نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت پنجم

آقای محمود دشتستانی: دوست دارم موضوعی را برای شما خانواده های محترم بگویم. پدرم سال 1384 در انجمن نجات شیراز سخنرانی کرد و از اینکه مجاهدین اجازه ملاقات یا تماس را به او و خانواده های شیرازی نمیدادند انتقاد کرد. بعد از سخنرانی پدرم مسئولین سازمان در اشرف احضارم کردند. چه وقت این احضار صورت گرفت؟ شاید باور نکنید ساعت دو نیمه شب بود!! با تندی به من گفتند: این پدرت در انجمن شیراز چنین حرف هایی زده است و چنان گفته است و در سایت انجمن نجات قشنگ حرفهای پدرت هم درج شده است. سایت انجمن را حتی برای من باز کردند تا نشانم بدهند. گفتم خب چکار کنم؟ به من چه ربطی دارد؟

خانم فاطمه امیری: (با خنده)حتما به شما گفتند زنگ بزن و به پدرت بد و بیراه بگو.
آقای محمود دشتستانی: نه، این شکلی ابتدا نگفتند به پدرت زنگ بزن و بد و بیراه بگو که مسئولین سازمان در همان نیمه ی شب صدایشان را بر روی من بلند کردند و گفتند: تو چه مجاهدی هستی؟!! تو غیرت نداری تو فلان نداری کلی حرف زشت و تحقیر آمیز نیز به من زدند. بعد وقتی خوب مرا تحقیر کردند و تحت فشار روحی قرار دادند برای کاری که نکرده بودم و ربطی به من نداشت سپس به من گفتند: همین حالا نامه به پدرت بنویس و اعتراض کن به او دشنام بده، توهین کن و فحش بنویس؟!! اینجوری براش نامه بنویس. جملات و کلمات را نیز به اصطلاح برای من دیکته کردند. خب من تحت آن شرایط که از هیچ چیزی با خبر نبودم و در نیمه های شب از خواب بیدارم می کنند و به ستاد میبرند در آنجا در فضای تحقیر آمیز و ناجوری قرار میگیرم ناچار طبق خواسته و میل مسئولین سازمان نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم: برادر بیا این نامه ی ما را بفرست برای بابام. جالب است نامه دو روزه به دست پدرم رسید نامه ای پر از فحش، دشنام و توهین؟ این شرایطی بود که افراد در اشرف مجبور می شدند علیه خانواده های خود این چنین نادرست و ناجور موضعگیری کنند. موضعگیری پرخاشگرانه ی بچه ها را که در سیمای آزادی نشان میدهند تحت چنین شرایطی است. خانواده ها بدانند در چه وضعیتی آنها علیه خانواده هایشان حرف میزنند و توهین میکنند.
آرش رضایی: آقای دشتستانی شما بیست و چهار سال در مناسبات نابخردانه ی و غیر دموکراتیک مجاهدین بسر بردید. در رابطه با وضعیت و شرایط خفقان آمیز اشرف به مواردی اشاره کردید حکایت تلخ و آزار دهنده ای بود حال با لحاظ چنین فضا و موقعیتی که مسئولین مجاهدین برای نیروها و کادرهای تشکیلاتی مجاهدین در اشرف پدید آورده اند به نظر شما در شرایط کنونی چه راهکاری را بایستی برای نجات افراد از دنیای تاریک و سیاه مجاهدین مورد بررسی قرار داد؟ خانواده ها باید چکار کنند؟ دست به چه اقداماتی بزنند؟ چگونه برای روشنگری افراد حاضر در اشرف ارتباط گیری کنند و پیام های خودشان را به آنها برسانند؟ به خوبی واقف هستیم بدون ارتباط گیری خانواده ها با بچه های حاضر در اشرف امکان رهایی و نجات آنها خیلی متصور نیست؟
آقای محمود دشتستانی: درست است سران مجاهدین بشدت فضا را بسته اند و اجازه ارتباط گیری نمیدهند چون به زیانشان است. بچه ها همینکه روزنه ای دیدند فرار میکنند. ببینید آقای رضایی در همین شرایطی که فعلا وجود دارد خانواده های چهار نفر از بچه هایی که در اشرف هستند مدتها در درب ورودی اشرف بودند و پیام میدادند که توسط صلیب و عفو بین الملل به عراق آمدند حتی الان خانواده ی سمیه محمدی ممکن است آنجا باشند.
خانم فاطمه امیری: بله خانواده ایشان از کانادا آمده اند.
آقای محمود دشتستانی: این تیپ خانواده ها که برای رهایی فرزندانشان اصرار دارند. یکی از معضلات سیاسی سران مجاهدین شده اند که چگونه با خانواده ی سمیه محمدی برخورد کنند تا اینقدر به اصطلاح پاپیچشان نباشند. ولی نگاه کنید راهکارهای زیادی هم برای نجات بچه ها وجود دارد مثلاً از طریق صلیب سرخ می توان به سازمان فشار آورد. یعنی خانواده ها با صلیب سرخ در تماس باشند و خواسته های خودشان را به آنها بگویند و از صلیب بخواهند که به اشرف رفته و پیام و نامه های خانواده ها را به آنها برسانند. این راهکار خیلی خوبی است و جواب میدهد.
آرش رضایی: مقامات کمیته بین المللی صلیب سرخ دو بار به ارومیه آمدند با خانواده ها به طور مستمر ملاقات و خواسته های مشروع آنان را شنیدند حتی بنا به درخواست مقامات صلیب خانواده ها نامه هایی برای فرزندان و بستگانشان در اشرف نوشتند تا از طریق آنها پیام خانواده ها به بچه های اشرف برسد. آخرین بار آقای آرمان به ارومیه آمد و نامه های خانواده ها و پیغام هایشان را جمع کرد و برد و تاکید داشت سعی خواهد کرد با توجه به شرح وظایف انسانی صلیب سرخ نامه ها را به بچه ها در اشرف برساند. یک ماه با مسئولین مجاهدین رایزنی کرد اما متاسفانه سران مجاهدین اجازه ندادند نامه ی خانواده ها به دست بچه ها در اشرف برسد. زیرا سران مجاهدین می خواستند نامه ها را از نمایندگان صلیب سرخ بگیرند و صلیب سرخ نیز اصرار داشت تا نامه های خانواده ها را به طور مستقیم به دست بچه ها برساند که با مخالفت شدید رهبران سازمان مواجه شدند. چون مقامات صلیب می گفتند ما بنا به وظایفمان بایستی نامه ها را به مخاطبشون برسانیم و نه به اشخاص ثالث. خب مقامات صلیب هم وقتی با مخالفت سران مجاهدین مواجه شدند نامه ها را برگشت دادند. زیرا خانواده ها در ارومیه به مقامات صلیب سرخ تاکید کرده بودند که نامه های آنها را به فرماندهان مجاهدین ندهند زیرا مطمئن شده اند نامه ها به دست فرزندانشان نمیرسد یا برخی از نامه ها ماهها با تاخیر به دست آنها میرسد یا اینکه سران مجاهدین شماره تلفن ها و آدرس ها را که ذیل نامه ها نوشته شده است را پاک و یا پاره میکنند.
آقای محمود دشتستانی: متوجه شدم.
آرش رضایی: متاسفانه چنین معضلات و مسائل همچنان وجود دارد.
آقای محمود دشتستانی: وقتی به ایران بازگشتم متوجه شدم خانواده ی من ده بار ایمیل به نام من فرستاده بود ولی هیچکدام از ایمیل ها به دست من نرسید چون مسئولین سازمان هرگز به من نگفتند از طرف خانواده ایمیلی ارسال شده است. در حالی که خانواده من بارها عکس بستگانم را همراه ایمیل برای من فرستاده بودند که مجاهدین به من ندادند؟!!
ادامه دارد…