زندان در اردوگاه فرقه رجوی!

من در پذیرش بودم یعنی در قسمت ورودی ارتش رجوی که ان زمان میگفتن مرکز 13 خلاصه یکسری اموزشها شروع شد از جمله بحث انقلاب، من نمی دانستم انقلاب یعنی چی به من گفتن شما باید انقلاب کنید یعنی همه چیز را طلاق بدهید. زن، زندگی، خانواده، پدر، مادر، راحت طلبی.منهم راستش مقاومت کردم مگر میشود حالا همه به جهنم دیگر پدر و مادر را که نمیشود خلاصه این را گفتم. شد بلای جانم. شب، ژیلا مرا صدا زد من هم رفتم به اصطلاح پیش ژیلا فرمانده پذیرش دیدم مرا داخل یک اتاق کردن ودرب را قفل کرد؛ دیدم داخل اتاق یک تخت است من هم نشستم روی تخت تقریبآ یک ساعت گذشت دیدم خبری نشد تا دو، سه، چهارساعت دیدم کسی سراغ من نیامد من هم گرفتم خوابیدم همینکه دراز کشیدم ریختن سرم با مشت ولگد و با فحش و کلمات رکیک شروع کردن به کتک زدن من……..و…منهم هر چه داد می زدم دادم به جایی نمی رسید بعد گفتن برویم نشست. انجاهم کلی فحش دادند چون اکثرآ نفرات جدید بودن پیش انها مرا کتک نزدند و فقط فحش می دادند و طوری وانمود می کردند که قبلآ کتک ام نزده اند مرا 45 روز دریک اتاق نگه داشتن با هیچ کس هم رابطه ای نداشتم من هم خسته شده بودم گفتم همه چیز شما را قبول دارم که مرا بیرون اوردن و بعد پیش ادمهای انجا میگفتن که همایون در ماموریت بوده من از ان روز به بعد نمی توانستم یک حرف انها را رد کنم باید بدون چون و چرا قبول میکردم و الا باز هم جای من در ان سلول بود همزمان با بردن من به زندان همه دوستانم را از هم جداکردند که از موقعیت من کسی خبر نداشته باشد این پنجمین بار بود که من به سلول زندان فرقه رجوی زندانی شدم بعد سران فرقه می گویند ما نه زندان داریم ونه شکنجه. در حالی که هر کس در زمان صدام کوچکترین مخالفتی می کرد یک راست سر از زندان فرقه در می اورد که من خود یکی از انها هستم باید که سران فرقه در یک دادگاه عدالت به خاطر زندان و شکنجه کردن افراد ناراضی محاکمه شوند و پاشخگوی جنایات خود باشند.
همایون کهزادی

خروج از نسخه موبایل