مجاهدین خلق: خطر پارادوکس در سیاست آمریکا در خاورمیانه

یک موضوع درباره ی سیاست آمریکائی ها در خاورمیانه شدیداً واضح است: این سیاست مبتنی اسـت بر یک سری اهداف و روابط تعمداً متناقض و پارادوکسیکال که مشخصاً به نتایجی غم انگیر هم برای دوستان و هم دشمنان می انجامد.
چنانچه اِدبلانش در مقاله ی خود در ژوئن 2009 درباره ای آن می نویسد،این ماجرای بغرنج هیچ جا روشن تر از سرگردانی فعلی آمریکا درباره ی مجاهدین خلق نیست. او مجاهدیـن خلـق را چنین معرفی می کند: سازمانی که در 1965 توسط دانشجویان چپ گـرا در ایران شکل گـرفت و سپس « ایدئولوژی عجیبـی کـه اسلام و مارکسیسم را در برمی گرفت » پذیرفت. این ایدئولوژی به زودی با خشونت جنگ مسلحانه انقلابی در شهرها همراه شد. در سال های آخر پهلوی در ایران، مجاهدین خلق چندین عملیات و قتل علیه پرسنل نظامی و دیپلماتیک آمریکائی مرتکب شد، این حملات در راستای هدف آن ها برای براندازی محمدرضا شاه پهلوی بود.
مجاهدین به نیروهای انقلابی آیت الله خمینی پیوستند که نهایتاً به پیروزی انجامید و پس از آنکه تاریخ مصرفشان پس از خروج شاه از ایران پایان یافت حکومت جمهوری اسلامی آنها را اخراج کرد. مجاهدین همانند گذشته که علیه سلطنت شاه می جنگیدند، شروع به راه انداختن عملیات های چریکی علیه حکومت اسلامی کردند و موفقیت هایی هم داشتند. رژیم اسلامی معتقد بود که « اسلام و مارکسیسم » با هم قابل تحمل نیستند. مجاهدین به فرانسه گریختند و سپس به نیروهای صدام حسین علیه ایران در سال های 1980 تا 1988 در جنگ میان رقبای خلیج، پیوستند.
مجاهدین خلق: خطر پارادوکس در سیاست آمریکا در خاورمیانهپارادوکس های متغیر ادامه داشت چرا که مجاهدین پایگاهی به نام کمپ اشرف در عراق بنا نهادند که شدیداً تحت حمایت آمریکا و اسرائیل بود. همان کسانی که زمانی دشمن سلطنت ایران و نظامیان آمریکائی و متحدان جاسوسی آن ها بودند، اکنون تبدیل شده بودند به ابزار آمریکا و اروپا علیه رژیم اسلامی ایران که سه دهه پیش به سرکار آمدنش کمک کرده بود.
اکنون پارادوکس های نهائی این ها هستند: نخست، « عملیات آزادی عراق » آقای بوش منجر شد به تأسیس حکومت مرکزی در بغداد که شدیداً با رژیم جمهوری اسلامی در تهران احساس همدردی می کند و هر دو خصومت ویژه ای نسبت به حضور مجاهدین در میان مرزهایشان دارند. دوم آنکه: در حالی که اِدبلانش عنوان می کند که این « مجاهدین خلق بودند که وجود برنامه ی هسته ای ایران را در سال 2002 فاش کردند و اطلاعات جاسوسی و تأسیسات نظامی آمریکا را حیرت زده کرد »، وی فرامـوش می کند که عنوان کند که اطلاعات موثقی که « بری اوکانل » و « گرث پرتر » ارائه می دهند مبنی بر این است که نقش مجاهدین در « افشای وجودبرنامه ی هسته ای ایران »در جهت خدمت به یک کانال اطلاعاتی مخفی که توسط جامعه ی جاسوسی اسرائیل تغذیه می شود، بوده است.
سلام موساد! متحدین تازه ی خود را در میان شبکه ی « اسلامی مارکسیست » در سراسر جهان ملاقات کن!
تا اینجا به این رسیدیم که مجاهدین خلق، سازمان تروریستی « اسلامی ـ مارکسیستی » هستندکه در به ثمررسیدن انقلاب اسلامی ایران در سال 1979شرکت داشتند. سپس درگیر عملیات های چریکی علیه همان حکومت اسلامی شدندکه خود در سرکار آمدنش شرکت داشتند. در طول هشت سال جنگ میان ایران و عراق به سود صدام حسیـن جنگیدند و اکنون به گفته ی « بری اوکانل » و « گرث پرتر » با نومحافظه کاران یهودی و سازمان جاسوسـی اسرائیـل کـار می کنند تا اطلاعات غلطی درباره ی برنامه ی هسته ای ایران بدهد و با رسانه های خبری غربی و دولت امنیت ملی آمریکا کار می کند تا تقابلات میان تهران و تلاویو دامن بزند. حتی در حال حاضر این سازمان در عراق نیز با همین رژیم بغداد که جنگ آقای بوش برسرکار آورد، دشمنی می کند. گیج شدید، نه؟!
باید هم گیج بشوید. تشکیلات بین المللی جهانی هم نمی تواند دریابد که باید موضعش در برابر سازمان مجاهدین خلق چه باشد؟ بنابراین، به گفته ی اِد بلاش، مدیریت کل جاسوسی عربستان سعودی به دنبال یافتن مکانی جدید برای استقرار این سازمان است، آمریکا به دنبال نگه داشتن این سازمان در فهرست سیاه تروریستی است. نومحافظه کاران آمریکائی و یهودی در جوامع دفاعی و جاسوسی ایالات متحده به دنبال اتحاد با مجاهدین علیه تهران هستند و حتی دادگاه استیناف انگلستان در ماه مه 2008 حکم داد که مجاهدین خلق « نباید یک سازمان تروریستی تلقی شود ». یک موضوع دیگر، حتی در حالی که سازمان اطلاعاتی اسرائیل و پنتاگون در پی اتحاد ضد تهران با مجاهدین هستند، تهران در سال 2003 به گفته اِدبلانش، پیشنهاد معاوضه ی چندین تن از اعضای رده بالای القاعده را با فرماندهان مجاهدین که تحت کنترل آمریکا در کمپ اشرف بودند ارائه داد. آمریکا می توانست سیف العادل و محفوظ اولد واله را داشته باشد و حتی در عین حال انتقام مرگ پرسنل آمریکایی مقتول در ایران در دهه ی 70 یعنی زمان پهلوی را بگیریم، چرا این معامله انجام نشد؟
بهتر است از موساد، ریچارد پرل، پاول ولفو وتیز، کنت تیمرین و جمعیت « پروژه ی ریاقرن جدید آمریکا »، بپرسید؟
آیا این پارادوکس جالب نیست؟
نویسنده: مارک دان کف

MEK: The Peril of Paradox in American Middle East Policy

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا