گفتگوی اعضای جدا شده مجاهدین درباره ی ترفندهای سران مجاهدین ـ قسمت یازدهم

قادر رحمانی: ببخشید خانم قرصی یادم است بعد از انتقال شما به اشرف مسئولین سازمان به شما گفتند اینجا جایی برای نگهداری از بچه ها وجود ندارد و باید فرزندتان سعید را از طریق قاچاقچی به ایران بفرستند. سعید باقری دربندی: همان موقع که شما را به بغداد انتقال دادند و در پایگاه سازمان فرزندتان را از شما به زور گرفتند.
مرضیه قرصی: بله حال که به گذشته نگاه میکنم به همان روزهای انتقال به بغداد و مقر سازمان واقعا آزار دهنده است. قادر رحمانی: جالب است وقتی شما می خواستید بعد از ده سال از اشرف خارج شوید و به ایران بازگردید فهیمه اروانی و سایر مسئولین سازمان به شما می گفتند به ایران نرو ما فرزندت سعید را به اشرف خواهیم آورد!! بازی با احساسات یک مادر محروم کردن او از فرزندش و محروم کردن فرزند از مادرش برای ده سال و بعد بازیچه قرار دادن احساسات یک مادر از نظر مسئولین سازمان اصلا مهم نبود آنها برای رسیدن به هدفشان انسانیت را زیر پا میگذارند. این مسائل واقعا ناراحت کننده است. مرضیه قرصی: بله در آن اواخر که میخواستم به تیف (کمپ امریکا) بروم و مصمم بودم از اشرف خارج شوم فهمیه اروانی به سراغم آمد کادوئی به من داد و گفت: آرزو (اسم مستعارم در اشرف) به ایران نرو و ما به تو رده (تشکیلاتی)
می دهیم اما وقتی تصمیم نهایی ام را به آنها گفتم که به هیچوجه حاضر نیستم در اشرف بمانم مسئولین سازمان گفتند: باشه اصلا پسرت را به اینجا می آوریم اینجا با هم زندگی کنید!! به فهمیه اروانی گفتم آخر شما که تاکنون می گفتید در اشرف زندگی عادی وجود ندارد این فکر را از مغزتان بیرون کنید پس چه جوری میخواهید برای من و پسرم امکان زندگی عادی را فراهم کنید این تناقض نیست؟ البته چنین شرایطی را برای دو یا سه نفر از خانم ها فراهم کردند به آنها خانه مستقل داده بودند که زندگی عادی خود را داشته باشند به شرط آن که از اشرف خارج نشوند البته مشخص بود این وضعیت هم موقتی است و بعدا به هر ترتیبی آنها را مجبور خواهند کرد به مناسبات باز گردند. سازمان حاضر بود حتی از اصول خود بگذرد تا کسی از اشرف خارج نشود. قادر رحمانی: چند روز پیش سیمای به اصطلاح آزادی را نگاه می کردم اکثر نفراتی را که میشناختم واقعا خیلی پیر شده اند. ده تا دوازده نفر از بچه ها را که دیدم قیافه ها به معنی واقعی کلمه درب و داغان بود. فکر میکنم خدا به ما رحم کرد سر موقع مناسب از اشرف و چنگ رجوی خارج شدیم. آرش رضایی: اسامی آنها یادتان است؟
قادر رحمانی: مثلا یکی از آنها مجید سیرجانی بود که هم سن و سال من است
غلامرضا شیردم: از شما هم کوچیک تر است قادر رحمانی: بله، بعد تعدادی از خانم ها نیز بودند اسامی آنها را نمیدانم کاش خانم مرضیه قرصی هم آنها را می دیدند قیافه ها بشدت افسرده بود خیلی پیر شدند حد و حساب نداشت. وقتی بچه ها چنین وضعیتی در اشرف دارند به فکر فرو میروم که غیر از نقد و افشاگری ماهیت مناسبات سازمان و وضعیت اشرف چگونه راه حلی پیدا کنیم تا آنها را از اسارتگاه اشرف نجات بدهیم واقعا چه راه حلی میتوان پیدا کرد البته تعداد انگشت شماری جزء تشکیلات و سازمان رجوی هستند که میخواهند در اشرف بمانند اینها تعدادشان خیلی کم است انگشت شمارند. اما اکثریت نفرات چنانکه همه یقین داریم قصد خروج از اشرف را دارند واقعا چه فکری به حال آنها باید کرد؟ چه بهایی باید پرداخت تا آنها را نجات بدهیم؟ اینها دغدغه من و همه جداشدگانی است که در ایران زندگی آرام و شاد خود را دارند. آرش رضایی: آقای رحمانی شما به نکته ی مهمی اشاره کردید. اینکه تعداد انگشت شماری مایلند در اشرف بمانند و به اصطلاح چفت تشکیلاتی هستند و اغلب افراد حاضر در اسارتگاه اشرف و کادرهای تشکیلاتی پر سابقه حتی به هیچوجه مایل نیستند در اشرف بمانند و اگر راه و طریقی برای آنها فراهم گردد بی تردید، از اسارتگاه مخوف اشرف خارج خواهند شد. شما با توجه به اینکه هفده سال در اشرف و سایر مقرها در عراق بودید چند نفر نام ببرید که قصد خروج دارند؟
ناصر سیدعلی بابایی: من چند نفر را نام ببرم؟ قادر رحمانی: ببینید فردی را نام میبرم که از اشرف خارج شده است به نام آقای محمود دشتستانی. ایشان تقریبا جزو هم رده های ماست از پیوستی ها بود به قول معروف افرادی که الان به آنها می گویند معاون نهاد نمیدانم فلان و بیسار…
سعید باقری دربندی: معاون بخش
قادر رحمانی: بله، معاون بخش اما باید به شما عرض کنم برای اینکه سازمان آنها را تحت فشار قرار ندهد از نام بردن اسامی آنها در اینجا خودداری میکنم ولی به طور حتم به شما میگویم نفرات خیلی زیادی هستند که اگر کوچکترین امکانی داشته باشند از اشرف خارج خواهند شد ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل