مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله) که بود و چه شد؟

زمان ماهیت هر شخص و گروهی را روشن می کند و شخصیت مسعود رجوی هم در طول این مدت برای بقیه روشن شد اما افسوس که هنوز گوش های کر و چشم های نابینا نمی گذارند ماهیت این خود پسند و رهبر دیکتاتور از زبان نفراتی که عمر خود را در کنار این دیکتاتورگذراندند، به گوش جهانیان برسد.
فرمانده فتح الله که بود؟
فرمانده فتح الله یکی از زندانیان سیاسی زمان شاه بود که هم بند رجوی بود، رجوی با چند نفری که هم بند بود یا آنها را در عملیات ها به کشتن داد و یا در قرار گاه حبس نمود تا بتواند خود را قهرمان زندان کند و به بقیه نیروها بگوید که فقط من بودم که در زندان این گروه را رهبری کردم حتی ازهمبندی های موجودش در نشست های درونی استفاده می کرد و تلاش می کرد آنها را به ماموریت بفرستد تا آنها احساس نکنند که در آینده حذف فیزیکی می شوند، یکی از آن قربانیان فرمانده فتح الله بود. فتح الله بعد از آزادی از زندان در یکی از گاردهای امنیتی سازمان بود که در سال 60 فرماندهی انتقال مسعود و بنی صدر را از ایران به فرانسه درپرونده خود داشت به همین خاطر فرمانده فتح الله نام داشت. کسی که تمام زندگی اش را فدای مسعود کرده بود اما در سال 64 بعد از آن طلاق و ازدواج همین نفر در درون خودش دوگانگی مسعود را می بیند و بعد از آن ایشان تا سال 68 در عراق به عنوان یکی از نفرات حفاظت اطلاعات می ماند و بعد از آن رجوی برای اینکه ایشان را به خود نزدیک کند یکی از زنان رها شده انقلاب مریم را به عقد و ازدواج ایشان در می آورد با این تفکر که با این کار ایشان را مجدداًَ به حالت قبل از سال 64 برگرداند اما این ازدواج اجباری هم که در تشکیلات وجود داشت دردی از فرمانده فتح الله حل نکرد و از آن زن جدا شد و همسرش راهی خارج شد ولی خودش در اشرف ماند تا اینکه ایشان را عضو شورا کردند اما آن هم دردی از فتح الله درمان نکرد و روز به روز در تشکیلات بین فتح الله و ایدئولوژی مسعود فاصله افتاد تا اینکه بر اثر فشار تشکیلات ایشان دچار بیماری عصبی شدند و دربیمارستان بستری شد. بعد از آن فرمانده فتح الله تغییر چهره داد نمی دانم در آن مدت در آن بیمارستان اشرف و بغداد برای خلاصی ازاو چه آمپول و داروئی زده بودند که یک مرتبه به سمت پیری رفت و بعد از آن در جلسه شوراها شرکت نکرد و یا اگر هم می کرد بیرون از سالن در یک گوشه فقط سیگار می کشید، سیگار پشت سیگار طوری که دو انگشت و رنگ موی جلو دماغش رنگ دوده سیگار گرفته بود. تا روزی که مریم در نشستی جلو تمام نفرات ایشان را صدا کرد تا ته مانده شخصیت ایشان را جلو بقیه خرد کند. مسعود از سالن خارج شد و مریم جلسه را اداره کرد در آن نشست به فرمانده فتح الله چه مارک ها که نزدند. از مارک جنسیت گرفته تا اینکه ایشان به خاطر زن به این روز افتاده و چون انقلاب 64 را ایشان قبول نکرد و مریم خواست از طریق پیک ایشان را به ایران بفرستد و شاید این را فتح الله قبول می کرد ولی مریم می خواست راه خارج شدن را با ابراز اینکه راهی برای رفتن به اروپا وجود ندارد، ببندد با شگرد فریبکارانه ای بست و بعد هم مارک آشغال خوری از سطل آشغال ها را به او زد. اما چرا فتح الله این کار را می کرد، به خاطر اینکه به ایشان مارک سگ هار زده بودند و ایشان می خواست اینطور حرف آنها را اثبات کند.
سرانجام فرمانده فتح الله چه شد؟
آقای رجوی فرمانده فتح الله که یک روز در زندان هم بند شما بود و شما را از ایران به فرانسه برده بود، ولی چرا آنقدر در اشرف فشار روانی و شکنجه روحی را دادید که او را تبدیل به یک دیوانه نمودید. آخر سر هم به خاطر اینکه انقلاب ساختگی مریم و تشکیلات بعد از سال 64 را قبول نداشت در طول 10 سال به حیوان تبدیل کردید و حتی راضی نشدند ایشان را به عنوان هوادار به خارجه منتقل کنند که در آنجا زندگی کند و کسی که فتح الله را زیر فشار روحی برد نسرین سپهری می باشد چرا؟ چون نسرین با کشتن این پرونده خودش، مریم و مسعود را از حالت باج به حالت شفا در می آورد به همین خاطر بود که در زمان مسئول اولی ایشان آقای فتح الله همه بیماریها و شکنجه ها را تحمل نمود تا اینکه گفته سال 64 را اثبات کند که من این طلاق و ازدواج را به عنوان یک ایدئولوژی قبول ندارم اما در سازمان تا آخر می مانم و نظاره گر این انقلاب می شود. اما مسعود چه کرد و به کجا رسید، حتی به کسی که در زندان و در فرار کمک حالش بود رحم نکرد و ایشان را به روزی انداخت که اگر کسی او را می شناخت به حال او گریه می کرد موقعی که او در قرارگاه و در ستاد می دید آینده خودش را می دید، رجوی که دوست و یار زندان فرمانده فتح الله بود را به این روز انداخته بود. کسانی مثل فرمانده فتح الله بودند که آینده تاریک و شخصیت مسعود و ایدئولوژی انحرافی او را به دیگران بفهمانند و روز به روز از حالت آکتیو به حالت پاسیو در آورند که امروز کل یک کمپ پاسیو هستند نه یک نفر و نه دو، بلکه کل نفرات و ما هم به همین خاطر از جامعه بین المللی می خواهیم که تلاش کنند نفرات را از دست این دیکتاتور و خود پسند رها کنند و این خواسته من تنها نیست بلکه تمام نفرات موجود است و اگر رجوی دوست دارد حرف خودش را اثبات کند که نفرات خودشان درآن کمپ مانده اند 3 کار باید بکند.
1- برداشتن تمام سیم خاردارها و حصار اطراف شهر اشرف.
2- در دسترس قرار دادن اینترنت و رسانه های عمومی که تمام مردم دنیا به آن دسترسی دارند.
3- برداشتن نگهبانی از همدیگر.
در اینجا این را هم بگویم که اگر نگهبان هم بگذارد، نگهبانها داخل محوطه و داخل سالن و اطراف قرارگاه نباشد، اگر مریم و مسعود راست می گویند، پس فتح الله چرا به این روز افتاده و گناهش چه بود؟
فتح الله یک گناه بیشتر نداشت و آن هم این بود که با مسعود هم بند بود و بعد هم حفاظت مقری را به عهده داشت که رهبران سازمان درآن رفت و آمد داشتند و نفرات را کامل می شناخت و این شناخت باعث شده بود که رجوی آن را در اسارت نگه دارد تا بتواند همان نفرات را قهرمان و خودش را اسطوره یک فرقه نشان بدهد. البته تنها فرمانده فتح الله نیست که این شکنجه ها را تحمل کرد، در تاریخچه این سازمان خیلی ها بودند که درد و فشار را تحمل کردند مثل علی زرکش و…..
هر کسی مخالفت می کرد به این روز سیاه می افتاد و این بود تشکیلات رجوی و مریم که با انقلاب طلاق و ازدواج سازمانی را به سمت فرقه گری برد ورجوی آنهایی را که در درون سازمان برای خود کسی بودند، مچاله نمود تا انشعابی بوجود نیاید و این عادت تمام فرقه ها و دیکتاتورهاست.

خروج از نسخه موبایل