نامه پدر ومادری رنجکشیده به فرزندشان مظفرعباسی

به نام خدای مهربان
سلام پسرم. امیدوارم بعد از چند سال حالت خوب باشد. الان نزدیک به 11 سال است که از تو خبری ندارم. من و مادرت و دخترت نگار که در حال حاضر نزد ما زندگی می کند نگران شما هستیم. چه شده که با پدر و مادرت تماس تلفنی نداری و یا حداقل در چند خط نامه احوالی از ما نمی پرسی؟ سال 87 مادر بزرگ و پدر بزرگ نگار با کلی تلاش به عراق آمدند که شما را ملاقات کنند ولی سازمان مانع ملاقات شد. وبا دلی شکسته به ایران برگشتند. اتفاقاتی که چند روز اخیر توسط دولت عراق در پادگان اشرف رخ داد ما را نسبت به شما بیشتر نگران کرده وبا شرایط فعلی عراق امکان این را نداریم که من ومادرت به دیدار شما بیاییم. الان 11 سال است که از تو خبری نداریم حتی طی این مدت یک تماس هم با ما نداشتی من در تعجبم در ایران روستاهای دور افتاده تلفن دارند شما گیر چه سازمانی افتادید که تلفن ندارد نمی دانم ولی شاید در غار زندگی میکنید؟ شما حتی برای یک احوال پرسی ساده از خود اراده ندارید. با حرفها و وعده های پوچی که هیچ وقت به واقعیت نخواهد پیوست شما را فریب می دهند.
من می دانم که شما در پادگان اشرف اسیر هستید و خودت تصمیم گیرنده نیستی بلکه سران سازمان برای شما تصمیم می گیرند که شما چکار کنید مگر سران سازمان مالک شما هستند تو که آدم ضعیفی نبودی حرف زور کسی را قبول نمی کردی حالا چه شده که تا این اندازه سران ناپاک سازمان در تو نفوذ کرده اند. حتی جرات نمی کنی در رابطه با زندگی خودت فکر و یا تصمیم بگیری.
می دانم که قلبت هم برای وطنت و هم برای خانواده ات می تپد. من و مادرت برایت دعا می کنیم که هر چه زودتر اراده کنی وخودت را از پادگان حصار بسته اشرف آزاد کنی و به نزد خانواده ات که سالهاست چشم انتظار تو را دارند به سلامت برگردی. به امید آن روز که بزودی محقق شود. در پایان نگار دخترت خیلی، خیلی سلام تو را می رساند  چشم انتظار شما خواهد بود.
پدر و مادر رنج کشیده و چشم انتظار دیدن تو

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا