خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و پنجم

زنان قرارگاه اشرف قربانیان خشونت سیستماتیک تقاضای خروج از قرارگاه اشرف، ورود به کمپ امریکا (تیف)

بیست وچهارم فروردین ماه نیروهای امریکایی مرا به چکاب پزشکی بردند تا در صورت مشخص شدن بیماری معالجه ام کنند سپس برای تست دندان و دهان به بخش دندانپزشکی منتقل شدم.
خاطرات مرضیه قرصی - زنان قرارگاه اشرف قربانیان خشونت سیستماتیکبه خانم کلنل (سرهنگ) نورمن، روز بیست و پنجم فروردین ماه نامه ی اعتراضی نوشتم مبنی بر اینکه مسئولین سازمان طلاها و مقدار زیادی پول و شناسنامه ام را هنگام انتقالم به کمپ امریکا ندادند. مسئولین سازمان لحظاتی قبل از خروج از قرارگاه اشرف از من تعهد کتبی گرفتند که پول های همسرم آرام، طلاها و شناسنامه ام را از سازمان تحویل گرفتم اما به قول خود عمل نکرده و مرا فریب دادند و به من گفتند وقتی به کمپ امریکا رفتی آنها را به تو خواهیم داد.. خانم کلنل نورمن با خوشرویی نامه را از من تحویل گرفت و قول داد که موضوع را بررسی کند. فردای آن روز کلنل نورمن پیش من آمد و گفت: رفتم به قرارگاه اشرف و در باره ی خواسته و اعتراض شما با فرماندهان مجاهدین صحبت کردم ولی آنها تعهد نامه ای را که با دستخط شما نوشته شده و امضاء شما نیز زیر آن بود، به من نشان دادند و گفتند مرضیه دروغ می گوید و این هم سند و مدرکی که از او گرفته ایم!! از اینکه رودست خورده بودم خیلی ناراحت شدم به خانم کلنل نورمن گفتم آنها قبل از اینکه طلا، پول و شناسنامه ام را به من بدهند حین انتقال به کمپ امریکا مرا مقابل عمل انجام شده قرار دادند آنها به من گفتند: اگر این تعهد کتبی را بنویسی و امضا کنی به محض انتقال به کمپ امریکا اموالت را به شما پس می دهیم. به خانم نورمن تاکید کردم آنها به زور از من امضاء گرفتند. ولی آن ها به قول خودشان عمل نکردند و در این مدت سه روزی که اینجا هستم اموالم را به من پس ندادند.
خانم کلنل نورمن خیلی ناراحت شد و گفت: ما همه ی شگردهای سازمان را می دانیم اما چون شما به آنها سند داده ای متاسفانه ما خیلی نمی توانیم وارد این موضوع شویم. به خانم نورمن چیزی نگفتم سرم را انداختم پایین و خانم کلنل نورمن نیز دستش را به مهربانی بر شانه من گذاشت و رفت.
روز بیست وششم فروردین ماه دو نفر از بچه های سازمان که از چند ماه پیش از سازمان جدا شده و به کمپ امریکا آمده بودند نزد من آمدند یکی از آنها کرد و رضا گوران نام داشت و دیگری غلام صادقی اهل اصفهان بود آنها گفتند: " درخواست ملاقات کردیم تا شما را ببینیم ما دوستان صمیمی آرام همسرت هستیم. مایلیم واقعیتی را به شما بگوییم، آرام نمی خواست در سازمان بماند او کاملا منفعل شده بود و از اینکه به قرارگاه اشرف منتقل شده است سخت پشیمان بود، آنها گفتند: آرام همسرت خیلی ناراحت بود که شما و فرزندت سعید را نیز با خود به عراق آورده است او می گفت فریب رابطین سازمان را در کردستان ایران خورد، آنها به او وعده دادند که برای اخذ پناهندگی شما را به اروپا منتقل می کنند اگر به عراق بروند. اما آرام فهمیده بود که خودش و شما را اسیر سازمان کرده است و راه خروجی وجود ندارد. به این خاطر مدام اعتراض می کرد و از فرماندهانش می خواست تا او و شما را از اشرف خارج کنند. وقتی مسئولین سازمان متوجه شدند آرام بیقرار شده است و عنصر مفیدی برای سازمان نخواهد بود از او مایوس شدند دوباره او را فریب دادند به آرام گفتند: تو بیا برو عملیات ما به تو زندگی ات را برمی گردانیم و شما و همسرت آرزو (مرضیه) را بعد از این عملیات به اروپا منتقل می کنیم. حتی او را وادار کردند تا فرزند دو ساله تان سعید را نیز از طریق یک نفر قاچاقچی به ایران بفرستد. ولی عملیاتی که آرام را فرستادند برگشت ناپذیر بود.آرام فرمانده تیم بود او به عملیات تروریستی به تهران رفت و خودش را به کشتن داد.
رضا و غلام به من گفتند ما تعهد اخلاقی داشتیم تا واقعیت را در مورد آرام و چگونگی ماجرای کشته شدنش بگوییم. سپس آنها از من خواستند کمک مالی آنها را بپذیرم. رضا گفت: مقداری کمک مالی می کنیم که پیش سعید به ایران می روی تا همراهت پول کافی داشته باشی بچه های مستقر در کمپ امریکا دوست دارند به شما کمک مالی کنند و هر مشکلی داشتی به ما بگو. بعد آن دو از من خواستند عکس سعید را به آنها نشان دهم. من از دو سالگی به بعد سعید را ندیده بودم و عکسی از او نداشتم اما چون آرش رضایی مسئول انجمن نجات ارومیه طی ارتباطاتی که با خانم کلنل نورمن داشت از طریق ایمیل عکس های دوازده سالگی سعید و نامه هایش را که به من نوشته بود و نیز عکس مادر و سایر اعضای خانواده ام را به کلنل نورمن در کمپ امریکا ارسال کرده بود تا به من بدهد به این خاطر من عکس های پسرم سعید را هنگامی که به کمپ وارد شدم از کلنل نورمن تحویل گرفتم، به رضا و غلام چند قطعه عکس سعید را نشان دادم و آنها با علاقه ی خاصی به عکس های سعید خیره شدند.
پس از چند روز دوباره به سازمان نامه نوشتم که پول همسرم (سه میلیون تومان)، طلاها و شناسنامه ام را می خواهم و نیز وسایل شخصی آرام را که به نامه ام پاسخی ندادند. کلنل نورمن به من توصیه کرد به فکر پس گرفتن اموالم نباشم. او گفت مسئولین سازمان مجاهدین دقیقا می خواستند تو را فریب بدهند و از شما سند کتبی بگیرند تا شما نتوانید اقدام قانونی کنید. بهتر است ادامه ندهید چون نتیجه ای نخواهید گرفت. او توصیه کرد به حال و آینده فکر کنم به اینکه بعد از ده سال توانستم از قرارگاه جهنمی اشرف خارج شوم. کلنل نورمن به هیچوجه از مجاهدین خوشش نمی آمد.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا