همایش قهرمانانه خانواده های اسیران اشرف در مقابل قلعه رجوی

تحصن و اعتراض برخی از خانواده های اسیران رجوی در مقابل درب پادگان اشرف در استان دیاله عراق برای چندمین ماه متوالی ادامه دارد. خانواده هایی که برخی از آنها بیش از بیست سال است عزیزان خود را ندیده اند و اکنون در گرمای طاقت فرسای عراق و سرمای سوزناک آن در بیابان بی آب و علف عراق تجمع کرده اند تا شاید عزیزان خود را بتوانند از این زندان مخوف و غیر انسانی نجات دهند.
گزارشات این تحصن ها را که از سایتهای مختلف خبری خواندم بسیار بسیار آنها را تحسین کردم و به آنها درود فرستادم. از طرف دیگر سوز و گداز باند رجوی از این تحصن خود گویای کارآمد بودن این تحصن می باشد. سوز و گدازی که شب و روز ادامه دارد از نمایشهای دلقک وار برخی سرسپردگان خود که در تلویزیون خود می آورند گرفته تا دست به دامن صلیب سرخ و سازمان ملل و عفو بین الملل و غیره شدن.
راستی مجاهدین از چه می ترسند؟ از یک مشت پیرزن و پیرمرد که با دست خالی جلوی درب نشسته اند و تنها و تنها خواستار ملاقات با فرزندان خود هستند؟
اگر ریگی در کفش ندارند چرا اجازه نمی دهند فرزندان آنها خودشان بیایند و با پدر و مادرشان صحبت کنند و رو در رو حرفهایشان را بزنند، نه اینکه از توی تلویزیون پاسخ بدهند.
افرادی مثل صادق مرسلی و مجتبی زرگر و غیره آیا نمی توانند بیایند جلوی درب اشرف و به پدر و مادرشان بگویند که ما می خواهیم بمانیم و شما هم به خانه برگردید؟ ولی مجاهدین هرگز تن به چنین کاری نمی دهد. ابتدا کلی از اینکه پدر و مادر شما چنین هستند و چنان هستند و از طرف وزارت اطلاعات آمده اند و میخواهند مانع مبارزه شما بشوند و هزار و یک حرف و حدیث دیگر توی گوششان می خوانند و مسئولین مختلف سازمان آنها را توجیح میکنند سپس یک مصاحبه تلویزیونی از آنها می گیرند و آنرا بعنوان جوابیه فرزندان آن خانواده ها از تلویزیون پخش می کنند. واقعا که لعنت بر وجود انسانهای کثیفی که بویی از انسانیت و شرافت نبرده اند.
یادم می آید وقتی که مادرم بعد از بیست سال بعد از اشغال عراق توانست به ملاقات من در اشرف بیاید (البته آن موقع زیر فشار آمریکاییها آنها نمی توانستند مانع ورود خانواده ها بشوند) ابتدای امر از طرف مسئولین سازمان توجیح شدم که مادرت از طرف وزارت اطلاعات آمده و قصد بردن تو را دارد. این درحالی است که مادر من بصورت مخفیانه و با قاچاقچی از مرز خارج شده و به عراق آمده بود. در ملاقاتهای مکرری که مسئولین با من داشتند از من می خواستند که هرچه سریعترمادرم را بفرستم برود و از هر فرصتی استفاده می کردند که به آنها بد و بیراه بگویم و مانع ماندن آنها بشوم.
البته از این آدمکها و انسان نماها هم چیزی جز این انتظار نمی رود کسانی که از هر گونه مهر و عاطفه انسانی تهی شده اند تا مثل یک میمون هرچه رهبران آنها گفت انجام دهند.
محمد بازیارپور

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا