سلام خدمت برادرعزیزم. امیدوارم که حالت خوب باشد.
عظیم داداش من پس از بیست ودوسال ندیدن همراه مامان آمدم که ببینمت وبیست ودوسال ندیدن را لحظه به لحظه برایت تعریف کنم. حاضربودم فقط برای نیم ساعت هم که شده بود تورا ببینم اما افسوس و صد افسوس که شما درجایی بسرمیبرید که درهای آن از زور و ظلم، قل و زنجیرشده است وجلادانی بی رحم وظالم برشما حاکمند وحتی شما برای نفس کشیدنتان هم مواخذه میشوید.
دلم برای تو و تمامی کسانی که در اشرف به سرمیبرند میسوزد چون هیچ لذتی از زندگی خود نمی برید. همگی شما مثل مرده متحرک هستید. ازشما میخواهم که برای یک لحظه به خود بجنبید وبرای یک عمرخود را نجات دهید. به خود بیایید وازخدا بخواهید که شمارا برای انتخاب کردن یک راه درست یاری کند. من ومامان ودیگرخانواده ها بازمی آئیم. آنقدرمی آئیم تا شما را با خود ازآنجا ببریم.
ما همگی شما را دوست داریم وشما را ازیاد نبردیم ونخواهیم برد، پس شما هم به یاد ما باشید وبه پا خیزید وازآن جای لعنتی فرار کنید.
برادرخوبم امیدوارم که روزی تورا آزاد وبیرون ازآن قفسی که خود به دست خود ساخته اید ببینیم. به امید آن روزقشنگ که خیلی هم دورنیست
امید دیدار- خواهرچشم انتظارت
سپیده