مجاهدین در بن بست فرقه ای گرفتارند

قبل از پرداختن به مشکل مجاهدین و شرایطی که مجاهدین در آن به سر میبرند ابتدا باید دید مجاهدین چگونه می اندیشند. مجاهدین در مرام نامه خود جهان بینی خود را طوری تفسیر کردند که جایی را برای حضور دیگران و منتقدان باقی نمیگذارند مجاهدین معتقدند هر آنچه که باید گفتنی باشد را گفتند و نوشتند و دیگران برای گفتن و نوشتن هیچ چیز جدیدی از خود ندارند الا اینکه بخواهند با گفته های مجاهدین مخالفت کنند و یا نقش اپوزسیون مجاهدین را بازی کنند آنها معتقدند افراد صادق در صحنه سیاسی کسی است بیاید در چارچوب تشکیلات مجاهدین اگر حرفی دارد بزند تا مجاهدین چپ و راستش را اصلاح کنند چرا که مجاهدین خود و حیات و خلقت سیاسی خود را "پاسخ ضرورت تاریخ" مینامند. یعنی مجاهدین در آموزش های درونی خود می گویند و معتقدند چنین سازمانی با این اعتقاد و با مرام تروریستی و خشونت گرا و با تفکر فرقه ای و یا ولو به هر نام دیگر ولی با این محتوا میباید در همان تاریخی که سازمانی بنام مجاهدین تاسیس شد، تاسیس میشد و… مجاهدین با این نگرش، ضد صدای دیگران هستند و خود را نازل شده از یک "ضرورت تاریخ" میدانند. سازمان فرقه ای مجاهدین با چنین نگرشی دست خود را برای سرکوب و یا هر کاری که بر منافع انسان امروزی است باز میبیند. چنین تفکری که ناشی از توهم اندیشه خود محوری و خود بزرگ بینی دیکتاتورها است از بدو تولد مجاهدین در تشکیلات مجاهدین رشد کرده و امروزه بصورت یک فرقه کاملا سازمان یافته توان روبرو شدن و جذب افراد امروزی و با تفکر تنوع طلب امروزی را ندارند. از این رو علیرغم همه تلاش های سازمان یافته مجاهدین در خارج کشور و صرف هزینه های کلان که با همکاری صدام در کشتن فرزندان ایران زمین از طرف صدام به آنها بعنوان دست مزد مزدوری به ارث رسیده است، توان جذب نیرو در فضای آزاد خارج کشور را نداشتند و هر روز از طرف مردم ایران در انزوای بیشتر بسر میبرند. در این سالیان مجاهدین نه تنها در جذب نیرو با مشکل جدی مواجه بودند بلکه به حاشیه رانده شدند و در عرصه سیاسی تمامی تلاشان بر این است که رهبری مجاهدین جنایت کار نبوده و از پیگرد قانونی صرف نظر شود. مجاهدین بخاطر طلاق های اجباری درون تشکیلاتی و از هم پاشاندن خانواده های اعضای خود و جداکردن فرزندان از پدر و مادر و کشتار مردم عراق و سرکوب و زندانی کردن مخالفان خود در زندان های عراق و ابوغریب و همکاری با صدام در کشتار مردم ایران خود به خوبی از عملکرد چند دهه خود آگاه هستند و میدانند سرنوشت مجاهدین و رهبری آن سرانجام در دادگاه عراق بدست مردم و دولت عراق رغم میخورد. به همین دلیل رجوی در پیامهای خود که بسیار آشفته و به هم ریخته است به شکل خاص خود التماس میکند که او را در دادگاه بین المللی محاکمه کنند، تا شاید بتواند برای توجیه کشتار مردم عراق و ایران زمان بیشتر و از امکانات بیشتری استفاده کند گویا در این میان دولت عراق اصرار دارد که جریان رسیدگی به پروند آقای رجوی و سران مجاهدین در عراق با روندی سریعتر، کاملتر و دقیق تر انجام خواهد گرفت. ناگفته نماند آقای رجوی خود در دیدار با مقامات امنیتی صدام یادآوری کرده است که سرنوشت او با سرنوشت صدام یکی است. سازمان مجاهدین به سنت دیرینه همه فرقه ها و دیکتاتورها استفاده از کلمات مردم فریب مهارت دارد اما امروز مجاهدین بدلیل خوابهای عمیق، از انتظارات و آگاهی مردم دور مانده است و مهارت و آگاهی مردم را از مطالبات خودشان دست کم گرفته اند. مجاهدین که خود چند دهه به حالت دسته جمعی و فرقه ای زیسته اند و در دیوار بسته فرمان از بالا گوش و دل سپردند، با مردمی که در یک زندگی کاملا نرمال انسانی قرار داشتند و دارند فاصله ای طولانی دارند. به همین دلیل با تمامی ترفندهایی که بکار میگیرند، توان جذب شدن و یا جذب کردن دیگر افراد و گروهها را ندارند. تحولات در دنیای آزاد و امکانات اطلاع رسانی چنان فرقه های نظیر فرقه مجاهدین را غافل گیر کرده است عملا توان نگهداری نیروهای درون خود را که طی سالهای طولانی زیر عملیات شستشوی مغزی بسر می برند ندارند و هر روز شاهد افراد خواهان جدایی از تشکیلات مجاهدین و فرار آنها از پادگان مجاهدین در عراق هستیم. مقاومت طولانی مدت خانواده های اعضای مجاهدین برای دیدار فرزندانشان در مقابل درب ورودی پادگان مجاهدین در عراق نشان میدهد که مجاهدین یک گروه فرقه گرا، تروریست و ضد خانواده هستند. افشاگریهای اعضای عالی رتبه مجاهدین در رابطه با رفتار و خشونت جنسی رجوی با زنان درون تشکیلات با توجیه "رهایی زنان" از قید و بند برای کسب "صلاحیت ایدئولوژیک" نشان میدهد که فرقه ها چگونه می اندیشند و درکشان از حقوق زنان و آزادی آنان چه میزان است. امروز آنهایی که روزگاری با مجاهدین همدم بودند در طی دوره شناخت خود از این فرقه به این حقیقت پی بردند مجاهدینی که توان تحمل ابراز عقیده و انتقادات جداشده های خود را ندارند، چطور ممکن است که بتوانند با عقیده و نظرات متنوع یک ملت روبرو شوند؟ مردم ایران هم در سرفصل های مختلف به راستی نشان داده اند که این فرقه مذهبی و خشونت گرا را بخوبی میشناسند و هیچ اعتنایی به این گروه خشن نکردند و همواره با بدی از آنها یاد میکنند و هرگز حاضر نیستند ذره ای خود را به آنها آلوده کنند. سردرگمی و سرگیجه سیاسی مجاهدین دقیقا در این نکته نهفته است و این سئوال برای مجاهدین و هواداران آنها دائما مطرح است که چرا مجاهدین بعد از این همه سال در چنین نقطه ای هستند و پی بردند که عیب از تفکر فرقه ای مجاهدین و در نگرش خشونت طلبانه مجاهدین نهفته است که به عنوان یک استراتژی دنبال میشود. آنها پی بردند فرقه مجاهدین با چنین نگرشی فرض محال بعد از رسیدن به قدرت علیرغم همه شعر و شعارهای مردم فریب حاضر به شراکت قدرت با دیگران نخواهند شد این را مردم ایران بخوبی میدانند و فریب مجاهدین و فرقه ها را نمیخورند. اگر کسی بپرسد عاقبت مجاهدین چه میشود؟ باید گفت سرنوشت ریگی چه شد؟ مجاهدین با کمی تفاوت با پایان رسیدن تاریخ مصرف از طرف قدرت های سیاسی در "بزنگاههای تحول" به مانند یک سوژه "منحرف کننده افکار عمومی" از موضوع مهم جهانی، استفاده و به دور ریخته خواهند شد و پرونده آنها برای همیشه بسته خواهد شد. این سرنوشت همه ترورستها است.

خروج از نسخه موبایل