لولوی مجاهدین و گمراهی حاشیه نشین ها

افراد فرصت طلبی که ظاهرا با "بنیادهای آرمانی" به انتظار فرونشستن گردوغبارهای خودساخته ایستاده اند تا تحرکی گیرند، تجربیات گرانقدر خود را بسته بندی کرده و در مسیر پرپیچ و خم گذرگاه های تاریخی ایران دور ریخته اند. آنانکه درک درستی از مطالبات مردم ایران، ترکیب اقشار، شرایط جامعه و اوپوزیسیون ایران ندارند یا در تکرار تاریخ دخیل اند یا مکررا به هرز دادن انرژی خود و دیگران مشغولند.تعریف علوم سیاسی از اینگونه افراد خودباخته،اوپورتونیزم در مشابهت با "سوسیالیست های تخیلی" دوران لنین است که در آن هنگام از طرف رهبران مارکسیست لنینیستی بشدت تقبیح شده اند. اینگونه افراد با تخیلات خودساخته و دور از واقعیت های روزمره حتی قادر به قضاوت رخدادها و امور پیرامون خود نیستند. برخلاف آنچه که خود می گویند اساسا به هیچ یک از آرمان های رئالیستی جامعه و مردم پایبندی ندارند. برخی پیرو شعارهای دیگرانند و تعدادی در تزهای رفرمیستی-تخیلی غوطه می خورند. بعبارتی سازه های ذهنی ارزش بیشتری از حرکت و سازندگی در روی زمین برایشان دارد.این افراد بشدت ترسو هستند.هیچ ریسکی را نمی پذیرند.اما تا آنجا که توان داشته باشند روی ریسک های دیگران شعار ساخته و مناظر عجیب و غریبی را در رویاهای خود می پرورانند.اینان بی مایگانی فرومایه اند که تمام عمر خود را در سراب و حسرت بدلی می گذرانند! از دنیای موجود غالبا وحشت زده اند.از تنهایی در تاریکی شب می ترسند.جنگل را در روز آفتابی دوست دارند.مسافرت با هواپیما را دوست دارند اما از احتمالات آن می هراسند.بین استخر و دریا،استخر را برای شنا انتخاب میکنند.با شعر خوانی و ایده های رومانتیکی از روی پل عبور میکنند اما حاضر نیستند عرض رودخانه را سوار بر قایق طی کنند.در تنهایی حراف و بزرگبین هستند.در جمع گوشه گیر و ساکت.در جامعه نیز اگر کسی آب را گل آلود کند.تا فرو نشستن گل ها روزه سکوت می گیرند.اینان فرومایگانی بی مایه اند.لاف زن و گزافه گو! شاید بمزاق برخی خوش نیاید که اینچنین شروع کردم.اما این مجموعه تعریف طبقه بندی شده طیفی از ایرانیانی است که در اروپا به "چالش" مشغولند.چالش اجتماعی، سیاسی هم ندارد.رنگی از دنیای رنگین اوپوزیسیون خارج نشین است که هنوز راه و روش مناسبی را پس از 30 سال تجربه کسب نکرده است.سی سالی که از درک موقعیت های اجتماعی ایران دور بوده و فراخور یادگیری فرهنگ غرب، فرهنگ غنی خود را طلاق داده اند.ایرانیان شریف بسیاری نیز هستند که در موقعیت جدید فراموش نکرده اند از کجا آمده اند و اصل و نسب شان چیست؟!حداقل مغلوب و وابسته نیستند.پرستیژ ایرانی خود را حفظ کرده اند و برای آن هر روز بها می پردازند. این مقدمه و علامت گذاری برای یک سنخ از ایرانیان خارج کشور، ایده اصلی من برای نوشتن این مطلب نبود.بلکه تئوریزه کردن آن بهانه ای برای پرداختن به مطلب اصلی و عناصر فرومایه ای است که هیچ چیز از خود ندارند.آنها که لاف زنند و گزافه زیاد می گویند.مجاهدین را می گویم با حاشیه هایش! چه آنها که نسبتی نداشته و در حواشی بکار گرفته می شوند و چه آنها که زمانی رشته های سببی خود را قطع کرده و به حاشیه های سکوت غلطیده اند.فرقی هم نمی کند.می خواهد شورای رهبری باشد یا عضو و جداشده ساکت. اگر تا دیروز فرصت طلایی اعلام وجود و نام نویسی برای وابستگی تمام عیار به کشورهای بیگانه و سازمان های جاسوسی پیش نیامده بود امروز آن پرده افتاده است.برخی ساده لوحانه فکر میکنند که آمریکا در این مسیر مجددا گروه رجوی را مسلح خواهد کرد.این افراد نه از تجربیات خود آموخته اند و نه از شرایط موجود به درک درستی نائل گردیده اند.اینها نیز رشته نازکی از جماعت "سوسیالیست های تخیلی" هستند که با تشکیل حزب پرولتاریای لنین برای انقلاب روسیه به مخالفت برخواسته و ظاهرا برای انقلاب صرفا به آگاهی های طبقه روشنفکر تاکید داشتند.همان هایی که همه جا پیدا می شوند ودر صحنه سیاسی ایران امروز، مغلوب دادوفریادها و تهدید های رجوی شده اند.این افراد در بازی غرب به تئوریزه کردن شرایط سازمانی می پردازند که در جبهه وابستگی تمام عیار است.بعبارتی در زمین دیگران از خواب بیدار می شوند.ناهنجاری چنین پیامدی شوک های غیر طبیعی و ذهنیات غلطی است که آنها و دیگران را به بیراهه برده و تبدیل به سیاه مشق های مکرری می شود بنام تئوری تسلیح مجدد! فردا سالروز انقلاب بیست و دوم بهمن است.در سی و دومین سالگرد چنین رویداد بزرگی، کشورهای عرب وابسته ماننده مصر و یمن در آتش انقلاب می سوزند.تحولی که دیر یا زود به نفع مردم پایان خواهد یافت.هیچ سازمانی در این کشورها مسلح نبوده و با مبارزه مسلحانه بدنبال سقوط حاکمان نیستند.حداقل طیف گسترده آن مسلحانه نیست.آمریکا و حامیان دیکتاتورها نیز شیوه مقابله به مثل مسلحانه برای جلوگیری از این انقلاب ها را نپذیرفته اند.وزیر امور خارجه آمریکا در همین رابطه گفته است که پیشرفت های عظیم ارتباطات نوین، خاورمیانه را از کنترل آنان خارج نموده وآبستن تحولات اجتناب ناپذیری کرده است که خوشایند شان نیست.انقلاب بیست و دو بهمن ایران نیز تشابهات بسیار زیادی با انقلاب های مردمی در دنیای امروز عرب دارد. از طرفی این تحولات نشاندهنده چرخش عظیم و اجباری سیاست های راهبردی دنیای غرب در قبال مسائل جهان سوم است.طبعا یکشبه عوض نشده است.چرا که آنها نیز تحت تاثیر و تحت الشعاع همان تغییراتی هستند که محصول جهان ارتباطات نوین است.مسیر رشد چنین دورانی پس از فروپاشی شوروی کشف و نشانه گذاری شده است.چیزی که تنها راه بوده و لاجرم باید طی می شد.بعبارتی در دنیای نوین بازگشت به دهه های 60-40 چریکی امکان ناپذیر است.مگر اینکه برای هر اوپوزیسیونی در خاورمیانه حکومتی مانند صدام حسین وجود داشته باشد که در شرایط ویژه و منحصر بفرد و در کنار مرز ایران بتواند سازمانی مانند گروه رجوی را به اسلحه سنگین تسلیح نماید. بنابراین خواب و خیال های واهی برخی افراد مغلوب در زمین مجاهدین تصویر درستی از آینده آنان را در ارتباط با ایران ارائه نمی دهد.اما مجاهدین تا آنجا که بتوانند به تبلیغ دروغین آن خواهند پرداخت تا در گمراهی اذهان آشوب زده راهی برای برون رفت از بحران فروپاشی پیدا کنند! بر می گردیم به قبل.این تفکر با این مجموعه افراد طیفی را تشکیل می دهند که در عمل پیرو یک خط هستند.خطی منفصل شده از مردم و آرمان های نیکوی جامعه.بعبارتی طیفی هستند که صفر آن را حاشیه نشین ها و صد آن را مجاهدین تشکیل می دهند.کسانیکه ظاهرا طالب قدرت نبوده و برای ارزش های مردمی و آرمان های اجتماعی دست به مبارزه زده و در عبور سی ساله خود از پیچ و خم های تاریخ ایران به عناصر دیگری تبدیل شدند.تغییرات شگرفی که دور شدن از مردم و فراموش کردن ارزش های انسانی را بجان خریده و وابستگی تمام عیار و آشکار آنان را نشان می دهد.چیزی که در بهترین حالت چون ابزاری تاریخ مصرف گذشته و بدرد نخور در دست غربی ها باد کرده و تسلیح مجدد آن تخیلی بیش نیست!
محمد علوی

خروج از نسخه موبایل