مجاهدین در گذر تاریخ، مروری بر سی سال استراتژی نبرد مسلحانه – قسمت دوم

به بهانه سی و سومین سالگرد انقلاب مردم ایران همچنانکه گفتم رجوی تشنه قدرت بود. به همین دلیل هم مریم رجوی در اغلب نشست های درون تشکیلاتی میگفت: " (آیت اله) خمینی رهبری انقلاب مردم ایران را از دست مسعود ربوده است. رهبری انقلاب حق مسعود بود. " نتیجه اینکه سازمان مجاهدین و در راس آن مسعود رجوی درست بعد از سقوط شاه در صدد سوق دادن جامعه به سوی خشونت بودند تا با فراهم کردن توجیهات مناسب سیاسی، دست به سلاح برده و براساس تحلیلی که داشتند و اینکه در عرض 6 ماه میتوانند دولت مرکزی را ساقط کنند وارد کار شوند. و باز به همین دلیل بود که مجاهدین تلاش میکردند پس از پیروزی انقلاب سال 1357 حاکمیت ایران را که با اکثریت آراء مردم بر سر کار آمده بود را با انواع و اقسام ترفندها و شیوه ها، نامشروع جلوه داده و کار را به درگیریهای خیابانی بکشانند.
بدین ترتیب مجاهدین مشی مسلحانه را بعنوان استراتژی دراز مدت خود به رسمیت شناختند، بدون اینکه از شرایط عینی و ذهنی جامعه ایران تحلیل درستی داشته باشند. مجاهدین هرگز از بوجود آمدن فضای باز سیاسی در کشور استقبال نکردند. چرا که بوجود آمدن چنین فضایی باعث نفی جنگ مسلحانه و هرچه بیشتر ایزوله شدن مجاهدین را در دراز مدت بهمراه داشت. ضربات سختی که مجاهدین و در مدت زمان کوتاه از حاکمیت دریافت کردند، باعث شد آنها راه خروج از کشور را در پیش بگیرند. بدین ترتیب با کشته شدن موسی خیابانی جانشین مسعود رجوی بهمراه تعدادی از کادرهای بالای سازمان در 19 بهمن سال 1360 که مجاهدین از آن تحت "عاشورای مجاهدین" نام بردند، همچنین کشته شدن قریب به اتفاق کادرهای مسئول سازمان در اردیبهشت سال 1361 از یک سو و بیرون رانده شدن مجاهدین در زمستان همان سال از خاک کردستان ایران از سوی دیگر عملا استراتژی جنگ چریک شهری مجاهدین را به گِل نشاند. جنگ آلان در سال 1361 در منطقه سردشت باعث شد مجاهدین آخرین سنگرهایشان در خاک ایران را نیز از دست بدهند. کسانی که در این منطقه و در اوج صداقت برای سازمان و رهبری آن می جنگیدند حال دستور گرفته بودند که علیرغم میل باطنی شان منطقه را ترک و وارد خاک عراق شوند. مقاومت آنها در مقابل این دستور تنها برای یک چیز بود و آن اینکه من چگونه وارد خاک کشوری بشوم که حاکمیت آن با مردم ما در حال جنگ است ولی علیرغم چنین مقاومتی که در درون افراد حاضر در صحنه جنگ وجود داشت، آنها مجبور شدند از منطقه عقب نشینی کرده و وارد خاک عراق شوند. بنحوی که بعدها و در نشست های تشکیلاتی، افراد مجبور میشدند این تناقضات را به زبان آورده و وفاداری شان را مجددا به رهبری سازمان اعلام کنند. با شکست نظامی مجاهدین در داخل کشور؛ چه در شهرها و چه در منطقه کردستان و از سوی دیگر با شعله ور شدن جنگ ایران و عراق، کشور عراق با حاکمی مثل صدام حسین بهترین و تنها گزینه در پیش روی مجاهدین برای نجات از این مهلکه ای که خود آنرا بوجود آورده بودند، قرار گرفت و نهایتا با دستور رجوی بود که اعضای باقیمانده در داخل ایران هم کشور را ترک و از طریق مرزهای غربی و شرقی خود را به پایگاههای سازمان در کشورهای همسایه مثل ترکیه، پاکستان و همچنین از طریق مرز کردستان عراق به خاک عراق رسانند تا مجددا و با حمایت همه جانبه دولت عراق تسلیح و علیه ایران بکار گرفته شوند. بدین ترتیب مجاهدین وارد فاز جدیدی از جنگ با دولت مرکزی ایران شدند که اینبار نوک حمله آنها نیروهای مسلح ایران بود که در مرزهای مشترک بین دو کشور ایران و عراق برای دفاع از وطنشان مستقر شده بودند. در سال 1364 رجوی تلاش کرد قبل از آمدنش به عراق که تنها اعضای بالای سازمان از موضوع انتقال وی خبر داشتند، بحث جدیدی را در مورد حاکمیت صدام در عراق و در سطح تمامی اعضای سازمان هم در عراق و هم فرانسه و کلا تمامی کشورهایی که اعضای سازمان در آنها حضور داشتند باز کند تا نگاهی که در ذهن اعضای سازمان نسبت به شخص صدام وجود داشت بویژه اینکه وی آغازگر جنگ علیه ایران هم بحساب می آمد را تغییر دهد و زمینه را برای آمدن خودش و انتقال کل بدنه سازمان از فرانسه و دیگر کشورها به عراق را فراهم سازد. فازی که حدود یکسال طول کشید تا باصطلاح همه اعضای سازمان از این بحث عبور کنند. سازمانی که تا دیروز صدام و حکومتش را ضد خلقی و عامل امپریالیسم آمریکا میدانست. حال یکشبه همین حاکمیت از دیدگاه شخص رجوی به " مستقل ترین و مردمی ترین حاکمیت" در منطقه تبدیل شده بود " که با تمام توانش در مقابل گسترش انقلاب اسلامی ایران به عراق و کل منطقه خاورمیانه ایستاده است". و حال با حضور سازمان مجاهدین در خاک عراق، بر این باور بودند که "جبهه ضد ارتجاع" دوچندان تقویت شده است.

خروج از نسخه موبایل