نگاهی به جنایت هفت تیر مجاهدین

حالا پس از سالها , می توان جنایت و جاسوسی سازمان را در عملیات جنایتکارانه 7 تیر بهتر دید.
علت انفجار 7 تیر درسال 60 که به شهادت 72 تن از وزرا و نمایندگان مردم ایران انجامید چه بود؟
از سالها پیش در زندان زمان شاه زمانی که سازمان با گرایش به سمت مارکسیسم, عملا به راهی دیگر می رفت بین بازماندگان سازمان و بقیه گروهها جنگی در همان زندان به صورت علنی و غیر علنی در جریان بود و می خواستند اینطور وانمود کنند که زندان در دست آنهاست و به دنبال هژمونی خود بر سایر گروهها بودند. در این میان به دلیل ادعای مبارزه و انقلابی, خود را بر تر از همه می دیدند و دیگران را به انفعال متهم می ساختند حال آنکه هسته مرکزیت اصلی سازمان مارکسیست شده بود و مشخص گردیده بود که به دلیل انفعال در مبارزه به دلایل ضربات متعددی که در زمان شاه خورده اند و خالی بودن یک ایدئولوژی که بتواند بار مبارزه را حمل کند به جان بقیه افتاده اند و طلبکار بقیه گروهها شده اند و در این میان چون گروههای اصیل مذهبی و اسلا می از عملکرد و ایدئولوژی سازمان انتقاد می کردند رجوی و سایرین تحمل این را نداشتند به همین دلیل شکاف بین مذهبیون و سازمان متلاشی شده بالا گرفت. اگر چه رجوی خود را به مارکسیستها نزدیکتر از روحانیون و مبارزین مسلمان می دانست.در سال 57 به دلیل مبارزات مردم بالاخره شاه مجبور شد تا زندانیان را در آخرین روزهای حکومت خود آزاد کرد.
ریشه های اصلی انحراف در سازمان ترکیب دو ایدئولوژی مارکسیسم و اسلام بود که به صورتی عنوان میشد که در اسلام اینگونه آمده اما تفکری التقاطی بود.
دیگر اینکه خود را قیم و وارث انقلاب می دانستند وادعای رهبری انقلاب را داشتند! این که یک جوان بدون پشتوانه و تجربه فکری و عقلانی و فلسفی ادعای رهبری کند را در فرقه ها میتوان دید اما برای انقلاب این یک ادعای واقعی نیست.
ضمنا اینکه رهبری انقلاب نیاز به پشتوانه مردمی دارد, پایگاه مردمی میخواهد و بایستی پاسخگوی خواسته های حد اکثر مردم باشد.
پس از انقلاب, سازمان با گروههای کمونیستی مخالف حکومت همصدا شد و نداشتن بار سیاسی و ایدئولوژیک سازمان و عدم شناخت از ریشه اعتقادی مردم در انقلاب به ثمر رسیده عامل انقلاب را تنها مخالفت با شاه میدید و گمان میکرد اگر با انقلاب کنونی نیز مخالفت کند و خواسته های خود را به عنوان خواست انقلابی و واقعی معرفی کند عده زیادی پشت سازمان خواهند آمد. سازمان چون برای خود محرز ساخته بود تا به هر وسیله به حکومت برسد شروع به جمع آوری سلاح نمود و همچنین فضای داخلی کشور را به سمت یک جنگ داخلی سوق داد تا در زمان مناسب بتواند با یک کار نظامی و یک کودتا حکومت را تصاحب کند بدین منظور توانست با طرفداری از رییس جمهور وقت شکاف اختلافات بو جود آمده را بیشتر کند و منجر به برپایی تظاهراتی شود که به خشونت و آتش زدن اموال عمومی منتهی بشود و فضای اختشاش و رعب و وحشت را در کشور بوجود آورد. در آنزمان کشور گرفتار جنگ خارجی با عراق و هم جنگی داخلی بود. سازمان تحلیل کرد که اگر بتواند تعدادی را توسط بمب از بین ببرد و در واقع یک کشتار جمعی در بین افرادحکومت بوجود بیاورد جو ترور و وحشت باعث جدا شدن مردم و گسیختگی در امور می گردد و سپس می تواند بدین وسیله در زمانی کوتاه توسط چندین چریک مسلح حکومت را بدست بگیرد. اما چنین نشد و تمامی بافته های سازمان بر آب رفت و مدتی بعد چون رجوی نقشه اش را بر باد رفته میدید برای دادن هویت و اعتبار به خودش, بنی صدر را به همراه خود با یک هواپیمای دزدیده شده به فرانسه برد و در آنجا, با هماهنگی هایی که از قبل توسط دولتهای خارجی صورت گرفته بود, پس از اندکی تاخیر پناهندگی گرفت.
هدف از این کار رسیدن سریع به حکومت بود اما چون به این هدف نرسید ند سازمان در سالهای بعد ادعا کرد که هدف بی آینده کردن رژیم بوده است!"جمع بندی مقاومت یکساله"
اما خود بزرگ بینی رجوی و تصمیم گیری او در راس سازمان با توجه به کیش شخصیت و کینه حیوانی او نسبت به دیگران راه را برای انجام این فاجعه انسانی میگشود.
و اینکه رجوی اینطور تحلیل کرده بود که فردای انفجار دولتها و قدرتهای خارجی کمک بیشتری به او کنند و در این مسیر بتواند از کمکهای بیشتری بهره مند گردد.
ابتدا سازمان از این انفجار به نام انفجار خشم خلق نام می برد و بارها مسئولیت آنرا قبول کرده بود اما با ورود به دنیای غرب و قبول پناهندگی رجوی از ترس محکومیت این کشتار جمعی مسئولیت انجام آنرا در هاله ابهام باقی گذاشت! در حالی که عامل بمب گذاری سازمان بود.
نمونه این موضع گیری سازمان را در رابطه با امریکائیها میتوان دید. در ابتدای انقلاب با قبول عملیات علیه مستشاران امریکایی که در سالهای قبل انجام شده بود سعی در ارائه قدرت داشت حال آنکه الآن منکر آن می شود! زیرا در صحنه بین المللی برای آنها سودی ندارد.پس بایستی منکر آن شد و دوپهلو جواب داد اما مدارک عاملیت سازمان را نشان می داد. آیا رسیدن به حکومت ارزش این کار را داشت؟ آیا نرسیدن به حکومت چطور؟
انحراف و خود خواهی سازمان به همین جا ختم نمیشد وسازمان مدتی با انفجاردفتر نخست وزیری که آقایان رجایی و باهنر را نیز به شهادت رساند که مبین همین خشم سرخوردگی سازمان است. اینجا باید دید که روند رسیدن سازمان به این نقطه را چه کسی طراحی کرد و چرا؟
رجوی در نشست های درونی سازمان بر این نکته تاکید داشت که در اسفند 57 پس از انقلاب در متینگی در دانشگاه تهران ما خط خود را با رژیم حاکم مشخص کردیم و در آن تجمع که موسی خیابانی صحبت میکرد عده زیادی آمده بودند اما پس از اظهارات موسی که با نام ارتجاع حاکم صحبت کرد در فردای آنروز که در جای دیگری متینگ بود عده زیادی نیامدند زیرا ابتدا همه سازمان و آیت الله خمینی را در یک سو می دیدند اما پس از آن متینگ همه از گرد سازمان پراکنده شدند سازمان این را پذیرفت که روی انحراف خود بماند…
دشمنی سازمان و شخص رجوی با روحانیت و مردم از مدتها پیش بوجود آمده بود. از طرفی سازمان سعی بر بزرگ نمایی افراد و عملیاتهای خود داشت و از طرفی سعی در کوچک کردن مذهب در رسیدن انقلاب به این نقطه و جمهوری اسلامی را موج سوار جریان بوجود آمده توسط مجاهدین میدانست. اما چون خود عقب افتاده در استراتژی و تحلیل ها بود و توان حمل انقلاب را در جای خود و در زمان خود نداشت به اپورتونیسم روی می آورد.
سئوال این است: در پیروزی انقلاب 57 در کجا نام رجوی مشوق و انگیزاننده مردم بود؟ که اینگونه طلب حکومت را می کرد؟ ما بارها شاهد بودیم که انگیزه های مذهبی برخاسته از مردم آنها را دست خالی و نه مسلحانه جلو توپ و تانک و مسلسل میبرد. در کجا مردم دست به خود کشی با سیانور میزدند و کسی را ترور میکردند اگر مشوق ها و الگو ها عملکرد اینچنینی بود چرا مردم تظاهرات میکردند؟
سئوالات بسیار است اما این جنایتی بود که تنها از یک سازمان با یک خط و مشی تروریستی بر می آید.

خروج از نسخه موبایل