نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی – قسمت هشتم

آرش رضایی: آقای دشتستانی فکر می کنم منظور خانم سپه پور این است که چرا بچه ها در اشرف وقتی به تعبیر شما تحت فشار بودند و از فرار و پنهان شدن مسعود شوکه شدند و از اینکه مریم در آن شرایط سخت دوران پراکندگی به فرانسه گریخت آنها دچار تناقض های بیشمار شدند اما اعتراض ها و مسائل ذهنی خودشان را آشکارا بروز نمی دادند؟ خانم مهناز سپه پور: بله، چرا اعتراض نمیکنند؟ چرا نافرمانی نمی کنند؟ آقای محمود دشتستانی: خب، اعتراض نمی کنند چون زیر فشار هستند به همین دلیل می ترسند راجع به علیرضا امیری صحبت کردم که تحت فشار مسئولین سازمان با خانواده اش تماس می گیرد از آنها می خواهد سعی نکنند با او تماس بگیرند یا به مراجع بین المللی مراجعه نکنند به صلیب نامه ندهند اینجوری بچه ها را اذیت میکردند. خانم مهناز سپه پور: خب ببینید مسئولین سازمان وقتی بچه ها رااذیت می کنند چرا آنها دسته جمعی اعتراض نمیکنند؟ اگر دسته جمعی اعتراض کنند مسئولین سازمان درمانده می شوند. آقای محمود دشتستانی: نه، ببیند… خانم مهناز سپه پور: آن وقت آنها نمی توانند کاری انجام دهند و با بچه ها در اشرف مقابله کنند ولی آنجا همه سکوت کردند؟

آقای محمود دشتستانی: الان داشتم در باره همین مسئله صحبت می کردم. خب بچه هایی که در اشرف هستند تا نقطه ای که تصمیم به خارج شدن از آنجا بگیرند سه تا شخصیت دارند زمانی که من و بچه های دیگر هم سطح هستیم با هم حرف میزنیم، حرف خانواده را میزنیم و زمانی که با فرمانده ام دارم حرف میزنم یک شخصیت دیگری دارم و وقتی در نشست جمعی حضور دارم از من می خواهند بلند بشوم و صحبت کنم این جا هم یک شخصیت دیگری دارم. خانم مهناز سپه پور: بله
آرش رضایی: در واقع سه چهره ی متفاوت دارند. خانم مهناز سپه پور: یعنی شما می فرمایید مسئولین سازمان با روش های خاص با بچه ها رفتار می کردند؟

آقای محمود دشتستانی: ببینید، این بی صداقتی و سه گانگی شخصیت بین بچه ها تو اشرف در وجود همه است. صادقانه بگویم همه ی ما اینطوری بودیم همانطوری که زیر تعهد نامه ها را امضاء میکنیم که تا آخرین خون و نفس از اشرف حفاظت خواهیم کرد ولی وقتی از نشست عمومی بیرون آمدیم به خودمان می گوییم راحت شدیم چرا که بهانه دست فرماندهانمان ندادیم تا ما را تحت فشار بگذارند. این واقعیت است. حالا شما می گویید چرا تا حال در اشرف ماندید و زودتر خارج نشدید؟ ببینید اولین باری که من به مسئولین سازمان گفتم قصد دارم از اشرف خارج شوم و به ایران بازگردم یک نشست برای من گذاشتند. حدود سی و پنج نفر از بچه هایی که از سال شصت با هم بودیم را به نشست آوردند به آنها گفتند این محمود دشتستانی به ما گفته است: می خواهم از اشرف بروم. بعد خطاب به من گفتند: محمود جان، این تو و این هم جمعی که باید برایشان توضیح بدی. حالا قبل از اینکه من صحبت کنم سی نفر ریختند رو سر و کله و دست و پای من و شروع کردند به ماچ کردن که محمود جان نرو، کجا میروی؟ و اگر در این میان کسی از دوستان و همرزمان من تمایلی به صحبت کردن با من نداشته باشد مسئول نشست کسی که از پشت میزش نظاره گر صحنه است به او خواهد گفت: چرا نشستی؟ بلند شو، مگر تو مجاهد نیستی؟ به این ترتیب همه را میریزند رو سرت و چنان فشاری به لحاظ عاطفی، شخصیتی و ذهنی خواهند آورد که خواهی گفت غلط کردم از اشرف نمی روم یعنی چنین بلایی سر آدم میاورند. ولی چرا سرانجام آدم مجبور به فرار می شود؟ نگاه کنید این بچه هایی که تو این چند ماه فرار کردند هرگز مسئولین سازمان به سایر نفرات در اشرف نگفتند تعدادی فرار کردند بعد که تعداد جدا شده ها زیاد شد و به اصطلاح گندش بالا آمد اطلاعیه ای می نویسند و به خروج بچه ها از اشرف اشاره می کنند. پارسال رجوی اسامی و تعداد کسانی که جدا شدند را گفت و در توجیه آن اشاره کرد اینها درخواست کردند و گفتند توان مبارزه نداریم به ما نامه نوشتند و این هم اسامی آنها. ولی باور کنید تا صد سال دیگر رجوی اسامی این چهارده یا پانزده نفری را که تو این چند ماه فرار کردند را نخواهد گفت.
آرش رضایی: منظور شما فرار افراد بعد از حضور خانواده ها در درب ورودی اشرف است؟
آقای محمود دشتستانی: بله، این موضوع برای رجوی حیثیتی است. آرش رضایی: چرا؟
خانم فاطمه امیری: از چه نظر؟ آقای محمود دشتستانی: چون رجوی می گوید افراد در اشرف داوطلبانه مانده اند، تعهد نامه امضاء کردند، با حقوق بشر هم صحبت کردند خب حالا اگر رجوی موضوع فرار آنها را بپذیرد و بدان اعتراف کند آن وقت دنیا سوال می کند که شما می گفتید افراد در اشرف داوطلبانه مانده اند پس چرا این چهارده نفر فرار کردند؟ ادامه دارد…
مکان گفتگو دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی