دیدار با خانواده های اعزامی از استان فارس به اردوگاه اشرف

اعزام خانواده های دردمند استان فارس به اردوگاه اشرف و جنگ و تلاش برای رهایی فرزندان اسیر در اردوگاه اشرف

از طریق انجمن نجات شیراز مطلع شدم که تعدادی از خانواده ها عازم درب اردوگاه اشرف هستند. از آن جا که همگی را می شناختم لذا تصمیم گرفتم در آخرین لحظات رفتن شان با آن ها صحبت کرده و آن ها را ببینم.
روز 7 دی ماه 89 آن ها را در ترمینال و هنگام رفتن ملاقات کردم. چشم های اشک بار و صورت های غم اندود آن ها با شوق و اشتیاق غیرقابل وصف شان در هم آمیخته بود. هر کدام با امید به این که فرزندان شان، همسران شان و بستگان شان شاید صدای آن ها را بشنود، عازم بودند. دیگرانی هم بودند که فقط برای وداع و این که انشاء ا… کسی را که عازم کرده اند با دست پر برگردد، مصر به رفتن بودند و اشک می ریختند – چه صحنه ی زیبایی – زیرا که در هر صورت و چشم و برق نگاه – عاطفه و امید موج می زد – از خانواده هایی که آمده بودند از من سئوال می کردند که فلانی را می شناسی؟ و و قتی که می گفتم بله – چنان خوشحال می شدند که گریه شان می گرفت – و بعضی هم با چنان ذوق و شوقی گوش می دادند که خودم هم چشمم را اشک می گرفت. خانواده هایی که عزیزان شان را بعضاً 27 سال ندیده اند و از من خبری از او مربوط به یک سال پیش را می شنیدند – خانواده مصطفی زارع مهذبیه – خانواده نسترن امین – الخاص کوه پیما – ایرانپور و… و گفتم خدایا چشم این خانواده ها را به دیدن فرزندانشان روشن و لبخند را به لبانشان برگردان. زیرا که مقصر نیستند و گفتم که خدایا سران فرقه رجوی را متلاشی و آن ها را به جزای جنایات غیر انسانی و ضد عواطف خانوادگی شان برسان و اسرای اردوگاه اشرف را آزاد و به کانون خانواده شان بازگردان – و تو مجیب الدعواتی.
انگیزه ای عجیب برای صحبت با آن ها داشتم زیرا که دقیقاً می دانستم چه احساسی دارند. دوست داشتم کمک شان کنم و مقداری دردهای شان را التیام دهم. آن ها را امیدوار کنم. زیرا به خوبی می دانستم که به میزانی که امیدشان به موفقیت برای آزادی فرزندان شان زیاد شود به همان میزان کینه شان نسبت به سران فرقه رجوی بیشتر خواهد شد.
حال بنگرید رجوی را که به این خانواده های داغ دار که بعضاً با سن 90 سالگی برای دیدار فرزندانشان میروند می گویند خائن، مزدور. ای جانی ها چطور به خدا جواب می دهید که به مادر و پدر 75- 90 ساله چنین نسبتی دهید – مادر 90 ساله روی صندلی چرخدار که شوق دیدار فرزندش را دارد مزدور است؟ پدر 80 ساله ای که در سرما برای دیدار فرزندش آمده و در سخت ترین شرایط با همه چیز می جنگد خائن است؟ البته که روزی پاسخ خواهید داد و بایستی به خدا و این خانواده ها جواب دهید. ظلم پایدار نیست.
خلاصه با آن ها صحبت کردم و تا 2 ساعت بعد از رفتن خانواده های اعزامی با بستگان دیگر اسرای اردوگاه اشرف صحبت کردم و شگفت انگیز این که از شنیدن سیر نمی شدند.
در اتوبوس هم به خانواده ها گفتم: که شما برای تفریح و گردش و زیارت نمی روید – البته مسافرت و گردش و زیارت ادغام شده با یک جنگ است. نه جنگ سیاسی – نه جنگ نظامی – جنگ عاطفه های خاموش شده در ذهن بستگان تان توسط رجوی و فرقه اش – و عاطفه های بی شائبه در ذهن و روح و روان خودتان و مطمئن باشید که موفق می شوید. بالاخره ابری را که در ذهن آن ها کشیده شده کنار می رود ولو این که موفق به دیدار نشوید. وجودتان پشت درب اشرف برای دریدن پرده ای که طی سالیان روی ذهن فرزندانتان کشیده شده کافی است و کارایی دارد. به سلامت و انشاء ا… که چشم تان به دیدار عزیزان تان روشن شود – مصمم و قاطعانه بجنگید و امیداور باشید. ما هم هر کمکی از دستمان بر بیاید می کنیم.
انشاء ا… که موفق هستند.
محمود دشتستانی