حقوق بشر باضافه ملاحضات سیاسی و ایضأ ایدئولوژیک در مورد مجاهدین

نوشتار بنیاد خانواده سحر در باب فعالیت های حقوق بشری را خواندم, بعنوان یک جداشده که بیش از بیست سال از زندگی ام را در اشرف گذرانده ام ضمن تأیید همه فاکت های این نوشتار ؛ دلم میخواهد نظرات شخصی خودم را در این باب ارائه کنم ؛ من سالهاست که نسبت به سازمان مجاهدین خلق کینه ای به دل ندارم ,شاید از هنگام خروج که فهمیدم سازمان چطور ما را اسیر احساس و کینه و مخلوطی از سیاست و عرفان هپروتی کرده بود.اما ورای این, همیشه تلاشم و هدفم و آرزویم روزی است که مسعود رجوی و مریم رجوی و مسئولین جنایتکار سازمان را در مقابل میز محاکمه ببینم ؛درجایی که برخلاف طینت و روش سالیان آنها پاسخگوی مردم باشند جایی که حقایق نهفته اشرف و سازمان روشن شود و جایی که ریشه این روش با روشن شدن آن برای همیشه در سرزمین ما بخشکد. من در ده دوازده سال اول اقامتم در اشرف باور کنید از خیلی از جنایتهای سازمان که کنار گوشم رخ میداد بیخبر بودم ,و بعد از باخبر شدن من خیلی ها بودند که هنوز در بیخبری به سر میبردند و میبرند , من پنج ماه مستمر توسط سازمان شکنجه شدم ,کتک خوردم در توالت از سقف بصورت مچاله آویزان شدم درحالی که شکنجه گران یک به یک در نوبت پست و نگهبانی شان روی سر و صورت من ادرار میکردند و غذایم را کف همان توالت میریختند , بعد از آن ماجرا با هم محفلی های صمیمی ام که در سازمان بودند و آنها هم مخالف شیوه و روش سازمان بودند وقتی این ماجرا را میگفتم باور نمیکردند و میگفتند که سازمان دیگر این مسائل را رعایت میکند. برای همین معتقدم که وقتی جداشده ها از درون سازمان حرف میزنند نه تنها غلو نیست بلکه گوشه ای از تمام ماجرایی است که در سازمان گذشته یکی دست برگوش فیل ساییده و یکی پای فیل را لمس کرده و حقیقت تمام جنایت هنوز ناگفته و ناشنیده باقی است. من معتقدم که همانطور که شما به آن نامه ای که به دستتان رسیده اشاره کردید سازمان رندانه میخواهد با دلایل سیاسی و ایدئولوژی جنایتهایش را توجیه کند ,همانطور که کریم قصیم گاه و بیگاه نعره میکشد و میگوید مگر پارتیزانهای جنگ جهانی که علیه فاشیست میجنگیدند و بمب هم میگذاشتند و احیانا پلها و تاسیسات کشور خودشان را خراب هم میکردند تروریست و ضدملی بودند؟ آنها برای توجیه جنایتهایشان قرآن میخوانند و از لنین و مارکس هم نقل قول میکنند. قبول دارم که کار حقوق بشری یک انگیزه خوب و یک نور امید برای اسیران و نیز یک فشار برای تغییر روش و سرخم کردن سازمان است , اما میپندارم که این کار حقوق بشری خاص با کمک به کودکان بی سرپرست و یا سیل زدگان و بیماران خاص متفاوت است ,اینجا گاه قربانی کمک ها را پس میزند , اینجا گاه برخی ناظرین بجای اینکه بگویند خدا خیرتان بدهد گاه سکوت میکنند و گاه فکر میکنند نیاز به این کارها نیست , اینجا کسی و اراده ای و سیاستی و ایدئولوژی خاص سازمان مجاهدین خلق مقابل هر فعالیت حقوق بشری ایستاده است , سازمان با شانتاژ با تبلیغ با پول و با دیپلماسی و …. میخواهد مانع هر فعالیت حقوق بشری شود و شده , درنتیجه باید هر فعالیتی همراه باشد با افشای سیاست و ایدئولوژی فریبکارانه و باطل سازمان تا موثر افتد. باید گفت و نشان داد و فهماند که سازمان مجاهدین اپوزسیون نیست , مسلمان نیست , ایرانی نیست ,برحق نیست ,مبارز نیست ,روشنفکر نیست ,فمینیست نیست ودمکرات و اهل منطق و آزادیخواه هم نیست. اینکه گفته اید معمولا جداشده سخت لب به سخن باز میکنند را قبول دارم و درک میکنم کما اینکه چند روز پیش وقتی با دوستان جداشده در باره روابط ناسالمی که به دلیل انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک بین مردان در اشرف حاکم شده ,بنا به ملاحظات و برای حفظ شأن کسانی که اگر خدا بخواهد در حال آزاد شدن هستند ,همه متفق القول بودند که در این باره سکوت کنند ؛اما همه این شرایط را نه یک نقض حقوق بشر معمولی بل نقض حقوق بشری که بر یک سیاست و ایدئولوژی استوار است ایجاد کرده و برای هرفعالیت حقوق بشری باید آنها را هم در معرض دید قرار داد و با آنها هم به مبارزه پرداخت. یک دیکتاتور متفاوت با یک حادثه طبیعی عمل میکند ,دیکتاتور مانع هر فعالیت حقوق بشری میشود کما اینکه خودتان هم اشاره کرده اید , اما این مانع را دیکتاتور با یک ابزاری ایجاد میکند , دیکتاتور لیبی ابزارش سلاح بود و سرکوب و ایدئولوژی مسخره اش و تا وقتی که با سلاح که ابزار آن دیکتاتور بود به مقابله با آن بپرداختند هیچ فعالیت حقوق بشری امکان به ثمر رسیدن نداشت , مبارزین و مخالفین قذافی کتاب سبزش را به تمسخر گرفتند و زیر پا انداختند و در مقابل خشونتش, سلاح به دست گرفتند چرا که ماهیتش برای ایجاد خفقان نظامی بود با مایه های ایدئولوژی و سیاست. رجوی یک فرقه ایجاد کرده کاش در همان ده دوازه سال اول سکونتم در اشرف کسی پیدا میشد و چند سیلی محکم به من میزد و مرا برای چند روز از حصارهای فرقه دور میکرد تا زودتر میفهمیدم که کجا گیر افتاده ام و الان ممنونش بودم که مانع شد تا ده دوازده سال دیگر از عمرم را تلف نکنم , ده دوازده سالی که هر سال فرقه منسجم تر و گیر و بند به دست و پای ما بیشتر شد. کاش فرانسه بعد از دستگیری مریم رجوی از خودسوزی و شانتاژ مجاهدین نمیترسید و او را به محاکمه ای علنی میکشاند تا چند ده نفر دیگر از اروپا راهی اشرف نمیشدند و الان گیر مجاهدین نبودند که تلاش حقوق بشری برایشان لازم باشد. کاش آنموقع میدانستم و در اروپا بودم و برای محاکمه مریم رجوی جلوی دادگاه یا هر جای دیگر تحصن میکردم ؛ فکر میکنید آن کار اگر میشد ماهیت سیاسی داشت یا حقوق بشری؟ تلاش برای دستگیری ,محاکمه و مجازات یک متجاوز و قاتل زنجیره ای در جامعه قطعا یک تلاش حقوق بشری است و نجات قربانیان آتی. و کلام آخر اینکه ترسم این است که سخن از حقوق بشر بی ملاحظات سیاسی و ایدئولوژی آنطور که در برخی مخالفان خارجه نشین سازمان دیده ام نتیجه اش ترحم باشد بر پلنگ تیز دندان و ستمکاری بر گوسفندان ؛ همانطور که اینجا با ژست حقوق بشری گاه بی آنکه بدانند چه گذشته اقدامات دولت عراق علیه مجاهدین را محکوم میکنند.

خروج از نسخه موبایل