رجوی و فریب جوانان سراسر کشور

سالها میگذرد و حس تمامیت خواهی در قالب اپوزیسیون و عطش قدرت سیاسی در" رجوی" فروکش نکرده است. این خواست دنیوی علی رغم فریب جوانان – تخیلات پوچ سیاسی – سو استفاده از مذهب – زد وبند سیاسی و نهایتا تحت امر دیکتاتور ترین مرد عرب (صدام حسین) قرار گرفتن، تاکنون جامعه عمل نپوشیده و تصور نمیشود پس ازاین هم جامعه عمل بپوشد. – رجوی در پیوند و اتحاد با تمامی مردان سیاسی زمان خود به آنها- نارو- زد و این اتحاد سیاسی تا زمانی پایدار بود که فرد مورد نظر هژمونی مطلق او را می پذیرفت. این حقیقت سیاسی از اتحاد با فداییان و مارکسیست ها در زندان زمان شاه شروع و سپس با بنی صدر و قاسملو ادامه و نهایتا با آخرین اعضای شرمگین شورای ملی مقاومت مانند متین دفتری و همسرش استمرار یافته و این روند همچنان ادامه دارد. – رجوی ازسال 1374 به بعد در نشست های بزرگتر، به نحوی بیان میکرد که ارتباط وی و ایدئولوژی اش با نسل جدید ایران قطع شده و دره عمیقی بین او ونسل جدید بواسطه خروج از ایران پدید آمده و مسئولین سازمانی باید این دره را پر کنند و به هرشیوه ممکن جوانان را به پادگان اشرف برسانند. اما از سال 1360 تاکنون که قریب به سه دهه میگذرد نسل جوان ایران تصویری خیلی حقیقی و واقعی از مجاهدین بدست آورده اند و به همین دلیل نیز در صحنه پر التهاب ایران هیچ کجا نامی از مجاهدین نیست و همین عامل است که مشخصا از تیرماه 1378 که دانشجویان سر به شورش برداشتند تا به امروز از قشر روشنفکر جامعه گرفته تا دانش آموزان و دانشجویان وتا هنرمندان و فعالین سیاسی از این تفکر خشونت زی حمایت نکرده و دلایل خود را هم بطور خلاصه در چند محور خلاصه میکنند 1. ارتباط با قدرت های بیگانه و استعماری
2. نوکر صفتی بی همانند و بی نظیر تا آنجا که به خاک کشور خود تحت آتش توپخانه عراق حمله کرده و سربازان همین خاک و میهن را قتل عام میکند
3. استفاده از پوش مذهب برای دستیابی به قدرت سیاسی
4. ترور کور وبی هدف که در عمل تنها منجر به گسترش وحشت وخشونت سیاسی و حمایت بیشتراز حکومت گردید
5. و دهها اشتباه تاکتیکی و استراتژیکی دیگر،از دلایل عمده رویگردانی مردم ایران از مجاهدین است. اگر به پیام 30 دیماه رجوی دقت شود در این پیام رجوی تحت عنوان " آموزش به جوانان سراسر کشور"خیلی مبهم و در عین حال خاموش و مرموز سعی میکند رندانه از کنار این سوالات بگذرد او میگوید ما پاسخ همه اینها را در فردای انقلاب خواهیم داد و اضافه میکندکه:
"…ما.پرونده خود را از ابتدا تا انتها – روز به روز – برگ به برگ در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار خواهیم داد و نتیجه هر چه باشد به مهابا می پذیریم…" به نقل از پیام 30 دیماه رجوی رجوی خودش خوب میداند تحت چه فشار سیاسی از جانب قشر جوان و روشنفکر کشورقرار دارد و میداند با وجود خرمنی از سوالات سیاسی و غیر سیاسی که هر کدام شان به تنهایی قادر است پنبه مجاهدین را بزند، قادر نیست به جمع آوری نیروی اجتماعی قابل تکیه و مطرح دست زده و منشا اثری در جامعه جدید ایران بشود پس بنابراین به فریب روی می آورد. فریب جوانان سراسر کشور که تحت عنوان " آموزش به جوانان سراسر کشور" به عنوان سلسله مقالاتی از جانب وی طرح شده است از همین جهت است.
ولی چه کسی است که نداند اینها و تمام دست و پا زدن های سیاسی وی که در شکل پیام و رهنمود و آموزش و… خلاصه میشود بیشتر مصرف داخلی دارد و اکر معدود جوانانی که بخاطر محرومیت های اجتماعی – اعتیاد – فقر – و درجستجوی نان و کار به دام آنان می غلطند و با وعده ایجاد شغل آبرومند – تهیه اقامت در کشورهای اروپایی و پناهندگی و غیره همراه است تنها بیانگر عمق فساد سیاسی جریانی است که آبرویی برای از دست دادن ندارد و گرنه به این شیوه های غیر انسانی پناه نمی آورد.
****
سالهای 1379-1380 بود که حدود 40 تا 50 تن از این جوانان که بعضا پاکستانی بودند از مناطق محروم سیستان و بلوچستان به تله مجاهدین افتاده بودند و بعضی از آنها زیر 18 سال سن داشتند و از طریق پاکستان و ترکیه وارد خاک عراق شده بودند. برای هرکدام از این افراد 1000 دلار به قاچاقجی مزبور پرداخته بودند و بسیاری از آنان به بهانه کار در اروپا و خبرنگار سیمای آزادی! ابتدا به ترکیه ارسال میشدند و در آنجا به آنها گفته میشد شما برای خبرنگاری سیمای آزادی باید " قرارداد " خود را در بغداد امضا کنید و وقتی پای این بخت برگشتگان به بغداد و عراق باز میشد یک دفعه سر از پادگان اشرف در می آوردند. آنها به محض ورود همه وسایل شخصی شان ضبط و حتی عکس های خانوادگی آنان توقیف می گردید و بلافاصله یک لباس فرم ارتش که عموما به رنگ یشمی ویا خاکی بود به آنها داده میشد. این بخت برگشتگان بی خبر از همه جا آنها را می پوشیدند و پس از یک هفته که از این روال میگذشت و خبری از قرارداد و کار و خبرنگاری در اروپا نبود فرد لب به اعتراض می گشود، خیلی روشن به وی گفته میشد شما وارد ارتش آزادی بخش! شده اید و دیگر نمیتوانید حداقل تا 2 سال خارج شوید چون ما با خمینی در جنگیم و شما اطلاعات ما را دارید و به همین یک دلیل " شما میهمان!! ما هستید"
خیلی دردناک است ولی واقعیت امروز مجاهدین همین است، ذکرتک تک این وقایع احتیاج به ساعت ها بررسی و مو شکافی دارد نه به عنوان اینکه گذشته مجاهدین را بررسی کنیم بلکه برای آینده و تاریخ معاصرایران که چطور یک جریان سیاسی که در سالهای اولین انقلاب ضد سلطنتی با شور و شعار خیل عظیمی از جوانان را به سراب سیاسی کشید و دست آنان اسلحه داد بدون اینکه واقعا بدانند برای چی شلیک میکنند " خشونت سیاسی " را در جبهه مخالفان حکومتی نهادینه کرد و برای سالیان طولانی مطالبات اجتماعی مردم ایران را به عقب انداخت تا آنجا که بسیاری در این گرداب سیاسی محو و نابود شدند.
خود مجاهدین به خارج گریختند و تنها پس از یکسال زیر چتر حکومت عراق قرار گرفتند و پس از سه سال رهبرشان رجوی رسما به عراق آمد ودر آغوش و دستان گرم صدام حسین به عنوان دیکتاتور ترین مرد عرب جای گرفت. مردی که با برپایی دهها گور دسته جمعی شاخص دنیای معاصر است. ****
اما هنوز هم این داستان ادامه داشته و باز هم فریب جوانان سراسر کشور در دستور کار رجوی و همفکرانش قرار دارد تا اینگونه وانمود شود که از قافله سیاسی مردم ایران فرسنگ ها فاصله ندارند وبتوانند سراندک نیروهای باقیمانده را همچنان گرم و عمرشان را در سراب سیاسی ناپیدا به یغما برند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا