحی و روانی رها خواهند شد و از این به بعد رهبران سازمان نخواهند توانست آنان را مثل سابق در دوران حاکمیت رژیم وحشی صدام به زور و تهدید و اجبار در قرارگاه اشرف و عراق نگاه دارند. و از طرفی مریم نشانه و مظهر تشکیلات بود. تشکیلاتی که با حذف مریم و دستگیری آن در حال فروپاشی است.
ادامه دارد… محل گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا