عقب نشینی و اخراج مفتضحانه فرقه رجوی از سنگر استراتژیک اشرف – قسمت دوم

میزگرد اعضای جداشده از فرقه رجوی انجمن نجات خوزستان
آقای رفیعی نظر شما را می خواستم.
مکی رفیعی: خواهش می کنم. با سلام و درود به تمامی خانواده های قهرمان ومقاوم.
در بعد سیاسی هم این فرقه جهنمی بعد ازسرنگونی صدام با دعوت از عشایر و صرف هزینه های گزاف مالی سعی کرد که حمایت عشایر عراقی را برای ماندن در پادگان اشرف جلب کند و با استخدام نفرات و جعل طومارها و امضاهای زیاد چنین وانمود کرد که اکثریت مردم عراق خواهان ماندن این فرقه درعراق هستند. من خودم در بخش اجتماعی سازمان و بعنوان مترجم مسئولیت برخورد با عشایر و شهروندان عراقی را داشتم.آمار نفرات را چند برابر آمار واقعی اعلام میکردیم و یا با دادن پول امضا می خریدیم. رجویها خیلی تلاش میکردند که دراشرف بمانند واین سنگر را به قول خودشان حفظ کنند.آنها انواع واقسام شیوه های خود فروشی سیاسی را درقبال امریکاییها انجام دادند.همان امریکایی که یک روز میگفتند دشمن اصلی خلقهاست. خودتان حتما درجریان دادن اطلاعات هسته ای ایران هستید. منظورم این است که برای ماندن دراشرف دست به هرکاری می زدند ولی غافل از اینکه عصر عوامفریبی به سرآمده است.
علی اکرامی: بچه ها اززوایای مختلفی اهمیت استراتژیک پادگان اشرف را توضیح دادند.اساسا باید گفت که رجوی بنیاد واستراتژی خود را دراشرف بنا گذاشته بود.سال 65 وقتی که مبارزه چریک شهری درداخل کشورضربات مرگباری دریافت کرد و به کلی منهدم شد کشور فرانسه کلا دید که حضور مسعود و مریم رجوی در خاک فرانسه هیچ منفعت سیاسی برای آنها ندارد و کلا به دیگرسخن تاریخ مصرف وی به سرآمده. پس دست از حمایت این تروریستها برداشتند وخواهان خروج آنها ازخاک فرانسه شدند رجوی که کاملا بلحاظ استراتژی جنگ مسلحانه شهری به بن بست رسیده بود و ازآنجایی که صداقت و ظرفیت انتقاد از خود را نداشت دست به یک خودکشی دیگر زد و راه عراق را در پیش گرفت. جالب اینجا بود که وی سعی کرد با طرح شعارهای عوامفریبانه چنین وانمود کند که درنظر دارد سازمان را وارد یک مرحله دیگر از مبارزه مسلحانه کند به همین دلیل به قول خودش در یک پیام تودیع ازخاک فرانسه گفت به عراق میرود تا جنگ صدبرابر را آغاز کند تا در کوهستانهای عراق آتش بیافروزد، وخلاصه به قول خودش سرنگونی رژیم ایران را درکوتاه مدت واین بارازطریق جنگ نوین آزادیبخش رقم بزند. ادعای مضحک و مسخره ای که به جزخودش و مریم و سرکردگان وابسته اش هیچکس آنرا باورنداشت. با ورود رجویها به خاک عراق اشرف ظرف تشکیلاتی به اصطلاح ارتش آزادیبخش لقب گرفت.رجوی طی سالیان برای حفظ اشرف دست به هرخیانتی زد از اتحاد نظامی و جاسوسی و مزدوری برای صدام جنایتکار تا همدستی و خیانت به خود همین صدام بعدازسرنگونی وشرکت و همکاری با ارتش امریکا در دستگیری رهبران سابق دولت عراق و تا دادن اطلاعات هسته ای ایران به امریکاییها.
حمید دهدارحسنی: رجویها فکر میکردند که با خیانت وخودفروشی سیاسی میتوانند در شکاف تغییر نظام سابق عراق و ارتش امریکا به حیات ننگین خود ادامه دهند.
یوسف جرفی: رجویها برای خوش خدمتی به امریکاییها تا آنجا پیش رفتند که شب دستگیری صدام ارباب سابقشان جشن گرفتند و از امریکاییها برای شرکت درجشن دعوت کردند.آنها فرماندهان زن خود را از جمله فهیمه اروانی را با سر و وضع بسیار متفاوت و زننده جهت تحریک امریکاییها به ملاقات و دیدارآنها می فرستاد.
مازیارشیروانی: پس نتیجه می گیریم که رجویها به هیچ عنوان قصد خروج ازاشرف را نداشتند ولی سئوال اساسی اینجاست که به چه دلیل تصمیم به عقب نشینی ازاشرف علیرغم اهمیت استراتژیک آن گرفتند؟ به نظرم دوعامل درتحمیل این شرایط نقش اساسی داشت یکی فعالیتهای خستگی ناپذیر افشاگرایانه اعضای جداشده که علیرغم تمامی تهدیدات ولجن پراکنی رجوی یک گام به عقب نگذاشتند ودرداخل وخارج بی امان توطئه های رجوی را افشا و رسوا کردند. رجویها خیلی سعی کردند که با زدن مارک خائن و بریده مزدورآنها را از میدان مبارزه خارج کنند ولی کینه عمیق آنها به رجوی ها وعزم استوارشان برای آزادی دیگرهمرزمان سابق باعث شد که همچنان درمیدان مبارزه باقی بمانند.
مکی رفیعی: روی نکته درستی انگشت گذاشتید. رجوی طی این سالیان بیشترین حمله تبلیغاتی خود را متوجه اعضای جدا شده کرد و بارها از طریق سیمای رسوای موسوم به آزادی آنها را تهدید به مرگ کرد. زیرا رجویها به خوبی میدانستند که اعضای جداشده بیشترین نقش را در آگاهی دادن به خانواده ها و افشای ماهیت رجویها داشتند.
حمید دهدارحسنی: رجوی در یکی از نشستها گفت:هرعضوی که ازما جدا شود ضربه ای که به ما می تواند بزند معادل 100 کشته است و به همین خاطراز بریده نمی توانم بگذرم واگریک گلوله داشته باشم بین نیروهای رژیم وبریده، به بریده شلیک میکنم. او وحشت عجیبی ازنفرات جدا شده داشت به همین خاطر وبا انواع واقسام ترفندها تلاش میکرد مانع رابطه این اعضا با خانواده های اسیران شود ولی تلاش او مذبوحانه و شکست خورده بود چون با توجه به صداقت اعضای جدا شده در کوتاهترین مدت هر خانه تبدیل به سنگری جهت افشاگری برعلیه فرقه رجوی شد.
هادی نگراوی:رجوی که خودش مزدور صدام و امریکاییهاست به ما نیروهای جدا شده اتهام مزدوری میزند درحالیکه برای همگان روشن است که مزدور کسی جز رجوی نیست مزدور یعنی کسی که از بیگانه ارتزاق می کند. آقای رجوی بنگر بازی زمانه را
شامگاه 29 بهمن، در میان غریو شادی و جشن و پایکوبی خانواده ها، اولین گروه از اسیران دربند فرقه رجوی، بعد ازگذشت 30 سال، اسارتگاه اشرف را که درحقیقت نماد یکی ازمخوف ترین گروه فرقه ای جهان است، ترک کردند. براستی طی 30 سال براین اسیران دراین اسارتگاه که به قلعه مرگ معروف است چه گذشته است؟؟ شخص مسعود رجوی 30 سال نسلی را با شیادی و فریب و ترس و وحشت و اختناق و به قول خودش مشت آهنین به اسارت گرفته بود.30 سال زندگی درجهنم، بدون کمترین ترحم. 30 سال زندگی درتاریکی بدون امید و روزنه ای از روشنایی. 30 سال زندگی با طعم کینه و تنفر.30 سال غریبه با عشق، عاطفه و مهر خانواده. 30 سال مرگ تدریجی.30 سال دربی خبری ونا آگاهی مطلق از جهان آزاد.
براستی رجوی با نسل ما چه ها که نکرد؟؟؟
چطور بگویم و از کجا و از چه بگویم، تا بتوانم ذره ای ازاین همه انجماد وسیاهی، جنایت وخیانت،اختناق و وحشت و ترس، دجالیت و عوامفریبی و نیرنگ و دروغ را، بتوانم برایتان تداعی کنم.ازساعتها بیکاری و بیگاری و جاروکشی وعلف کنی؟ از روزها و شبها کار طاقت فرسای بنایی و ساختمانی، ازجابجایی اجباری یگانها بصورت مستمر با اسباب کشی کمرشکن، ازساعتها، هفته ها و ماهها سرویس و شستشو و تعمیر زرهی های کهنه و زهوار در رفته صدام، که به رایگان برایش آْماده میکردیم.ازساعتها و ماهها نظام جمع و مانور نظامی در سرما و گرمای بیابانهای خشک و تفیده بیابانهای اطراف اشرف. از بیگاریهای آشپزخانه و یا نگهبانیهای گاه و بیگاه شبانه روزی علیرغم خستگی مفرط کار روزانه. ازنشستهای وحشتناک موسوم به عملیات جاری و تف و فحش و کتک و ناسزا. از زندانی شدن در بنگالها و تحت فشار قرار گرفتن برای نوشتن اعتراف و اقرار تا زندانهای بنگالستان و اتاقهای بازداشت در ساختمانهای متروکه و نمدار اسکان….
از30 سال شنیدن شعارهای تکراری سرنگونی، سرنگونی، امروز تهران فردا تهران. از وعده های توخالی و پوچ رفتن به تهران و تمدید هر ساله آن…ازنشست های انقلاب و مریم تا بندهای پوسیده الف……ب…جیم….و دال و……ازنشستهای کسل آور و بی محتوای سیاسی احمد واقف، بهنام، جواد خراسان و فضلی و…..بالاخره از طلاق مادام العمر تمامی زنان حتی زنان جلولایی و بغدادی….!!!!
از کانون فساد نامیدن، خانواده و آرزوی منفجر کردن آن،از آرزوی نصب عکس پدر و مادر و یا یکی از اعضای خانواده درکمد ها و یا اتاق کار……ازترس و وحشت تعریف کردن یک خواب پدر و مادر بعد از سالیان و رفتن زیر تیغ جمع درنشستها و نوشتن گزارش صد صفحه ای تمامی تناقضات، از شرکت در نشست های غسل هفتگی و بیان فاکتهای کاملا خصوصی جنسی درجمع صد نفره و ریختن عرق از سر و صورت و خردشدن شخصیت فردی در اذهان دیگر رفقا… از آرزوی درد دل با یک دوست و همشهری بخاطر ترس از بازجویی و سین جیم های آن. و خوردن مارک محفلی از اثبات عضویت در ارگان اطلاعات رژیم ایران و اعتراف به مزدوری در نشستهای طعمه و بعد قرارگرفتن لب مرز و پذیرش اتهام زدن تیرخلاص به همرزمان.از سیمهای خاردار و حصارهای دور قرارگاه تا برجهای بلند نگهبانی سربازان و نیروهای امنیتی صدام و نا امید شدن از هرگونه اقدام برای فرار.از وحشت درخواست جدایی از سازمان بخاطر اسارت در زندان مخوف ابوغریب و استخبارات بغداد و خلاصه و خلاصه از ماندن به بهای مردن و از لحظه مردن به امید ماندن. این تمامی داستان نسلی نیست که طی سالیان رجوی ازصداقت و پاکی و اعتماد آنها سوء استفاده کرد و به آرمانها و اعتقادات آنها خیانت نمود.این داستان همچنان باقی است.
آری 29 بهمن 400 نفرازهمین نسل از اسارتگاه مخوف اشرف خارج شدند تا با خود بگویند حدیث مفصل ازاین مجمل. دیگر برای رجوی بازی به پایان رسیده است پادگان اشرف فروریخت اکنون زمانه، بازی خود را به شیوه دیگری آغازکرده است.
رجوی هیچگاه نمی توانست چنین روزهایی را تصور کند. آری بازی سرنوشت، که همانا بازی مرگ و اضمحلال و فروپاشی فرقه رجوی است، به نفع ایران و به زیان رجوی در جریان است، و این شروع یک طوفان است.

خروج از نسخه موبایل