حیات یا ممات سازمان مجاهدین بعد از 29 سال مزدوری

سازمان در 30 خرداد 60 از سیاسی گری به نظامی گری روآورد و بطور علنی مبارزه مسلحانه را استراتژی خود قلمداد کرد و رجوی با بنی صدر پا به فرار گذاشت وپناهنده فرانسه شد. در فرانسه با صدور بیانیه ای تشکیل شورای ملی مقاومت را اعلام کرد. مسعود رهبر سیاسی فرقه مجاهدین بود، اما طولی نکشید اعضای شورا یکی پس از دیگری از شورای ملی مقاومت جدا شدند. مسعود آن موقع هم به همه آنها مارک رابطه با رژیم ایران را زد و در نشریات سازمان یک سری مدارک علیه آنها منتشر شد.
امروز هم فرقه رجوی به خانواده ها مارک وزارت اطلاعات، خارجی، ایادی رژیم و… می زند ویا اسرایش برای نمایش به تلویزیون می آورد تا چنین وانمود کند که خود اسرا راضی به ملاقات نیستند.
می بینیم که در همه ی دوره های حیاتش سازمان استراتژی یکسانی در مقابله با هر صدای مخالفی داشته است اما در هر زما به شکلی.
امروز که بعد از 29 سال مسیر طی شده را نگاه می کنیم، تاریخ این گروه برای همگان روشن شده ولی این طور به نظر می رسد که برای رهبران این فرقه هنوز یک سری مسائل مبهم است. به همین خاطر نیاز دانستم که اشاره ای داشته باشم به سو استفاده از جنگ ایران و عراق به عنوان ستون پنجم که باعث شد در زیر پرچم حزب بعث عراق برای خود محلی برای زندان نیروهای خود ایجاد کند که بازوی نظامی شورای ملی مقاومت باشد. در صحنه سیاسی هم ازهمین نیروها جایگاه سیاسی باز کند، مسعود در آن زمان مست دست آوردهای جنگ بود وفکر نمی کرد جنگ ایران و عراق در یک نقطه یک مرتبه تمام شود و منجر به قرداد بین ایران و عراق شود.
رهبر فرقه در آن موقع از صدام اجازه حمله به ایران را گرفت که بزرگترین عملیات آن به نام فروغ جاویدان در فرقه معروف است. رجوی این عملیات شکست خورده را در بین نیروها پیروزی قلمداد کرد با استفاده از شرایط و روحیه دادن به نیروها. اسیران جنگی دست صدام را به کمپ اشراف آورد واینطوری حصار زندان نفرات موجود در داخل کمپ اشرف را محکم کرد. چون کسی هم نمی توانست از مناسبات فرقه خارج شود برای بیرونی ها وجود محلی به شکل اشرف که گمان می کردند رجوی یک ارتش قوی در قلب بغداد دارد که هر لحظه آماده حرکت به سوی مرز ایران است. سازمان ا زهمین مسئله سوء استفاده می کرد تا با تبلیغات سیاسی و جلب احساسات هواداران سازمان، تا بتواند از این طریق کمک مالی از خارج دریافت کند.
اما رهبر معنوی فرقه موقعی از خواب مستی اش پرید که صدام به کویت حمله کرد و واکنش آمریکا به صدام،عراق را در آشوب نیروهای مخالف قرار داد. رجوی از موقعیت استفاده کرد و با سنت همیشگی خود یعنی مزدوری سعی کرد از آب گل آلود ماهی بگیرد و در این راه اصلاً برایش مهم نبود که صدها انسان بیگناه را به خاک و خون بکشد.پس با وعده و وعید به نیروهای در زنجیر ش در سرکوب کردها صدام حسین را همراهی کرد. طوری که جزء فیلق های (سپاه) ارتش عراق به حساب آورده شد.
در طول سال های جنگ اول خلیج فارس تا جنگ دوم آمریکا با عراق، سر کرده فرقه مجاهدین سعی کرد خودش را رهبر معنوی فرقه معرفی کند و با کمک مریم که از مریدان اول او بود و به خاطر هوس از همسر خود طلاق گرفت تا در خدمت رهبر معنوی قرار بگیرد، انقلاب درونی را با تئوری فرقه گرایی تکمیل کند.
رهبر فرقه در جنگ دوم آمریکا با عراق خواست مجدداً برای حفظ صدام که منافع مشترک داشتند با حمایت تمام عیار عمل کند ولی نتوانست شرایط را به نفع خود بچرخاند. با سقوط صدام رهبر فرقه دو راه را درپیش گرفت، یکی هم سویی با نفرات باقیمانده از حزب بعث تا از آن طریق مجدداً در عراق بماند تا اهداف قبلی را با نفرات وفادار به بعثی ها دنبال کنند و در سیاست عراق و ایران دخالت کنند. چنانچه هم اکنون برای همه روشن شده که سازمان در امنیت و سیاست داخلی عراق با حمایت از بعثی ها دخالت می کند و راه دیگر جلب حمایت آمریکا بود که در پایان جنگ خواست زیر چتر نیروهای آمریکا ودر خدمت ارباب جدید باشد. اما پس از مدتی تاریخ مصرف سازمان برای امریکایی ها تمام شد و کنار گذاشته شدند و خوش رقصی های سازمان هم دیگر جواب نداد.
دستگیری مریم در فرانسه، دست سازمان را برای نیروها که تا آن زمان فکر می کردند مریم در عراق است رو کرد و هم نیروها وهم هواداران موجود در اروپا به نقطه پاسیو رسیدند.
نتیجه تمام سیاست های دروغ و فریب سازمان در طول سالیان این شده است که امروز سازمان در تشکیلات با ناراضیان و جدا شده ها دست و پنجه نرم می کند و در خارجه با اعتراض هواداران روبروست. طوری که امروز سعی دارد با جلوگیری از ملاقات اعضا با خانواده هایشان، نیروهای خود را به زور نگه دارد. رهبر فرقه تلاش می کند با ماندن در عراق شکست های پی در پی اش را به پیروزی تبدیل کند. در این بین اما جدا شدن کادرهای ارشد از سازمان و مصاحبه وزارت خارجه آمریکا با نیروها و همچنین افشاگری درست و به موقع جداشده ها حقایق هولناک درون فرقه را برای همگان آشکا ساخت.و رهبری فرقه نتوانست به هدف خود نائل گردد.
در واقع بعد از اینکه سازمان و ارتش آزادی بخش سلاح های خود به ارتش آمریکا تحویل دادند (به دست خود رجوی امضاء شد) عملاً دیگر نه سازمانی وجود دارد و نه ارتشی. ناامنی و بی ثباتی حاکم در عراق باعث طولانی شدن حضور این فرقه در عراق گردیده است.
برای حفظ نیرو شیپور پیروزی در اشرف زده می شد که آمریکا در یکسال آینده با حمایت ارتش آزادی بخش حکومت ایران را سرنگون و همه در ایران خواهیم بود. درآن روزها پیام مریم این بود که یک سلاح دادیم، صدش خواهیم گرفت.باید از خانم رجوی سوال کرد چه شد آن سلاح ها و چه شد آن همه ادعا؟
اما این سال ها نشان داد که آمریکا برای خوش رقصی های این فرقه پشیزی ارزش قائل نیست. خانم رجوی بر این باور بود که در شرایط فعلی در کمپ اشرف نفرات خودسوزی کنند تا بتوانند از آن فشار موجود بیرون رود اما در زندان اشرف چنین کسانی دیگر نیستند، از طرفی دیگر جداشده های سازمان با افشاگری های خود ماهیت این فرقه را بیش از پیش روشن ساختند.. اما این احتمال وجود دارد که رهبران فرقه از زنهای موجود استفاده کنند.
سرنوشت سازمان چون با صدام گره خورده بود ودیگر در عراق صدامی وجود ندارد که رجوی از دیکتاتوری آن استفاده کند و برای خود جایگاه درست کند و در کشور عراق از شمال تا جنوب آن برای مزدوری پایگاه داشته باشد، حیات سازمان دیگر به پایان خود نزدیک می شود و رهبران فرقه رجوی تا امروز فرصت ها را از دست داده و باید بپذیرند که بعد از 29 سال مزدوری به حیات خود پایان می دهیم. کارنامه 29 ساله این گروه، به شرح زیر است:
1- ایجاد خشونت در داخل ایران برای نیروهای انقلابی که در میان ملت آگاه ایران جایگاهی داشتند با اعلام جنگ مسلحانه.
2- هم سویی با حزب بعث عراق و به خصوص جنگیدن در زیر پرچم عراق علیه رزمندگان ملت ایران و دادن اطلاعات به ارتش عراق در طول 8 سال جنگ ایران و عراق.
3- با تشکیل شورای ملی مقاومت ایجاد بی اعتمادی دربین نیروهای سیاسی خارج کشور که تا حالا هم این بی اعتمادی باعث شده در خارج کشور دوگانگی وجود داشته باشد.
4- سرکوب و شکنجه نیروهای خود در عراق و زدن مارک به جداشده های نفرات سازمان و شورای ملی مقاومت.
5- نسل کشی و طلاق اجباری و جداسازی فرزندان خود به خاطر زندگی کردن در عراق با مریم به نام رهبر انقلاب نوین با انقلاب درونی تشکیلات.
6- سربه نیست کردن نفرات مخالف و ایجاد زندان و شروع خودکشی و خودسوزی در درون تشکیلات برای ادامه حیات خود در عراق برای جلوگیری از افشای ماهیت خود.
7- کشتار مردم عراق بخصوص کردها در سالهای 65 الی 73 در شمال عراق.
8- ایجاد یک تشکیلات فرقه ای با انقلاب مریم.
امروز برای همه روشن شده که در عراق برای این فرقه جایی نیست ولی رجوی می خواهد در کمپ اشرف یک کشتار دسته جمعی راه بیاندازد تا شاید راهی برای بقا بیابد.
سعید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا