مجاهدین؛ فرقه ای که من در آن بزرگ شدم و از نزدیک با آن آشنایی دارم – قسمت چهارم

فرقه ای که من در آن بزرگ شدم داستان روزمره اش به نفرات مغزشویی، شکستن اراده افراد، شکنجه روحی توسط ابزار موجود در اختیارش،وابسته کردن افراد به خود با استفاده از ایدئولوژی التقاطی بود. در اینجا مغزشویی نوین و ایجاد وابستگی را با مثالها و فاکت های موجود می نویسم.
سبک نوین فرقه رجوی برای شسشوی مغزی با استفاده از گزارش نویسی افراد وفاکت نویسی افراد سوار بود وقتی گزارش افراد را می خواند با آن می توانستند بداند که این فرد چقدراز مناسبات تاثیر برداشته است. بعداز معرفی مریم به کرسی رئیس جمهوری قرار شد همه گزارش بنویسید من هم جزء آن افراد بودم که یک گزارش را ازبرداشت خودم نوشتم که موضوع اصلی گزارش براین سه محور بود، یک: آزادی زن مجاهد خلق رابا ریاست خواهرمریم به اوج نشانده اید این آزادی زن نیست بلکه سمت و سو دادن پستها به خانواده می باشد اگر آزادی زن مطرح است یا سوسن یا از زن های موجود در شورای ملی به این پست برگزیده می شد.دوم: من و یا من ها دیگر هرگز در سازمان مخالف آزادی زن نبوده چون فرهنگ ما آنقدر بالاست ودر تاریخ این فرهنگ ریشه دارد وبرای آزادی زن هرگز ناراحت نیستم وخواهان آن هستم هم ما تشنه آزادی هستیم پس گزارش در باره خواهر مریم که پیام آزادی زن مجاهد خلق را بیرونی می کنند مخالف نیستم بلکه با آزادی قوم وخویش مخالف هستم. سوم:با این انتخاب خواهر مریم که راه سرنگونی باز می شود راضیم اما این پستی که در عراق به او داده شد مخالف هستم.چند روزی ازاین ماجرا نگذشته بود که مسئولم در محوطه کار یگان من را صدا کرد. بعداز سلام وصلوات، گفت آن گزارش که نوشته ای مگر برادر آن را از شما خواسته است گفتم من آن را درک کردم از حرف های برادر، گفت: بی خود، این حرف های اضداد می باشد که تو در این گزارش برای ما نوشته ای، گفتم اگر حرف ندارد من بروم، گفت با تو کاری ندارم فقط ذهن کثیف تو را داغون می کنم تا دیگر اینطوری گزارش ننویسی در سه جلسه صدا کردند و هزارویک بد دهنی وگزارش نویسی برای عبور از مزخرافات آن گزارش برا ی من سرمشق قرار داد درآن چند روز 24 صفحه نوشتم اما بعد از آن مسئولین فرقه من را سه ماه زیر فشار ذهنی قرار دادند ومسئول مربوطه علناً گفت اگر ذهن خراب شده ات درست نکنم از تو یکی دست بردار نیستم در این مدت هر کس ازنفرات من را دید گفت روپای خود ومقاومت تو سر این ماجرا سربه نیستت می کنند بگو شما درست می گویید حتی برای دکتر رفتن به من وقت ندادند که به دکتر بروم وبه مسئول بالاتر گفتم که من به پیش دندان پزشک باید بروم، گفت مجاهد با این ذهن بهتر است بمیرد اگرفردی درفرقه رجوی خودش را با خواسته های رهبران فرقه هم سو نمی کرد حتی غذا را برای او حرام می دانستند به این خاطر افراد ناچار بودند که خود را به هرقیمت به فرقه وابسته نشان دهند تا شکنجه روحی نشوند چون به اندازه کافی هر فرد مشکل داشت. بی خبری از خانواده، نداشت هویت فرد، فرد را ناچار کرده بود تا با رهبران فرقه هم سو شود واین را خود رهبران فرقه سازمان مجاهدین می دانند. به همین خاطر است که رجوی ازملاقات نفرات با خانواده ترس دارد من می توانم برا ی درک دیگران که در این فرقه نبودند این مثل را بیاورم که تصور کنند یکی آنها را گروگان گرفته آیا برای حفظ خود ناچارید با گروگان گیر همکاری کند و یا در جنگ یکی اسیر شده وچنانکه در کنوانسیون ژنو هم آمده اسیر ناچار است برای حفظ جان خود با دشمن اش همکاری کنند وامروز این داستان برای افراد موجود در فرقه رجوی خیلی بارز است واین باعث شده نفرات آلت دست رجوی قرار گیرند واین به مرور زمان وابستگی را عمیق ترکرده است. ماهیت فرقه ها را فقط با حضور در مناسبات می شود شناخت رجوی برای اینکه خودش را در صحنه سیاسی بزرگ کند کمپ اشرف را ناچار بود به هر قیمتی حفظ کند. همین باعث شده نفرات زیر تمام فشارهای روحی،روانی قرار بگیرند شاید خیلی از فرقه نتوانند این فشار ها را برای روی افراد خود انجام دهند.
سعید
 

خروج از نسخه موبایل