گفتگو با آقای سیروس غضنفری در باره سازمان مجاهدین – قسمت شانزدهم

ادامه توضیحات مربوط به بند ه – از بندهای انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین این نفرات باسابقه سازمان هم تا آن روز فکر می کردند که یک انقلابی هستند و روزی هم مجدداً راه برای تسخیر ایران باز خواهد شد. آنان به زبان ما عربده کش نبودند و خودشان را واقعاً بچه سازمان می دانستند چرا که تا آن زمان حداقل 14 الی 15 سال سابقه در تشکیلات با حضور درعملیات نظامی برای خود ساخته بودند که رجوی با یک جمله همه آن افتخارات را باد هوا کرد و گفت در گام اول شما نفوذی هستید. عده ای از نفرات هم بودند که از روی ترس از اینکه یک روز هوادار بودند و در شروع فاز نظامی در تظاهرات شرکت نموده بودند از ایران خارج شده بودند و امروز در مناسبات به آنها نیز ایادی شعبه سپاه پاسداران می گفتند چون آنها هم فکر می کردند که در این چند سال برای سازمان کار کرده اند و اگر سازمان قبول نمی کرد در مناسبات نبودند، رجوی به اینها نیز گفت آری اما مریم آمده و می گوید باید که انقلاب کنید نه اینکه شعبه سپاه پاسداران را گسترش بدهید. حال این مسئله مطرح است که چرا این مارک ها طرح میشد. ضمن اینکه این دو دسته واقعاً نفراتی بودند که در زمان انقلاب بودند و آگاه بودند و چون سابقه سیاسی آنها خیلی زیاد بود بنوعی افکارشان با دیدگاه رجوی که دیگر غرق در فساد اخلاقی شده بود نمی خواند و رجوی ناچار بود برای سرکوب آنها مارک بزند و…. و از آنها اعتراف بگیرد. نفرات بعدی نیز دسته ای بودند که بعد از آزادی از زندان به خارج رفته و هوادار بودند و بعد از چند سال به مناسبات آمده بودند و اینها خواسته شان آن چیزی نبود که رجوی به آنها پاسخ گفت. این دسته نفرات فکر می کردند بعد از فرار و آزادی در خارج هرچه سازمان در آن کشورها از آنان خواسته بدون چون و چرا انجام داده اند ولی برعکس چه فکر می کردند و چه شد , بعد از مارک زدن های رجوی به اعضای باسابقه تازه سازمان به آنان فهماند که زمان حضور در خارجه وابسته به بورژوازی بوده و غرق در آن شده اند و چون در آن غرق بودند انقلاب را درک نکرده اند و امروز با مارک و شکنجه انقلاب مریم را درک خواهند کرد. برای این 3 دسته در مدت 6 ماه اعمال شکنجه و…. انجام شد. و آنان از ترس صحبت های (کاک صالح) ذاکری که با نشاندن 7تیر به سرشان می گفت می کشمتان و مجوز برای دفن از عراقیها می گیریم و در اشرف دفن می کنیم و نیاز به پزشک قانونی هم نیست. چه باید می کردند. توجه کنید که رهبر تشکیلات می خواست نفرات را در فساد اخلاقی غرق کند. و با ترساندن نفرات خط رهبری را پیش ببرد , به همین خاطر رجوی در نشست رهبران سازمان گفت برای شما چه فرقی می کند که(زن)را طلاق داده اید یا الان زیردست و کنارتان زنها وجود دارند , معنای آن این بود که آن کسی که زنش را طلاق داده دیگر رابطه ای ندارد که با هم برای خارج شدن از تشکیلات همفکری کنند و لذا ناچار است چه مرد و چه زن در مناسبات بمانند تا روزی که تاریخ انقضاء فرقه تمام شود. اگر کسی می گفت می روم اولین مارک این بود که تو غرق دوران هستی و چاره تو انقلاب است و انقلاب تو را از جنسیت رها می کند و مارک های خود ساخته و گزارش هایی برای او می خواندن که می دید در مناسبات فقط یک کارناتمام از او مانده که انجام نداده و آن هم رابطه جنسی بوده است. بدینسان نفر سرزنش شده تشکیلات را قبول می کرد و بواسطه عطوفت و رحم و شفقت این انقلاب درون سازمانی بود که او را در مناسبات اعدام نمیکردند چون به همه ناموس ها عدول کرده بود. اینطوری جلو ریزش ها گرفته شد و این ثمره انقلاب مریم بود که رجوی با مزدوری خاص خودش به دولت صدام درب اسارتگاه اشرف را بسته تا کسی خارج نشود. خلاصه رجوی این را برای همه جا انداخت و همه هم قبول کرده بودند که واقعاً کسی نخواهد توانست از اشرف خارج شود , اما به چه قیمت, می شود زندگی را دوباره شروع کرد , می شود شکنجه ها را از یاد برد , می شود چشم انتظاری ها را به فراموشی سپرد اما نمی شود عمر از دست رفته را مجدداً احیا کرد و رجوی عمر یک سری را اینگونه از دستشان گرفت و برای پوشش گذاشتن به مزدوری و کارهای غیرعقلایی خود دست به انقلاب نوین زد. به همین خاطر است که جداشده ها با افشاگری جانانه از درون تشکیلات که فاکت به فاکت ستمی را که در طول سالها حضور در تشکیلات بر آنها شده به گوش جهانیان و هواداران رساندند و باعث شدند تا رجوی تا امروز نتواند بهره سیاسی لازم را ببرد. از طرفی از اسفند ماه سال 1388 تاکنون خانواده های اسیران در بند در جلوی درب اشرف جمع شده اند تا عزیزانشان را از دست رجوی جبار و خون آشام رها کنند واین خود یک ضربه دیگر بر رجوی است , گرچه رجوی به آنها مارک رژیمی زده اما ندانست که با این کار ماهیت خودش را برملا می کند.

خروج از نسخه موبایل