سازمان مجاهدین خلق بین گذشته و آینده ای مجهول!!!

این مقاله بدون هیچ کم و کاستی بر اساس گفتگوهایی که با بعضی از جداشداگان از سازمان خلق و همچنین بعضی از فیلمها و اسناد لو رفته از سازمان أمنیت رژیم سابق عراق نوشته شده است و شامل هیچگونه اظهار نظری نمی باشد… سازمان مجاهدین خلق بین گذشته و آینده ای مجهول!!! هنگام ظهر از خواب بیدار شدم و در حالی که تلو تلو میخوردم به سوی میز کارم رفتم و طبق معمول دستگاه موبایلم را بررسی کردم که چشمم به شماره ای افتاد که مستی خواب را از سرم پراند، در جا با آن شماره که تاکنون هیچ گونه تماسی با من نگرفته بود ارتباط برقرار کردم و هیجان انگیز بود که بدانم از من چه میخواهد… فردای آن روز ساعت هفت صبح در حالی که یک لحظه هم پلک بر هم نگذاشته بودم به سمت یکی از هتلهای شهر بغداد حرکت کردم تا با هیئتی که شامل ایرانیانی بود که از کشورهای اروپایی و ایران و تنها با یک هدف به کشور عراق آمده بودند و آن رسوا کردن یکی از پر رمز و رازترین و فعالترین سازمانهای پشت پرده سیاسی و أمنیتی دنیا بود که در مورد آن اطلاعاتی اندک جمع آوری کرده بودم. این سازمان به وسیله محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان که از فعالان سیاسی اسلامگرای تندرو جبهه ملی ایران بودند تأسیس شد که بعد از قیام 15 خرداد سال 1342 و با الگو برداری از جنبشهای آمریکای لاتین مبارزه مسلحانه را پیشه کرده و درست بعد از دو سال یعنی در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را که در آن زمان اسم خاصی نداشت و بین اعضای آن فقط به اسم سازمان معروف بود را تأسیس کردند و براندازی رژیم پهلوی را هدف قرار دادند و در آن زمان بود که رژیم پهلوی تعداد زیادی از فعالان این سازمان را زندانی و اعدام کرد و در سال 1350 سیزده تن از رهبران این سازمان از جمله مسعود رجوی را به اعدام محکوم نمود که مسعود رجوی از آن حکم اعدام به صورت مشکوکی جان سالم به در برد. این سازمان هیچگاه در تفکرات خود میانه رو نبوده و هیچوقت سیاسیون اسلامگرا که قبل از انقلاب اسلامی فعالیت می کردند را قبول نداشته و به عنوان شاهد بر این مسئله گفته های آقای حسن عزیزی را که پیش از انقلاب در این سازمان فعالیت میکرده است را نقل میکنم: "سازمان خلق با اسلامگرایان در زندان به تندی برخورد میکرد و به آنها اهانتها میکرد و به آنها می گفت تا ما هستیم شما نباید باشید." زمانی که در مورد شخصیت مسعود رجوی از ایشان پرسیدم جواب داد: "او شیطانی است که در هیبت بشر ظاهر شده است." او برای اینکه گفته های خود را اثبات کند گفت: "مطلع شدیم که حکومت ایران به یکی از پایگاههای سازمان که در آن مرد شماره دو یعنی موسی خیابانی به همراه همسرش آذر رضایی و همسر اول مسعود اشرف ربیعی سکونت داشتند مشکوک شده است. آنها می بایست خانه را بر اساس قوانین امنیتی سازمان (هر مکانی که ممکن باشد از طرف حکومت شناسائی شده باشد) فورا برای مدت چهل وهشت ساعت ترک میکردند تا از سلامت آن مکان اطمینان حاصل شود و مجددا باز گردند، لیکن در همان زمان مسعود رجوی از فرانسه تماس گرفته و به آنها اطمینان داد که آن پایگاه شناسائی نشده و میتوانند در آن بمانند و بعد از آن نیروهای امنیتی دولت آنجا را محاصره کرده و پس از دو ساعت رویارویی مسلحانه کشته شدند. همچنین زمانی که تمامی رهبران این سازمان در زندان رژیم پهلوی اعدام گشتند تنها او بود که سالم از آنجا خارج شد". او در جایی دیگر میگوید: "در سال 1362 (شورای ملی مقاومت) که از جنبشهای مخالف دولت ایران همچون حزب دمکرات کردستان به رهبری دکتر قاسملو که به صورت مشکوکی در پایتخت کشور اتریش وین به قتل رسید و همچنین جبهه دمکراتیک ملی به رهبری هدایت الله متین دفتری و شخصیتهای مشهوری همچون رئیس جمهور اسبق ایران ابوالحسن بنی صدر و… تشکیل شده است، قصد داشت در کردستان ایران منطقه آزادی ایجاد کند و پس از اینکه نیروهای دولت ایران بر ما خسارتهای سنگینی وارد کردند به دستور مسعود رجوی به بلندیهای آلان در کشور عراق منتقل شدیم و در آنجا بود که بین اعضای سازمان یک سری سؤالاتی مطرح شد و آن این بود که در کشوری که دشمن ایران است چه میکنیم. در آنجا بود که اهداف سازمان برای اعضای آن واضح نبود که بیشتر افراد ناراضی به طرق نامعلومی توسط رجوی کشته شدند." ما در اینجا میتوانیم بگوییم که اعضای سازمان مجاهدین خلق که با تحرکات این سازمان به سمت کشور عراق که به وسیله مسعود رجوی طراحی شده بود مخالف کردند به روشهای زیر تصفیه شدند: اولا: در یک سناریوی شوم که به وسیله بعضی از اطرافیان تندروی رجوی طراحی شده بود کشته شدند. ثانیا: به دست دوستان خود به گونه ای که هیچ کدام از دیگری خبری نداشتند، همانگونه که در انقلاب شعبانیه پیش آمد، کشته شدند (گرای محلی که مخالفین دولت عراق در آن حضور داشتند را به توپخانه خود میداد و آنها را به عنوان نیروهای حکومتی ایران به آنها معرفی میکرد).
ثالثا: آنها را برای انجام یک سری عملیات مسلحانه به داخل ایران میفرستاد وسپس مخفیگاه آنان را به دولت ایران لو میداد. رابعا: آنها را به زندانهایی داخل پادگان اشرف میفرستاد و در صورتی که زیر شکنجه از افکار خود دست بر نمیداشتند به زندان ابوغریب در داخل کشور عراق منتقل میشىدند. بیشتر جدا شدگانی که قبل از انقلاب در این سازمان فعال بوده اند از انحرافی که در این سازمان پس از منتقل شدن رهبری آن به مسعود رجوی ایجاد شده بود اظهار تعجب میکنند، این مرد عقده های روانی سختی نسبت به مردان در دل دارد به گونه ای که تمامی اعضای مرد شورای رهبری را با زنان جابجا کرده است. در حال حاضر نفر شماره دو و سه سازمان که مریم رجوی و مهوش سپهری میباشند همچنین از زنان هستند و حتی اداره پادگان اشرف به دست زنی به نام مژگان پارسایی میباشد. در این مورد یکی از جدا شدگان از سازمان خانم بتول سلطانی که پیش از این یکی از اعضای شورای رهبری بوده میگوید: "زمانی که مسعود رجوی با زنی جلسه داشت به هیچ مردی اجازه ورود داده نمیشد، و به عنوان انقلاب ایدئولوژیک مردان را پایین دست زنان قرار داد. لیکن این مرد زن دوست از هوش سرشار و بینش تاکتیکی عمیقی برخوردار میباشد که توانسته تا کنون فعالیت خود را ادامه دهد. او در باره مسعود رجوی میگوید: "تمامی دیکتاتورهای جهان یک حد و مرزی برای خود قائل میشوند و به عنوان مثال یک دیکتاتور میگوید من تا اینجا پیش می روم و غرورم اجازه نمی دهد که بیش از این قدم بردارم یا اینکه میگوید من با آمریکا روابط برقرار میکنم ولی با شوروی ارتباط برقرار نمیکنم. لیکن مسعود رجوی در حالی پرچم نبرد علیه امپریالیسم را بلند کرده بود که با آمریکا و کشورهای غربی رابطه داشت و همزمان با آنها با شوروی سابق نیز ارتباط برقرا کرده بود و هیچ مرز ایدئولوژیکی وجود نداشت که او را از همکاری با یکی از طرف ها منع کند." الحق میتوان به مسعوى رجوی صفت یک نابغه سیاسی را اعطا کرد و آن به دلیل روش اعمال سلطه جسمی و روحی بر اعضای سازمانش میباشد به طوری که هیچ عضوی در این سازمان وجود ندارد که از او هراس نداشته باشد حتی اگر قلباٌ از او متنفر باشد و قبل از عنوان کردن روشهای تسلط جسمی و روحی بر اعضای سازمان روشهای جلب افراد به این سازمان را عنوان کنیم تا بعد از آن چگونگی نگهداری آنان را شرح دهم. اولا: جذب جوانان ما بین 17 تا 21 و 22 سال با شعارهای مذهبی و مبارزه با ارتجاع دینی و همچنین مبارزه برای آزادی ملت ایران. ثانیا: دام گستری تحت عنوان سفر به اروپا که تحت این عنوان تعداد بسیار زیادی از قاچاقچیانی که برای این سازمان در کشورهای پاکستان و ترکیه فعالیت میکرده و با همکاری با دو شرکتی که در زمینه سفر و گردشگری فعالیت میکردند که در یکی از اسناد لو رفته سازمان امنیت رژیم سابق بعث که در تاریخ 25/3/2002 این دو شرکت که به نامهای شرکت نبطیه و دلتا نام دارند ذکر شده است و زمانی که یکی از جوانان قصد سفر به اروپا را داشت آن قاچاقچیان او را قانع میکرده اند که از راه بغداد به سادگی میتوان به اروپا سفر کرد و از طریق کشور اردن بدون هیچ گونه مدارک رسمی و با همکاری سازمانهای امنیتی دو کشور اردن و عراق وارد عراق میشدند. لیکن بقای آنان در داخل سازمان نیاز به نقشه و طرحهایی داشت که در داخل سازمان به کار گرفته میشده که به شرح ذیل میباشند: 1. کار طاقت فرسا:
تمامی اعضای این سازمان روزانه ما بین 16 الی 18 ساعت فعالیت بدنی میکنند تا زمانی برای تفکر نداشته باشند و یکی از گفته های مشهور رجوی در جلسه هایی که با اعضای شورای رهبری داشته را نقل میکنم: از شما میخواهم که مردان را به پوست و استخوان تبدیل کنید تا نتوانند اظهار مخالفت بکنند. 2. مراقبتهای بدنی و فکری:
أ‌. در داخل پادگان اشرف کسی حق ندارد که به تنهایی به جایی برود وهر یک از ساکنان باید نفر دومی که در رده بندی سازمانی یا از او بالاتر و یا پایینتر باشد را به همراه داشته باشد که در پایگاه این سازمان در شهر اورسورواز فرانسه این تعداد به سه تن افزایش پیدا میکند.
ب‌. ممنوعیت فعالیت های ورزشی یک نفره
ت‌. ممنوعیت فکر کردن، هر کسی که به مدت چند دقیقه به تنهایی جایی بنشیند باید به رهبران بالا دست اعترافی که شامل تمامی افکاری که در آن زمان در ذهن داشته را تقدیم کند.
ث‌. هر یک از افراد این سازمان باید مراقب بقیه افراد باشد.
ج‌. ممنوعیت تماس با خانواده.
ح‌. نیروهای دولتی: در زمان رژیم سابق نیروهای امنیتی کشور عراق هر یک از افرادی که نیت فرار از پادگان را داشته را دستگیر کرده، اما این مسئله پس از فروپاشی آن رژیم از بین رفته لیکن در شهر اورسوراز پلیس آن شهر این مسئولیت را عهده دار است. 3. گروگان گیری:
گروگانگیری کودکان: تا سال 1991 در پادگان اشرف ازدواجهایی به نام ازدواج سازمانی وجود داشته به گونه ای که هر فردی با همسری که به وسیله رهبران سازمان برای او انتخاب گشته ازدواج میکند لیکن قبل از جنگ سال 91 به بهانه خطرناک بودن اوضاع کودکانی که در نتیجه این ازدواجها به دنیا آمده بودند وتعدادشان 700 تن بوده را به کشورهای اروپایی منتقل کردند و این کودکان با پاسپورتهای قلابی و با جلب زنانی از اروپا به عنوان مادر و با همکاری سازمانهای حقوق بشری که زیر نظر سازمان در کشورهای اروپایی فعالیت میکرده است منتقل گشته اند، اما پس از پایان جنگ و تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک دستور طلاق تمامی همسران از یکدیگر صادر شد و آن کودکان را به عنوان گروگان در پیش خود نگهداشته تا کسی از اعضای این سازمان نیت فرار به سرش نزند. 4. رعب و وحشت
أ‌. هر یک از اعضائی که سعی در جدا شدن و یا فرار از داخل پایگاههای سازمان داشته باشد شکنجه گشته و به صورت دسته جمعی به او فحش و ناسزا گفته میشود به این صورت که دهها تن از اعضاء اطراف او جمع گشته و شروع به کتک زدن و فحاشی کردن به آن عضو می کنند.
ب‌. به اعضای این سازمان تلقین شده است که در صورتی که از داخل سازمان فرار کنند به وسیله نیروهای ایرانی زندانی و کشته میشوند. در این زمینه یکی از گفته های مشهور رجوی را نقل میکنم که شاهد بزرگی بر روش تفکر وحشتناک او میباشد و آن اینکه: همیشه باید تیر و تبر و تپانچه (سه ت) را بر اعضای این سازمان مسلط کرد. یکی از مسائل مهمی که باید به آن اشاره کرد سرمایه هایی است که برای اداره این سازمان خرج میشود و در این باره به تعدادی از مدارک و فیلمهای لو رفته از سازمان امنیتی رژیم سابق بعث دست یافتم و همچنین در بعضی از مصاحبه هایی که اجرا کردم به این مسئله اشاره شده است. در سابق رژیم بعث عراق این سازمان را به شکل وسیعی از نظر اسلحه و سرمایه حمایت می کرده و صدها میلیون دلار آمریکائی و دینار عراقی را به این سازمان پرداخت نموده است و در یکی از فیلمهای لو رفته از سال 1986 دهها بسته 400 هزار دیناری به سازمان داده میشود و همه خوب میدانیم که ارزش دینار در مقابل دلار در آن سالها به چه صورت بوده است. در این باره آقای حسن عزیزی می گوید: "بیشتر این اموال در شرکتها و بانکهای بزرگ آمریکایی و اروپایی سرمایه گذاری شده است و مبالغی که از این سرمایه گذاریها برای سازمان حاصل می شود در اداره سازمان استفاده میشود، اما حمایت رژیم سابق بعث تا حدی متوقف نشد بلکه برای خانواده های افرادی که برای این سازمان در ایران جاسوسی میکرده و به دست نیروهای حکومتی ایران دستگیر شده بودند حقوق ماهانه در نظر گرفت بود (مبنی بر مدارک لو رفته سازمان امنیتی رژیم سابق بعث که به تاریخ 25/2/2000 صادر شده است). أما به جز رژیم سابق بعث این سازمان از کشورهای عربی خلیج فارس همچون عربستان سعودی کمک دریافت می نمود و یک بار پس از بازگشت از عربستان در یکی از جلسات خود می گوید سفر پر باری بود و دست پر برگشتیم." یکی از مهمترین منابع درآمد این سازمان فروش اطلاعات بود و آن از طریق شبکه وسیع جاسوسی که زیر نظر این سازمان کار میکند اطلاعات وسیعی که در سطح جهان به دست می آورد را به کشورهای خواهان میفروشد و همچنین در انجام عملیات تروریستی طراحی شده برای اطرافی معین مبالغ مالی بزرگی به دست می آورد. تمامی جدا شدگانی که با آنها مصاحبه و گفتگو داشته ام صحبت از ثروتهای افسانه ای این سازمان می کنند که هیچ کس از منابع آن اطلاعی ندارد و آقایان حسن عزیزی و عباس صادقی نژاد می گویند: "اگر با دقت در سیاست خارجی این سازمان بنگریم میتوانیم بگوییم این سازمان با کشورهایی همچون اسرائیل و آمریکا و کشورهای عربی خلیج فارس یک هدف مشترک دارند و آن براندازی حکومت ایران است که بزرگترین دشمن آنان به شمار می رود، و بر اساس این اشتراک منافع میتوان منبع بیشتر حمایتهای مالی این سازمان را مشخص کرد." سازمان خلق یا همان فرقه رجوی ضربه های سنگینی را متحمل شد که باعث رسیدن این سازمان به بن بست و گمشتگی تام شد که این ضربات به ترتیب ذیل میباشند:
اولا: بعد از منتقل شدن از داخل خاک ایران به داخل خاک عراق بسیاری از اعضاء از این سازمان جدا شدند. ثانیا: انقلاب شعبانیه، که میتوان آن را شروع پایان این سازمان به حساب آورد. به نقل از آقای مهدی نادری که چندی پیش از پادگان اشرف فرار کرده بود و همچنین آقایان حسن عزیزی و عباس صادقی نژاد که همگی مشترکا یک مسأله را تأکید میکنند و آن این که: "در زمان جنگ خلیج فارس اول در سال 1991 در بیانیه ای رهبران این سازمان به ما گفتند که چند تیپ از نیروهای ایرانی در لباس مبدل شیعه و کرد قصد حمله به پایگاههای سازمان را دارند و میخواهند این سازمان را به طور کامل نابود کنند. بر این اساس رهبران سازمان تعداد زیادی از اعضای ارتش آزادیبخش ملی خود را در گلوگاههای مهم کشور عراق از جمله سلیمان بک و کفری و جلولاء و خانقین و… و بعضی از مناطق شیعه نشین پخش کرد. در این عملیات حدود 25000 نفر کودک و زن و مرد عراقی کشته شدند، اما در این بین بعضی از افراد ارتش آزادیبخش ملی که از انجام تعلیمات خودداری کرده بودند به وسیله توپخانه ارتش آزادیبخش که به آنها گفته شده بود اینان نیروهای سپاه پاسداران هستند بمباران و کشته شدند. بسیاری از اعضای این سازمان بعد از انقلاب شعبانیه در مورد اتفاقاتی که افتاده بود به شک و تردید دچار شدند و بعضی ها هم از موش و گربه بازی های سازمان با خبر شده بودند لهذا از سازمان جدا شده و به کشورهای دیگری سفر کردند. ثالثا: بعد از فروپاشی رژیم بعث، نیروهای آمریکایی این سازمان را خلع سلاح کرده، و در اینجا با جرأت میتوان گفت که در این مرحله سازمانی که در تمامی مراحل فعالیت خود بر اسلحه تکیه تام داشته حیات خود را از دست داد. در اینجا بود که فعالیت این سازمان به پشت پرده های سیاست عراق منتقل شد و آن از طریق پرداخت رشوه های سنگین به بعضی از سیاسیون دوستدار بعث و همچنین حمایت از کارزارهای انتخاباتی آنان بود. گفته های آقای مهدی نادری را به عنوان نمونه نقل میکنم: "در زمان انتخابات شوراهای استان های عراق، بعضی از کاندیداها پوسترهای تبلیغاتی خود را از پادگان اشرف تحویل می گرفتند. د. محمد سعد – روزنامه المراقب العراق

خروج از نسخه موبایل