سازمان مجاهدین و نقش بی بدیل او در اتفاقات داخلی؟!!!

اتفاق 25 بهمن در ادامه وقایع یک سال و نیم اخیر بار دیگر داستان موج سواری رجوی را در شکل و شمائل تازه تری تداعی کرد. آنچه در این رابطه (صرفنظر از هر گونه داوری درباره آن) حائز اهمیت است، نقش و جایگاه بی بدیل!!! سازمان در این قضایا است. نقشی که فی النفسه بیش از دلالت بر پویایی و تأثیرگذاری، حکایت از عجز و انزوا و بی پشتوانگی و در یک کلام مهجوریت حقیقی سازمان نه در میان توده های مردم که در میان گروهی دارد که ظاهراً با کمترین تلنگر و تحرک و انگیزش مجازی و در کمیتی آنگونه که ملاحظه شد به سطح خیابان ها می آیند، اما علیرغم این آمادگی کمترین تأثیر پذیری و نشانی از سازمان مدعی آلترناتیوی با خود همراه ندارند. به گمانم برای روشن شدن و فهم بهتر موضوع باید کمی به عقب برگردیم و اتفاق 25 بهمن را از زاویه متفاوت تری نسبت به آنچه تحلیل شده نگاه کنیم. واقعیت این است که بیشترین تمرکز رسانه های شنیداری، نوشتاری، گفتاری و مجازی خارجی در روزهای منتهی به 25 بهمن طبق یک اجماع نانوشته کشاندن و گسیل دادن آن بخش از افرادی بود که به دلایل و انگیزه های شخصی یا سیاسی یا حتی ماجراجویانه و بعضاً کنجکاوانه پتانسیل مضاعفی برای حضور در خیابان ها داشتند. جدای از کمیت این افراد که چندان هم در این بحث محل از اعراب ندارد و ربطی با اصل بحث ما پیدا نمی کند، و صرفنظر از هر گونه داوری درباره ماهیت و محتوا و انگیزه های بیرونی این اقدام، اما حائز اینکه بفهمیم حضور این افراد در خیابان ها و با هر انگیزه ای از چه کانال و مجرایی صورت گرفته است. بدانیم این تعداد با چه محرک های داخلی و خارجی به خیابان ها آمدند. و آیا می توان آنگونه که رجوی ادعا می کند، پیام اوایل بهمن ماه او را به مثابه موتور محرک و انگیزه چنین اتفاقی جدی تعبیر و تلقی کرد. و اگر غیر این است که هست، پس این اتفاق با چه مکانیزم هایی صورت گرفت. پیشتر و برای رد این ادعا که اساساً سازمان مجاهدین در برانگیخته شدن این حضور حداقلی، بیشتر ماجراجویانه هیچ نقشی نداشته باید تأکید کرد، رجوی تا این زمان و در هر سال از این سه دهه حداقل چندین فراخوان و پیش خوان و پس خوان برانگیزاننده در جهت برپایی اجتماعات اعتراضی انتشار داده که به حسب شواهد و اسناد از هیچ کدام آنها طرفی نبسته است. که اگر می بست اوضاع و شرایط فعلی می توانست به بیشترین انتفاع متقابل از رسانه های مورد اشاره منجر و منتهی بشود که نه تنها نشده که اتفاقاً با بی مهری مضاعف نیز روبرو است. تا جایی که اعتراض و فحاشی سازمان و رجوی ها را نسبت به این بی اعتنایی ها در قالب رکیک ترین فحش ها باعث شده است. پس در چنین وضعیتی که سازمان و رجوی دارند، باید محرک و مکانیزم حوادث 25 بهمن را در جای دیگری جستجو کرد. به یک معنی باید برویم سراغ محرک های عینی تر و ملموس تر که علیرغم یدک داشتن تابلو بیگانه، اما از جهات بسیاری و در مقایسه با رجوی ها توانسته اند، رگ خواب آن اقلیت را پیدا کنند. در یک کلام می خواهم تأکید کنم رجوی و سازمان و تشکیلات او حتی در مقایسه با رسانه های خارجی از جمله بی.بی.سی. و صدای آمریکا و سایر رسانه های فارسی زبان و علیرغم گذشت سه دهه موج سواری و به ریش این و آن آویزان شدن و دخیل بستن به هر امکانی اما در ایجاد تحرک و انگیزه حتی به شکل ماجراجویانه بسیار عقب مانده و ابتر و به زبان ساده فاقد مشروعیت حتی برای آن کمیتی هستند که با انگیزه و مطالبه و خواست و حتی با محرک های ماجراجویی و تخلیه روانی به سطح خیابان ها آمده اند. می شود این ابتر بودن را از چند زاویه نگاه کرد. اول اینکه سازمان در ایران نه موجودیت و نه موضوعیت دارد. به این معنی که نسل فعلی از پایه و اساس هیچ شناختی از مجاهدین ندارد. این پرت افتادگی و بحران موجودیت سازمان پیشتر به این امر بر می گردد که سازمان از زمان خروج از کشور از بنیان روی مردم و توده ها حساب استراتژیک باز نکرد. به زعم رجوی مردم نمی توانستند در استراتژی متکی به عنصر خارجی سازمان نقشی ایفا کنند. دلیل دیگر آنکه سازمان از اساس موضوعیتی برای توده های مردم قائل نبود. برای سازمان طبقه پیشتاز ادعایی اش کافی بود. به همین دلیل بریدگی ناگزیر سازمان از داخل اسباب انزوای اجتناب ناپذیر آن را فراهم کرد. صورت و فرض دوم این است که اساساً سازمان علیرغم حضور ذهنی در عناصر مخالف و منتقد فاقد مشروعیت و موضوعیت است. این انزوا صرفنظر از ریشه های تاریخی به انزجار روحی و روانی کسانی بر می گردد که علیرغم آمادگی برای تأثیرپذیری مقطعی و نصف و نیمه از رسانه های مورد اشاره، اما بطور قابل تعمق و ملاحظه ای در تأثیرپذیری و دنباله روی از فراخوان های رجوی و مجاهدین بی استعداد و منفعل نشان می دهند. گذشته از تجمعات سنتی از جمله مراسم چهارشنبه سوری که هر ساله برگزار می شود و بعضاً مورد سوء استفاده قرار می گیرد، اما واقعیت امر نشان داده که رجوی هرگز نتوانسته همین کمیت مورد اشاره را مدیریت کند. در حالی که می بینیم در جریان همین 25 بهمن اخیر چند رسانه بیگانه توانستند تأثیراتی هر چند اندک اما به مراتب محسوس تر بگذارند. از این حیث می شود ادعا کرد این بار سازمان و علیرغم همه ساز وکارهای تبلیغاتی اش اما در کارزاری واقعی حتی از کسانی عقب افتاده است که به زعم رجوی برخی شان از جمله بی.بی.سی. عمله و مزدبگیر جمهوری اسلامی هستند.

خروج از نسخه موبایل