گفتگو با آقای سیروس غضنفری درباره سازمان مجاهدین – قسمت دوم

سوال: واکنش سازمان به انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 در ایران چگونه بود ودر درون تشکیلات عمل کردها به چه نحوی بود؟ سیروس غضنفری: رهبران سازمان بعد از آتش بس ایران وعراق تلاش کردند برای نیروهای خود برگزاری هر انتخاباتی را درایران یک انتخابات فرمایشی قلمداد کنند. تا اینکه سال 1376 فرارسید و آقای خاتمی با شرکت گسترده مردم ایران در انتخابات روی کار آمد. حال بعد از این مسئله فضای سیاسی چه در صحنه جهانی و حتی در داخل تشکیلات طوری شد که رجوی حتی با چهره عوض کردن و هر ترفند و دروغی نتوانست به نیروهای خود بقبولاند که آن چه که شاید در اذهان شما به وجود آمده که درایران آزادی است اشتباه است. واقعیت آن قدرروشن بود که رجوی برای کشورهای غربی هم نتوانست توجیهات غیرواقعی خودش را بیاورد. چرا که تمام شعارهایی که علیه مردم و دولت ایران می داد آقای خاتمی آن را با جواب متناسب و با رویکردی جهانی جواب می گفت. مثلاً رجوی ادعا می کرد اعدام برای زندانیان سیاسی همچنان وجود دارد. از این طرف آقای خاتمی می گفت باید از اعدامی ها سوال کنید اگرفردی سیاسی هستند پس چگونه در انفجارات تروریستی منجر به قتل حضور داشته اند ضمن این که اکثر این نفرات با عطوفت حوزه قضایی بخشیده شده و به آغوش خانواده باز گشته اند. بدین ترتیب رهبری سازمان فهمید که در غرب کسی برایشان تره خرد نمی کند. مریم رجوی هم که به دستور مسعود به فرانسه رفته بود تا عرض اندام تبلیغاتی و سیاسی کند و نام سازمان را در میان سیاست مداران اروپایی مطرح کند به بن بست خورد و "راه سرنگونی" برای همیشه بسته شد. و این کار به حدی انقباض روحی و روانی در عملکرد بیرونی و درون تشکیلاتی مجاهدین ایجاد نمود که مریم قجر دست از پا درازتر به اردوگاه اشرف برگشت ورجوی در کمال ناباوری اعضای سازمان در اشرف، این مراجعت را جشن گرفت و ادعا نمود که زمینه سیاسی برای سرنگونی توسط مریم فراهم شده و شما نیروها باید راه را برای وصل مقاومت با مردم از طریق عملیات در نوار مرزی ایران و عراق باز کنید و این به معنای فرستادن نیروها به دنبال نخود سیاه بود. او که از پیروزی مردم ایران در انتخابات 76 عصبانی بود دستوربرای اقدامات برای اجرای عملیات ضدمیهنی و کور تروریستی را صادر نمود که در این بین چند نفر از شهروندان ایرانی در آن عملیات ها خسارت دیده و یا کشته و زخمی شدند. رجوی با نهایت کج فهمی و یا نفهمی به خود اجازه نمی داد که بگوید تاریخ مصرف شعارها به پایان رسیده است و الان تکرار شعارها به نفع مجاهدین نیست. به همین خاطر سرکوب را در درون فرقه علیه اعضا به اوج رساند. برای مثال شما تصور کنید که یک فرد حدود30 سال در درون تشکیلات مجاهدین باشد ولی در هیچ موردی به او اعتماد نشود لذا چه اتفاقی می تواند برای اذهان نفرات تشکیلات بیافتد.
در درون فرقه هم اینطور بوده و هست. مثلاً نفرات شورای ملی مقاومت که خود از اعضای رده بالای سازمان میباشند و حدود 28 الی 30 سال با این گروه آمده اند همواره با بی اعتمادی رجوی و تشکیلات مواجه بوده اند. حتی اعتماد صوری نیز وجود نداشت. به آن ها با دید پیراهن نچسب نگاه می شد و سازمان ادعا داشت اگر ما پول توجیب این ها را نپردازیم نمی توانند سر پا باشند و زیاد به ژست شان نگاه نکنید. و زمانی که به دلایلی به عراق می آمدند و حکومت سرکوبگر صدام هم روی کار بود و مجاهدین سلاح به کمر داشتند، سازمان نمی گذاشت آنان با نفرات قرارگاه اشرف ملاقات حتی در سطح سلام و علیک داشته باشند و می گفت چون اعضا در آموزش هستند وقت دیداربا شما را ندارند!!!!. رجوی می دانست که اگر نفرات کمپ اشرف با آقای هزارخانی , خانم متین دفتری وخانم هشترودی ملاقات داشته و مشکلات و سرکوب ها را در میان بگذارند داستان دیگری بوجود خواهد آمد. و به همین خاطر اجازه حضور از آنها گرفته میشد ترس سازمان از این بود آنان به هر علتی خود آگاه شده و چون در اروپا و فضای آزادتر هستند می توانند جلوی خیلی از این رفتارهای ضدانسانی سازمان در عراق را بگیرند لذا همواره با استقرار نفراتی سرسپرده و ویژه در همان ایام مراقبت های لازم را بعمل می آوردند. گفتنی است مسعود رجوی بعد از مراجعت مریم قجر از پاریس برای اینکه در درون تشکیلات بگوید حرفها و تئوری های من شکست ناپذیر است مبادرت به اعلام سیستم جدیدی از مراحل مغز شویی به نام جلسات دیگ نمود. اوآن را پایان اختفاء اعلام کرد و مقرهای موجود در وسط فیلق ها را فعال نمود و تعداد انگشت شماری را برای شناسایی به مرز فرستاد و این اقدامات عملیات سحر نامگذاری شده بودند. او ادعا می کرد نظام سیاسی ایران در مرحله سرنگونی قرار گرفته وراه برای وصل ملت ایران به اشرف باز شده است. ولی این تهاجمات هم بی رمق و بی نتیجه بود. چندی نگذشت که فیلی دیگر هوا کرده و این بار شناسائی برای تهاجم را مدنظر قرار داد. طی این عملیات روزانه 10 نفر درجبهه های ایران و عراق مشغول باز کردن معبر یا گذرگاه بودند و چنان در تشکیلات تبلیغات شده بود که گویا جداً حکومت ایران در مرحله سرنگونی قرار گرفته است و این کارها به واسطه بررسی های بعدی سازمان و انصراف از ادامه آن بیش از پیش نفرات تشکیلات را با ناامیدی و افسردگی مواجه نمود. ضمن اینکه به شدت از فرار نفرات در حین حضور در نوار مرزی و باز کردن معبر می ترسید. بدین ترتیب اعضا نیز این اشعه ها را می گرفتند و لمس می کردند که واقعیت های بیرون از اردوگاه اشرف با گفته های رجوی متفاوت است.

خروج از نسخه موبایل