نامه خانم نسرین ابراهیمی به خانم مریم سنجابی

مریم عزیز، من مطلبی را که شما اخیرا نوشته بودید را خواندم , اسم مطلب شما بود (مریم رجوی، فقط برای این است که خودت شرم کنی و اگر ذره ای شرافت برایت باقی مانده است…), مطلب شما به واقع زخمهای عمیق کهنه من را باز کرد و وقتی که از فائزه اکبریان گفته بودید که چطوری, فهیمه اروانی این زن بادکنکی و خالی از ارزشهای انسانی و در عین حال وحشی و قاتل که چگونه فائزه عزیز را در نشستهای جمعی تحقیر می کرد و او را تحت فشار می گذاشت برای ماندن در قلعه خراب و فاسد اشرف ؛ به واقع ساعتها مرا در فکر فرو برد و بارها صورت فائزه عزیز را تصور کردم که چگونه پای اون میکروفن محاکمه ؛ از فشار سرخ شده بود و بدنش از فشار و ترس می لرزید. وقتی که به زندگی حال خودم نگاهی انداختم ؛ اول که از زندگی خودم و آزادیم احساس شعف کردم و بعد هم آرزو می کردم که توانسته بودم فائزه را هم با خودم می اوردم و کمکش کرده بودم چون این اواخری که من اونجا بودم ؛ من و فائزه با هم در مقر 49 بودیم، ولی افسوس که در اون قلعه بدنام همه از هم می ترسند و آدم از سایه خودش هم می ترسید و متاسفانه ترسیدم فرارم را با فائزه در میان بگذارم که ببینم اون هم میاد یا نه. نه مریم عزیز ؛ مریم رجوی بویی از شرم و حیا نبرده و هرگز شرمی نخواهد داشت از کردار زشت خود ؛ نه خودش و نه شوهر نگون بختش هرگز و هرگز از رفتار زشتشان شرمنده نخواهند شد. اینها سمبل وقاحت و پرویی و دریدگی و وحشگری هستند و انتظاری هم نیست. اگر شرم می کرد باید به قول خودت از قیافه تک تک زنانی که در اشرف هستند شرم می کرد ؛ باید از قیافه های آفتاب سوخته وخسته و سیاه و صورتهایی با ظاهر کاملا مردانه شرم می کرد ؛ باید از آه و ناله های دختران جوانی که از بی خوابی غش می کردند شرم می کرد. باید ازحسرت دخترانی شرم می کرد که آرزو داشتند ؛ که یک بچه را برای یکبار هم که شده بغل کنند و ببوسند. از یکی از دوستان جداشده که به عراق سفر کرده بود، شنیدم که یکی از زنان قربانی اسیر در قلعه اشرف جوراب نوزادی فرزند خود را که هم اکنون 30 ساله شده است، به یاد او در تنهایی و پنهانی می بوید و می بوسد. چرا پنهانی؟ اگر شرم می کرد باید نگاهی به اون همه رفاه خودش می کرد واز خجالت خیس عرق می شد ؛ باید از شکنجه روح و روان و جسم تک تک بچه های اشرف شرم می کرد، باید از نداشتن کفش و جوراب بچه های اشرف شرم می کرد که همه به پا درد افتاده بودند و اگر این نفرین شده شرم داشت وقتی باید شرم می کرد که کنار برادر مجاهد جان بولتون می نشست و 50 هزار 50 هزار جلوش می گذاشت و تمام افتخارش جان بولتون می شد ؛ جان بولتونی که برای همه وضعیتش روشنه. اگر شرم می کرد صبا و آسیه و… را دیوار گوشتی اون شوهر گم و گورشده اش نمی کرد. اگر شرم می کرد از انقلاب منگول کنش شرم می کرد که زن و مردها را از هم جدا کردند و فشارهای غریزی باعث شده که کسانی که روزی برای خودشان کسی بودند و به آرزوی آزادی کشورشان؛ ترک دیار گفتند حالا باید برای حل مسئله غریزه شان به همدیگر گیر بدهند. اگر شرم می کرد باید از تبدیل کردن انسانهای شجاع و مبارز و دلاور به یک مشت آدم تحقیر شده و دست و پا شکسته باید واقعا شرم می کرد چرا که این بچه ها روزی به عشق ایران و آزادی برای ایران ترک دیار کرده بودند و اگر این رهبرهای خائن نبودند این بچه ها روزی هر کدام برای مملکت و مردم ما یک سمبل افتخار بودند و شرم باد بر رجوی که بهترینها را گرفت و ببین که به چی تبدیل کرد و این یکی از اون خیانتهای بزرگ به ملت ماست. اگر شرم می کرد باید از این بازار آشفته دکان اشرف شرم می کرد که همه چیز پیدا می شود الا مبارزه با رژیم. اگر شرم می کرد و ذره ای حس وطن دوستی داشت به طبل جنگ نمی کوبید و به دست و پای جنگ طلبان نمی افتاد و برای تبدیل کردن ایران به افغانستانی دیگر التماس نمی کرد تا اقتصاد ما را از ریشه بکنند چرا که رجوی تشنه قدرت است. آیا این جنگ با رژیم ایران است و یا با مردم ایران؟ و… پس شرمی در کار نیست. این زن و شوهر کارنامه ای سیاه تر از این حرفها دارند که هرگز با هیچ آبی پاک نخواهد شد. به امید آزادی تک تک بچه ها و بسته شدن دکان فاسد اشرف نسرین ابراهیمی

خروج از نسخه موبایل