گفتگو با عین الله شعبانی از رها شده های اخیر فرقه رجوی – قسمت دوم

به کوری چشم رجوی ها بالاخره موفق به فرار از اشرف شدم
همه افراد هر روز بعد از ناهار در ساعت 14:30 در جمع مسئولین خود می بایست فاکت های روزانه خود را از کم کاری و آنچه که در ذهنش در طول روز و شب خطور کرده را تحت عنوان عملیات جاری در جمع قرائت می کرد تا این فرد در جمع مورد توبیخ تشکیلاتی قرار گیرد تا در دستگاه رجوی روزانه اصلاح شود.
ولی واقعیت این نبود بلکه افراد را با کتک و فحش و ناسزا می ترسانند تا مبادا به افکار خود جنبه عملی ببخشند.
البته غیر از این مسئولین نیز نشست های دیگری برقرار می نمودند که یک نشست لایه ای وجود داشت که مشکلات فرد در نزد فرماندهان جمع بندی و سپس فرد را شدیدا تنبیه بدنی می کردند و در حدی که فرد را روی زمین دراز می کردند و کتک می زدند.
نشست دیگری نیز برای کنترل تشکیلاتی افراد وجود داشت و آن هم نشست مسئول اول سازمان که جمع بندی همه این نشست ها روی فرد و نزد مسئول اول سازمان تکرار می شد که در صورت حاد بودن فرد آنجا هم نفر می بایست پاسخگو می بود که در صورت مسئله داری سناریوی گذشته ولی این بار برای تعیین تکلیف تکرار می شد یعنی نهایتا کتک کاری.
جدا از این نشست ها رجوی حتی برای کنترل غرایز جنسی افراد نشست هایی تحت عنوان غسل هفتگی داشت که همه نفرات هفتگی می بایست تمامی فاکت هایی را که در طول هفته در رابطه با مسائل جنسی خود داشتند را در جلوی جمع یگانی خود می خواند مثلا فردی در طول روز زیبایی زنی چشم او را می گرفت یا به فکر نامزد و زن گذشته اش افتاده باشد یا حتی خواب آنها را دیده باشد و یا هر مسئله دیگری که غرایز جنسی او را تحریک می کرد را می بایست در نزد مسئولین تشکیلاتی و سایر همرزمانش قرائت می کرد که نتیجه اش تنبیه و کتک کاری و فحش و ناسزا بود.
الان که راجع به این موضوع فکر می کنم متوجه می شوم که همه این کارها فقط برای تحت کنترل داشتن افراد بود که همان کنترل ذهن افراد بود.

* حالا شما خودتان را بگذارید جای نفرات که در اشرف هستند آیا وقتی برای فکر کردن و تصمیم گیری دارند تا بتوانند آن را عملی کنند؟
جدا از این نشست ها و حصارها و موانع، موضوع دیگری را نیز در این اواخر بعنوان نشست مطرح می کردند با عنوان تعهد کاری که رجوی ها در نشست هایی که گذاشتند از همه تعهدی گرفتند که هر فرد بایستی به اندازه صد برابر توان هر فرد معمولی کار کند فرماندهان بر اساس همین فرمان رجوی ها همه افراد را از صبح رود تا 11 شب کار می کشیدند.
بعنوان مثال برای روشن شدن بحث می خواهم برنامه یک روز را برای شما طرح کنم.
بیدارباش 5 صبح و صبحانه پانزده دقیقه بعد بوده و بعد از آن دستور کار یک ربع و شروع کار از 6 صبح تا ساعت 1230 بود و بعد از آن نهار و ساعت 1430 شروع نشست عملیات جاری و در این فاصله هر لایه ای که نشست آنها به اتمام می رسید مستقیما سر کار می رفتند و از ساعت 1600 مجددا همه افراد کار می کردند ساعت 1800 تا 2000 به ورزش می پرداختند از ساعت 2045 باز هم شروع نشست ها بود و تا ساعت 2300 ادامه داشت جالب این است که کارهای فردی همیشه باید در ساعات خاموشی باشد.
تازه در این فاصله که نفرات در حال کار فردی بودند و تحت نظر مسئولین و فرماندهان بودند بعضا مورد سئوال قرار می گرفتند که چرا بر روی تخت نیستی و…
این تنها زمانی در طول روز بود که فرد شاید در حال انجام کار فردی می توانست فکرهای دیگری به سرش بزند و احتمال فرار داشت به همین دلیل فرماندهان حساسیت بیشتری داشتند و به نفرات تذکر می دادند.
پس سازمان همه این کارها را برای خسته شدن افراد انجام می داد تا دیگر افرادش رمقی برای فکر کردن و تصمیم جدید نداشته باشد تا اصلا فکر کند که در کجا هست و چه کاری می کند و اصلا زمان چه طوری می گذرد.
آنها نفرات را همیشه خسته روحی و جسمی می خواستند تا در صورت هرگونه وقت گیر آوردن به خواب بروند و فرصت فکر کردن نداشته باشند همیشه نفرات حتی در نشست ها در حال چرت زدن بودند.
* با توجه به طولانی شدن زمان حضور افراد در اشرف و سقوط صدام و گیر کردن سازمان در عراق آیا برای افراد تناقض و مسئله سیاسی پیش نمی آمد که بالاخره رجوی در مقابل شعارهای داده شده سرنگونی چه کاری می خواهد بکند؟
در سال اول سرنگونی صدام که آمریکائی ها سلاحها را از فرقه رجوی جمع کرد مسئله های زیادی برای افراد پیش آمد ولی مسعود رجوی برای توجیه شکست خود اعلام کرد که من بین سلاح و صاحب سلاح (یعنی رزمندگان) صاحب سلاح را انتخاب کردم و به همین دلیل همه سلاحها را تحویل آمریکا دادم و این جوری به رفع و رجوع اذهان پرداخت.
ولی اندک اندک مسئله خروج مجاهدین از عراق پیش آمد که رجوی باز هم سعی داشت با فریبکاری این مسئله را طرح کند که چون از زمان صدام در آنجا بودیم پناهنده محسوب می شویم پس دولت مالکی که بعدا سرکار آمد نمی تواند مانع ما شود و ما را اخراج کند و همین امر باعث درگیری با نیروهای عراق در سال 88 شد که باعث کشته شدن چندین نفر از سازمان شد.
البته در همان موقع رجوی برای مشخص کردن افراد مسئله دار نشستی با افراد گذاشت که در آن تریبون آزاد بود و گذاشت تا افراد خواسته و مسائل خود را آزادانه مطرح کنند.
همان موقع بود که تعدادی از افراد گفته بودند که قرار بود سازمان به جز با نظام جمهوری اسلامی با کسی جنگ نداشته باشد ولی چه شد که ما با دولت عراق وارد جنگ شدیم که این مسئله ذهن خیلی را گرفته بود که رجوی در توجیه و فریبکاری خود گفته بود که دولت عراق دست نشانده ایران و به همین دلیل با او درگیر هستیم که همان موقع حتی بیشتر فعالیت های بیرونی او هم در رابطه با ضدیت با دولت مالکی بوده است در صورتی که دولت مالکی بعد از اشغال عراق توسط آمریکا با رای گیری انتخاب شد ولی واقعیت این بود که دولت عراق به آنها گفته بود که چون اشرف جزیی از سرزمین عراق می باشد می خواهیم پاسگاهی در اشرف دایر کنیم که مقاومت آنها باعث درگیری 88 شد.
بعد از درگیری در سال 88 مسئله دار افراد بیشتر شده و افراد متوجه شده اند دیگر سازمان در تله ای گیر کرده است و این هم برای همه روشن شد که باعث نارضایتی همه گشت به همین دلیل مسئولین سازمان تردد افراد حتی زنان را اجبارا دو نفره کردند تا افراد نتوانند فرار کنند. در همین موقع بود که فاصله نگهبانی را کمتر و تعداد نفرات آن را 3 نفره کرده بود آنها حتی برای نگهبانی های داخل مقر نیز همین عمل را انجام دادند به نگهبانهای داخل مجموعه (آسایشگاهها) را نیز دو نفره کرده بودند تا در صورت خالی بودن تخت در پی نفر آن بگردند تا او را پیدا کنند.
ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل