نمونه ای از ستمهای فرقه رجوی در حق خانواده ها

با گذشت بیش از سه دهه که فرقه تروریستی رجوی در خاک عراق بسر می برد و همواره افراد زیادی را اغفال نموده و آنها را در بند اسارت گرفتار کرده است، خانواده های آن اسیران در راه دیدار و ملاقات و آزادسازی فرزندان خود سختیهای بیشماری راتحمل کرده اند که اعم از سفر طولانی و خطرناک این خانواده ها در شرایط نا امن عراق به جلوی درب قرارگاه می باشد و نیز سختیها و آسیبهایی که پدران و مادران این افراد به خاطر از دست دادن فرزندشان تحمل می کنند.
جنایات فرقه تروریستی رجوی آنقدر زیاد است که اگر صفحات بیشماری در مورد آن بنویسیم باز هم کم می باشد چرا که این فرقه در حق بشریت ظلم کرده و می کند و این خانواده ها نمونه هایی از آن می باشند چه بسا که در بین مردم عراق نیز جنایات آنها بیشمار بوده و جای بحث و بررسی بیشتر را دارد.
در زیر به نامه خواهری که از طرف خانواده و پدرو مادر پیر وی برای برادرش که مدت 25 سال در اسارت فرقه رجوی می باشد و سراسر آن درد و رنج خانواده است که دل هر انسان آزاده ایی را به درد می آورد اشاره می کنیم تا بلکه جوامع حقوق بشری نیم نگاهی به آن داشته و در این مورد اقداماتی را انجام دهند. سلام بر برادر عزیزم حمید محمد آق آتابای
برادرجان امروز تکه کاغذی پیدا کردم و بر روی آن درد و رنجی را که مدت زیادی است قلبم را می فشارد را نوشته و از برادرمان محمد که بسوی تو می آید می خواهم بفرستم.
برادرجان محمد چندین بار تلاش کرد و خود را به پشت سیم های خاردار پادگان نظامی اشرف رساند و در آنجا نیز با تحمل سختیهای فراوان خواست شما را ملاقات کند ولی افسوس که سران فرقه چنین اجازه ای را به او ندادند، ولی او هر بار که می خواهد سمت شما بیاید با دلی پر از امید حرکت می کند و می گوید انشاءالله این بار برادرم حمیدمحمد را خواهم دید و من به صبر زیبای او قبطه می خورم.
برادرجان امروز که این نامه را می نویسم مدت 25 سال است که شما در اسارت گروه تروریستی رجوی گرفتار شده اید و در این مدت دنیا تغییرات بسیارزیادی کرده است که شما حتی اجازه فکر کردن به آن را نیز مثل اینکه ندارید تا مبادا بعد از تفکر در این مورد به یاد خانواده بیافتید و بخواهید بپرسید که من در این مدت برای چه در اینجا بودم؟؟؟!!!
حمیدجان راستی من خودم را معرفی نکردم، من خواهر کوچکترت جمیله می باشم که دقیقا یادم هست که چقدر من را دوست داشتی و ان زمان کودکی بودم که به جرات می توانم بگویم که تازه راه رفتن را یاد گرفته بودم ولی اکنون 25 بهار از زندگی من سپری شده است ولی متاسفانه خبری از شما ندارم.
راستی برادرجان آیا می خواهی از وضعیت پدر و مادرت در این عمرزیبایی که به بیهودگی از دست دادی اطلاع داشته باشی؟
اگر اینگونه است گوش کن که مادرت در این مدت چندین بار زیر تیغ عمل جراحیهای مختلف قرار گرفت که نمونه ای از آن عبارت است ازعمل باز قلب که سخت ترین آنها بود و همه خانواده شدیدا در آن زمان ناامید شده بودیم، چرا که مادر یکبار مرد و زنده شد و بعد از آن نیز چندین بار دیگر مادر اتاق عمل را دید و خدا رحم کرد و او را به ما برگرداند، و از طرفی چشمهای او نیز کم سو شده و دیگر نمی تواند زیاد ببیند ولی قلب او با وجود اینکه در راه دیدار تو پاره پاره شده هنوز برایت می تپد و چشمهایش به در دوخته شده که چه وقت شما زنگ خانه را بصدا در خواهید آورد!!
برادرجان من وضعیت مادر را آنقدر خلاصه گفتم که به همین چند سطر بسنده کردم ولی او بیشتر از اینها پیر شده است وپا هایش توان راه رفتن ندارد و زمین گیر شده است، از طرفی پدر بزرگوارمان نیز آنقدر شکسته شده که دیگر رمقی برایش نمانده و حتی همین دو روز پیش نیز چشمهایش را به خاطر آنکه چشم به راه شما بود عمل کردیم، پدری که روزگاری با چهره زیبا و اخلاق پسندیده اش نمادین در فامیل بود ولی اکنون بواسطه ناراحتی هایی که از نبود شما تحمل می کند او را نحیف و لاغر و به چهره ای خسته و شکسته تبدیل کرده است.
آری برادرجان تمام غم و غصه خانواده تنها شما می باشید بطوریکه هر سال با فرا رسیدن روز پدر و یا روز مادر ما از این می ترسیم که پدر و یا مادر بعد از گرفتن کادوهایشان از ما به یاد شما غمگین می شوند و از چشمانی که کم سو و خشک شده اشک بریزند و با وجود آنکه تمامی فرزندانشان دور و برشان می باشند ولی می دانم که جای خالی شما را احساس می کنند. آنها می خواهند که شما با دستان خودتان هدیه های انها را تحویل دهید و پیشانی آنها را به پاس رنجهایی که کشیده اند ببوسید و به انها احترام بگذارید.
برادر بزرگوارم می دانم که سران جنایتکار فرقه رجوی اجازه نمی دهند که با ما تماس بگیری و یا حتی نوشته های من را بخوانی، ولی من باز از دوری شما و سختیها و رنجهایی که پدر و مادر برای یک لحظه دیدار شما لحظه شماری می کنند می نویسم تا بلکه آزاد مردانی که در دنیای مدرن امروزی وجود دارند انرا خوانده و دلشان به رحم بیاید و یا حداقل یکی از نهادهای حقوق بشری و یا امثال ان این دست نوشته ها را خوانده و بخواهند ترتیب اثری دهند و به کمک ما بیایند و شما را از اسارتی که گرفتار آن هستید و رجوی خائن آن را ترتیب داده نجات دهد.
برادرم حمیدمحمد آق آتابای در پایان از خداوند مهربان که رئوف است در این ماه مبارک تمنا دارم که شما و دیگر اسیران در بند رجوی تروریست را هرچه زودتر آزاد نماید و به آغوش پدر و مادری که 25 سال و بیشتر از آن چشم انتظار شما بودند برگرداند. الهی آمین به امید رهایی تمامی اسیران در بند فرقه تروریستی رجوی خائن. جمیله آق آتابای خواهر حمیدمحمد آق آتابای اسیر در فرقه رجوی

خروج از نسخه موبایل