مجاهدین و چهره ای منفور تر از همیشه

روز سه شنبه 17 آوریل 2012 برابر با 29/01/1391 تلویزیون صدای آمریکا در اخبار شامگاهی خود و در خبری بصورت زیر نویس اعلام کرد: آمریکا و سازمان ملل برای انتقال ساکنان اردوگاه اشرف دچار مشکل شده اند، زیرا هیچ کشوری اعضای مجاهدین خلق را نمی پذیرد. یک روز قبل از آن نیز آقای مارتین کوبلر در گفتگو با مجله «فارین پالیسی» سخت ترین بخش در فرآیند اخراج مجاهدین از عراق را پیدا کردن منزلی برای آنان پس از خروج آنان از این کشور اعلام کرد. وی همچنین در پیامی به حامیان این فرقه تروریستی ابراز داشت: انرژی خود را صرف حمله به سازمان ملل نکنید و در عوض تلاش کنید دولت های خود را متقاعد کنید تا اعضای این گروه تروریستی را در کشورتان بپذیرند. نماینده ویژه سازمان ملل در عراق افزود: این فرآیند تنها زمانی با موفقیت انجام می شود که کشورهایی پیدا شوند و تمام این ۳۲۰۰ نفر را در درون مرزهای خود بپذیرند. پیشتر از این نیز در تاریخ 10 آوریل 2012 برابر با 22 فروردین 1391 آقای مارتین کوبلر در اجلاس شورای امنیت ملل متحد ضمن دادن گزارشی از روند انتقال ساکنان اشرف به کمپ موقت ترانزیت و پس از بی نتیجه ماندن فراخوان 23 مارس در ژنو، بار دیگر از جامعه جهانی و کشورهای عضو خواست تا ضمن پذیرش ساکنان اشرف در کشورهایشان به پروژه 39 میلیون دلاری قرارگاه اشرف نیز کمک های مالی بکنند. ولی تاکنون هیچ کشوری نسبت به پذیرش اعضای مجاهدین در کشور متبوعشان اعلام آمادگی نکرده است. شاید بتوان علت مشترک مخالفت دولتمردان بیش از سی کشور جامعه جهانی را در یک جمله خلاصه کرد و آن اینکه تشکیلات و سازمانی که به مردم خودشان و حتی به اعضای خودشان که سالهای سال در خدمت سران آن بوده اند خیانت کرده و آنها را می کشند حال چگونه باور کنیم آنها به مردم و ملت ما رحم کنند؟ در همین رابطه آقای "جرمیا گولکا" (وکیل وزارت دادگستری آمریکا در دولت بوش و عضو مؤسسه تحقیقات دفاع ملی RAND) چه خوب به شبکه تلویزیونی «ریل نیوز» گفت: بزرگ ترین اشتباه سازمان مجاهدین خیانت به ملت خود بود. مردم ایران این سازمان فرقه ای را خائنانه می شناسند که با شروع کننده جنگ علیه ایران هم پیمان شدند و حتی پس از اعلام آتش بس و پایان جنگ، دست به حمله علیه ایران زدند. وی می افزاید: در آمریکا فقط تندروهایی که طرفدار حمله به ایران هستند، از این سازمان تروریستی حمایت می کنند. آنها وقتی دیدند کاری از صدام برنمی آید، به نیروهای نظامی آمریکا دل بستند و هراس از ایران هسته ای را در دنیا پراکندند. مطالبی که آنها علیه برنامه هسته ای ایران در رسانه ها منتشر کردند، از اسرائیل گرفته بودند. مذاکرات هسته ای روز 26 فروردین سال 1391 و موفقیت آمیز بودن آن که حتی کاخ سفید نیز آنرا تائید کرد آب پاکی بر تمامی حساب و کتاب های رهبری مجاهدین ریخت و تمامی رشته های وی را پنبه کرد. مجاهدین که همچنان به تضاد آمریکا با ایران دل بسته اند و بلحاظ خطی – استراتژیک تحلیل رهبری مجاهدین همیشه این است که تضاد بین ایران و کشورهای غربی و بویژه آمریکا تضادی غیر قابل بازگشت بوده که نهایتا به جنگ ختم میشود به همین دلیل هم پس از ساقط شدن صدام همیشه به نیروهایش این دلگرمی را میداد که اگر روزی ارتش آمریکا ما را خلع سلاح کرد، روزی هم خودشان دو دستی سلاح هایمان را تقدیممان خواهند کرد. بنابراین مجاهدین تمامی فعالیت ها و ظرفیت های سازمان را هم در راستای فعال کردن همین تضاد که نهایتا به جنگ ختم خواهد شد، بکار میگرفت. ولی نتایج مثبت و سازنده مذاکرات باعث شد رجوی بزرگترین و تنها امید خود برای شروع جنگ را از دست داده و بیش از هر زمان دیگری سرخورده شده و سر در گریبان خود فرو بَرد. نتیجه اینکه اگر مجاهدین بعد از اعلام جنگ مسلحانه در 30 خرداد سال 1360 تاکنون توانسته اند به حیات خائنانه خود ادامه دهند نه در سایه حمایت خلق و مردم بلکه در سایه خیانت به مردم و همکاری با دشمنان مردم ایران میسر شده است. مجاهدین در طول حیات ِ بعد از انقلاب سال 1357 خائنانه ترین سرفصل ها را در پرونده خود دارند. مجاهدین در خیانت به مردم ایران مرزهایی در نوردیده اند که در تاریخ معاصر ایران بی سابقه است و به همین دلیل هم هست که مراسم اشکریزان مجاهدین برای بزرگداشت کشته شدگان 19 فروردین سال 90 در قرارگاه اشرف در شهر واشینگتن هم در یکی از سالن های کنگره آمریکا برگزار میشود و بجای شرکت مردم تعدادی از ژنرالها و بازنشستگان معلوم الحال دنیای نظام و سیاست آمریکا مثل آقایان جان بولتون، اد رندل، مایکل موکیزی، استوارت، یوجین سولیوان، جمیزتری کانوی، آلن درشویتز، مارک گینزبرگ، میچل ریس و… امثال اینها در آن شرکت کرده و به کشته شدگان مجاهدین اشک می ریزنند. حال روی سخنم با مجاهدین است: مردم و خلقی که شما از آن دم می زنید واقعا به کدامین خصوصیت و ویژگی برجسته شما افتخار کرده و در مقابل نسل سوم به آن بنازند. آیا صحبت از شما و سوابق و علمکردتان جز سرافکندی و شرمساری برای نسلی که خود نیز دستی در آنش داشت چیز دیگری هم دارد؟ به کدامین گذشته و تاریخ مشعشع و پر افتخار شما باید نازید و حمایتتان کرد. به آزادی و دموکراسی که بدان معتقدید؟ به همزیستی مسالمت آمیزتان با طیف نیروهای سیاسی ایران؟ با ارج گذاری به مردم و یا حتی حفظ کرامت انسانی اعضای خود سازمان؟ شما که در تئوری و حرف جز فحش و ناسزا و بددهنی و در عمل به جز خشونت ورزی و کشت و کشتار، چیز دیگری را به رسمیت نمی شناسید و بدان عمل نمی کنید چگونه باور کنیم که شما میتوانید در خدمت مردم باشید؟ و یا "پول پت" دیگری در ایران نشوید؟ با کدام تضمین؟ و حفظ کدام اصول و پرنسیب های ملی، انسانی و وجدانی و اخلاقی؟ راستی کدامیک؟ شما که هنوز در الفبای صداقت با خودتان و اعضای خودتان مانده اید و با هیچکس تاکید میکنم با هیچکس صادق نیستید چگونه انتظار دارید مردم از شما نترسند؟ از شما نهراسند؟ چه رسد به اینکه به شما اعتماد هم بکنند. وصف حال شما باز بسان همان ضرب المثلی است که یکبار دیگر هم در یکی از نوشته ایم بدان اشاره کرده بودم و آن اینکه: تو در درون چه کردی که برون خانه آیی. سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین

خروج از نسخه موبایل