نامه افشاگرانه علیرضا نصراللهی نسبت به تحرکات مجاهدین بر علیه خانواده اش در ایران

سلام به دوستان و آزادگان راستش بعد از آن مطلبی که من در رابطه با خانواده ها برای درد دل و بغضی که در گلو داشتم نوشتم، موضوعات جالبی پیش آمد. من مطلبی نوشتم از دلهای شکسته پدران و مادرانی که سالهاست در انتظار دیدن و در آغوش کشیدن فرزندان خود می باشند. از کسانی نوشتم که در این روزها باز هم دارن همانند گذشته برای فرزندان خود بها میدن در کشوری که هر لحظه خطر مرگ آنها رو تهدید میکند.در کشوری که گرمای آن طاقت فرسا است. به راستی ایا کسی جز مادر و پدر حاضر هست که چنین مشکلاتی رو تحمل کند؟ من به جرات میگویم که نه هیچ کس این کار رو نمیکند. آن مادر و پدری که از همه چیز خود گذشته و آمده فرزند خودش رو در پشت درب های بسته "اشرف" ببینه به آنها میگویند عضو وزارت اطلاعات. واقعا خنده داره. احتمالا هفتاد میلیون مردمی که در ایران زندگی میکنند عضو وزارت اطلاعات هستند؟ چون همین مادران و پدرانی که در پشت درهای بسته "پادگان اشرف" هستند جزو همان هفتاد میلیون هستند! من امیدوارم خداوند همه را به راه راست هدایت کند من آرزو دارم که مردمم در بهترین حالت زندگی کنند.این مقدمه برای این بود که خواندگان عزیز بدانند من در یک ماه گذشته از چه موردی صحبت کردم. چند روز پیش که درگیر مشغله های خودم بودم تلفونم زنگ خورد و دیدم خواهرم پشت خطه.بعد از احوالپرسی به من گفت میدونی من امروز با صدای کی از خواب بیدار شدم؟ من اسم کسی رو آوردم اون هم به من گفت نه. "دایی جمشید" بود البته اون بهش میگه دایی. برای من هیچی نیست گفتم خوب چی میخواست حتما به دنبال اطلاعات بوده.خواهرم هم گفت آره شروع کرد از مطلبی که سابقا در یک سایت منتشرشده بود از اول تا آخر آن را برایم خواند که ببین "این لقمه حرام شده ما(یعنی علیرضا) میخوایم اون رو نجات بدیم! من هم گفتم آنها اول خودشان رو نجات بدن،نجات من پیشکش. بعد خواهرم گفت علیرضا من احساس کردم داره صدای منو ضبط میکنه چون خیلی آرام و کلمه به کلمه حرف میزد به من میگفت دیگه با علیرضا صحبت نکنید من میدونم الان این حرفها رو به علیرضا میگید و خلاصه شروع میکنه به این جور چرت پرت گفتنها و بعد به راحتی اسم روسای تروریست (مسعود و مریم) را آوردن آنهم از پشت تلفن به ایران. واقعا شرم بر شما باد که به چه شکل میخواهید مردم رو زیر تیغ ببرید در کشوری که میدانید با سازمان مجاهدین مخالف هست تا اتفاقی بیافتد و از خون آنها بهره ببری. آقای مجیدی بس کن تا کی میخواهی به اینو و آن زنگ بزنی؟ تا کی میخواهید مردم رو بکشتن بدید؟ به خواهر من میگه ؛مگه علیرضا ایران نیامده مگه شما اونو ندید؟ ببین بذار خیالت رو راحت کنم جواب سئوال تو پیش منه من ایران نرفتم و نمیخوام برم تو اگر سئوالی داری از خود من بپرس چرا می خواهید آب را گل آلود کرده و خانواده منو در مقابل خطر قرار بدی؟ اگر تو راست میگی چرا نمیری عراق و در کنار کسانی که بقول خودت دارن آنجا "مبارزه" میکنند قرار نمیگیرید؟ پس بدون همه حرفهای شما دروغ هست.شما میخواستید منو با وعده و پول بخرید ولی بدانید من هیچ وقت به خاطر مال دنیا شرف خودمو نمیفروشم. من در فرانسه وضعیتم مشخص هست، نه چیزی دارم پنهان کنم نه چیزی از مال دنیا دارم. من دارم آزاد زندگی میکنم و همین برای من کافیه. شما چی دارید آقای مجیدی؟تو زنگ میزنی به خانواده ام در تهران و از این و آن سئوال میکنی علیرضا پول ماشین دامادشان رو داده؟نه باباجون به تو چه! من اگر پول داشتم از پدرم و خواهرم پول قرض نمیکردم ولی تو چی که آدم مجاهدین هستی و با اینحال برای خودت در تهران دو تا خانه میخری. میدونی الان قیمت دو تا خانه تو در حدود 500 میلیون می ارزه. برای چی تو باید در تهران دو تا خانه داشته باشی؟ این چیزهایی هست که آشکاره وای به حال چیزهایی که پنهان داری. بعد برای من دم از مبارزه میزنی؟! باشد تا مردم درباره ما تصمیم بگیرن.در آخر امیدورام که پرودگار شما رو به راه راست هدایت کند و مردم ایران هم آزاد زندگی کنند ولی یه چیز را خوب بدانید که شما در ایران هیچ پایگاهی ندارید چون همه پلهای خودتان را در سی سال گذشته شکسته وخراب کرده اید! آنفدر دیدم از این مردم بدی
که دیگر هم به غنی هم به فقیر مشکوکم
بعد از این نروم پیش طبیب
که دگر هم به دوا هم به طبیب مشکوکم به امید سربلندی مردم ایران

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا