اگر به کارنامه فرقه مجاهدین از 30 خرداد 60 به بعد نگاه کنیم چیزی جزخشونت، ترور، جنایت وخیانت نیست البته ساختار فرقه مجاهدین از ابتدا روی خشونت طلبی استوار بوده و تاکنون هم رجوی این ساختار را حفظ کرده است، وی که از ابتدا در رویای کسب قدرت و دست گرفتن رهبری فرقه را به هر قیمت در سر داشت، بعد از اعدام بنیانگذاران به یمن توبه به درگاه شاه و تلاش های برادر ساواکی اش کاظم، از اعدام گریخت. بعد از آن موفق شد رهبری فرقه را با شیادی تمام بدست گیرد وهر کس هم که مخالفش بود به شیوه های گوناگون ازسر راه برداشت. همچنان رجوی به دنبال فرصت برای گسترش رویاهای خود بود تا اینکه انقلاب مردم ایران در بهمن 57 باعث آزادی تمام زندانیان شاه شد. رجوی و فرقه اش بعد از آزادی از زندان شاه بجای اینکه درجهت حفظ ارزشهایی که مردم بخاطر آن قیام کرده بودند قدم بردارند و درکنار آنها باشد، با سوء استفاده از فضای آزاد سیاسی بوجود آمده اهداف پلید خود را دنبال می کردند. خوشبختانه سطح بینش سیاسی مردم درآن زمان به حدی رسیده بود که نگذارند انقلابی که با رنج وخون فرزندانشان به ثمر نشسته توسط جریانات انحرافی ازجمله فرقه رجوی به انحراف کشیده شود.
با روشن شدن ماهیت جریانات انحرافی از جمله مجاهدین، مردم دست رد به سینه آنها زدند. وقتی رجوی ازحمایت مردم مایوس شد همه پرنسیب های اخلاقی و دینی راکنار گذاشت و آن روی سکه خشونت طلبی خود و فرقه اش را به مردم نشان داد و در30 خرداد60 عملا وارد مرحله فاز نظامی و جنگ و کشتارعلیه مردم شد تا به قول خود انتقام بگیرد.انفجار، ترورهای کور، ایجاد ناامنی جواب رجوی به مردم ایران بود. اقدامی که جز به کشتن دادن عده ای بی گناه نتیجه ای دربر نداشت. وقتی قافیه را تنگ دید با سر وظاهری مضحک از ایران فرارکرد تا به قول خود مبارزه(اقدامات تروریستی) را از خارج ایران هدایت کند. در این دوران وی مرتب وعده های چند ماهه برای به قدرت رسیدن رویایش می داد که بازهم به جایی نرسید.اما اینبار در اوج خیانت و وطن فروشی با دشمن مردم ایران یعنی صدام که وارد جنگی خانمان سوز با ایران شده بود همدست شد،صدامی که هربار موشکهای اسکادش پیکرهای افراد بی دفاع غیرنظامی ازجمله کودکان را تکه پاره می کرد، وبا ارتش تا دندان مسلح اش بخشهایی از خاک کشور را به اشغال خود درآورده بود.درعمق کینه و وطن فروشی رجوی همین بس که به ارتش صدام برای زدن موشکهایش درداخل شهرهای ایران گرا ء تعیین کند.وی با فریب دادن نیروهای خود وآوردن آنها به عراق رفت و با تسلیح و دادن آموزش نظامی به آنها توسط ارتش عراق به مثابه ستون پنجم دشمن بعثی عمل کرد.
از طرف دیگر هم در مناسبات داخلی خود با ایجاد فضای خفقان وکشیدن حصارهای ذهنی وعینی به دور نیروها و با ایجاد کیش شخصیت عملا سعی کرد آنها را از دستیابی به دنیای آزاد محروم کند وعشق وعواطف خانوادگی را دربین آنها از بین ببرد تا بتوانند تماما درخدمت اهداف پلید فرقه باشند. خانواده کلمه ممنوعه و کانون فساد در اذهان نیروها تلقی می شد تفتیش عقاید و وادارکردن اعضاء به راپرت دادن همدیگر برای شناسایی اعضاء معترض و مسئله دار جهت سرکوب و وارد کردن فشارهای روحی و روانی برآنها. شیوه های بکار گرفته شده در فرقه رجوی برای کنترل و سرکوب اعضاء درمیان دیگر گروه های فرقه ای تاریخ معاصر بی سابقه بوده است به همین دلیل این فرقه یکی از بدنام ترین ومخوفترین فرقه ها به حساب می آید.
بعنوان نمونه دریک اقدام بی سابقه رجوی ها بدنبال شکست مفتضحانه درعملیات موسوم به فروغ جاویدان که ناشی از عدم درک درست رجوی به توانمندی های فرقه اش که کسب قدرت طلبی محض بود خیمه شب بازی موسوم به انقلاب ایدئولوژیک به راه انداخت و با بحث طلاق های اجباری وجداسازی ومتلاشی کردن کانون خانواده درمیان اعضاء سعی کرد هم اعضاء را وادار به پرستش بی چون و چرای خود و مریم نماید. و هم عواقب چنین شکست مفتضحانه ای را متوجه اعضاء نماید.
همانطور که اشاره شد این فرقه تماما به لحاظ ساختار تشکیلاتی و نظامی وابسته به رژیم صدام و به مثابه جزیی از ارتش دیکتاتورعراق بود و برای خوش خدمتی بیشتر به صدام درسرکوب قیام های اعتراضی مردم عراق برضد صدام شرکت کرد که بارزترین آن شرکت در سرکوب انتفاضه شعبانیه 1990 مردم عراق بود. سرکوب و کشتاری که درآن جان صدها تن از شهروندان کرد وشیعه درشمال وجنوب عراق را گرفت. اماهمین رجوی بعد از سقوط اربابش صدام دریک فرصت طلبی وشارلاتان بازی سیاسی توام با یک زد و بند به آغوش امپریالیسم سابق غلطید و برای بدست آوردن دل ارباب جدید وخوش رقصی بیشتر برای او شروع به دادن اطلاعات هرچند غلط در مورد فعالیتهای هسته ای ایران کرد تا باز چند صباحی به حیات ننگین وخائنانه خود ادامه دهد.غافل ازاینکه با سرنگونی ارباب اول رجوی وبازشدن راه برای پیگیری سرنوشت اسیران دربند فرقه از طرف خانواده های آنها روند فروپاشی او و فرقه اش را تسریع بخشید.
ازسال 1382 همزمان با سقوط صدام خانواده ها برای دیدار و کسب اطلاع از سلامت عزیزانشان به پادگان اشرف مراجعه کردند رجوی ها ابتدا سعی نمود با اتخاذ تاکتیکهای ضد انسانی از ملاقات آنها با عزیزانشان جلوگیری کنند ولی ناگزیر به عقب نشینی شدند. با شروع ملاقاتها بار دیگر عواطف و احساسات اعضا نسبت به خانواده هاشان شعله ور گردید همان عواطفی که رجوی طی این سالیان سعی نمود آن را خاموش و تبدیل به خاکستر نماید. بعد ازاین ملاقاتها که بزرگترین ضربه را به ساختار فرقه رجوی وارد کرد بیش از 1000 نفر ازاسیران توانستند خود را از جهنم این فرقه نجات داده و به دنیای آزاد وآغوش خانواده های خود بازگردند.طوری که بعد از این رجوی ها به همین دلیل مانع ملاقاتهای بعدی شدند. ولی علیرغم تلاشهای مذبوحانه رجوی سیل تجمع و تحصن خانواده ها در مقابل پادگان اشرف همچنان بی وقفه ادامه یافت.رجوی برای مقابله با این تجمعات اعتراضی با بسیج مزدوران حفاظتی خود به سنگ پراکنی به خانواده ها تلاش نمود مانع از ادامه حضورآنها در پشت کمپ اشرف گردد ولی عزم و جزم خانواده ها برای آزادی عزیزانشان سرانجام رجوی ها را وادار به عقب نشینی مفتضحانه از پادگان اشرف نمود، یکی از مهمترین تاثیرات تحصن اعتراضی خانواده ها در مقابل پادگان اشرف فراراعضا بود که همچنان بلاوقفه ادامه دارد ولی بی شک بزرگترین دست آورد و نقطه عطف حضور خانواده ها پذیرش ترک پادگان اشرف و استقرار درکمپ ترانزیت ازسوی رجوی ها علیرغم همه شعر و شعارهای آنها مبنی بر ایستادگی دراشرف بود وبدین ترتیب با تسلیم و خروج از اشرف این نماد ایدئولوژیک و مخوفترین زندان فرقه ای معاصر پروسه اضمحلال آن شتاب بیشتری گرفت.حالا هرچقدربخواهند درکشورهای اروپایی با برگزاری گردهمایی پوشالی روند اضمحلال تمام عیارخود را کند کنند ولی فایده ای ندارد. این آغازی بر پایان موجودیت فرقه ای است که سنگ بنای آن براساس خیانت وجنایت و وطن فروشی بنا شده بود.
حمید