سخنرانی آقای آلن شوالریاس در تظاهرات ایرانیان آزاده بر علیه فرقه رجوی

متن پیاده شده از ویدئوی کامل سخنرانی آقای آلن شوالریاس روزنامه نگار، نویسنده ومحقق فرانسوی من آلن شوالریاس روزنامه نگار فرانسوی هستم. برای شما توضیح می دهم که چگونه به شناخت ماهیت سازمان مجاهدین رسیدم.از بهار سال ۲۰۰۳ موجی از دستگیری ها توسط وزارت کشور که در آنموقع آقای نیکلا سارکوزی وزیر آن بود صورت گرفت. از ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ بدنبال این دستگیری ها سازمان مجاهدین یک سلسله اعتصابات غذایی و خودسوزی براه انداختند.اعتصاب غذا البته چیز جدیدی نبود.ولی خودکشی از طریق خودسوزی قبلا در بین مسلمانان دیده نشده بود.و باید اضافه کنم که مسلمانان معتقد خودکشی را ممنوع می دانند.خودکشی در جریان عملیات های نظامی دیده شده بود.بخصوص در بین سنی ها.البته در حزب الله لبنان هم عملیات های منجر به خودکشی(انتحاری)وجود دارد ولی هرگز با خودسوزی نبوده است. اضافه می کنم که خودکشی در جریان یک عملیات نظامی تا به حال توسط احکام اسلام تایید نشده است.و به این شکل فرد شهید به حساب نمی آید.به همین دلیل در عصر حضرت محمد که عصر مرجع مسلمانان به حساب می آید حتی یک مورد هم دیده نشده است.نه تنها در عصر حضرت محمد چنین چیزی دیده نشده بلکه در میان مسلمانان هم یک نمونه از اینگونه موارد وجود نداشته است.در عوض ما چنین مواردی را در میان یهودیان دیده ایم. به همین دلیل سئوالات زیادی در ذهن من ایجاد شد ولی جوابی برایشان پیدا نمی کردم.تصمیم گرفتم در مورد سازمان مجاهدین خلق تحقیقات عمیقی را انجام دهم.من همراه یک گروه تلویزیونی عرب زبان نزد مجاهدین رفتم که دست به اعتصاب غذا زده بودند و خواستم که سئوالاتم را از آنها بپرسم. به محض اینکه به یکی از آنها نزدیک شدم وچند کلمه فارسی صحبت کردم،تعداد زیادی از اعضای مجاهدین دور مرا گرفتند،بطوریکه حرکت کردن برایم ممکن نبود.این مسئله در اورسوراواز و در جریان اعتصاب غذای اعضای سازمان مجاهدین در آنجا اتفاق افتاد. تقاضای یک مصاحبه با مریم رجوی را کردم.اما ظاهرا باید آدم چیز فهمی برایشان بنظر می رسیدم چرا که او نخواست مرا ببیند.به من گفته شد که قبل از دیدار مریم رجوی،لیست سئوالاتم را باید ارائه دهم.فهمیدم که چیزی دستگیرم نخواهد شد. مطلع شده بودم که تعدادی از اعضای جداشده سازمان مجاهدین در اروپا زندگی می کنند.به دیدار یکی از دوستان شما در آلمان رفتم.از اینجا کشفیات من راجع به مجاهدین شروع شد. دریافتم که مشکل بسیار بزرگی در قلب مجاهدین خلق وجود دارد.آنها یک گروه سیاسی هستند همانطور که شما هم گفتید ادعای دموکراسی خواهی دارند.با اینحال اسلحه حمل می کنند و در کشورهایی سلاح حمل میکنند که هیچ ربطی به مشکلات آنها ندارد. به خودم گفتم این موضوعی است که زحمت کشیدن و تحقیق کردن در مورد آن ارزش خواهد داشت.به همین دلیل کتاب قطوری در نتیجه تحقیقاتم منتشر کردم بنام “خودسوزی”(زنده زنده سوختن)،از محمد تا کارس مارکس. برای اینکه سازمان مجاهدین همیشه از روش و تکنیکی که در فارسی به آن می گویند “شتر مرغ” استفاده می کنند.مسلما ایرانی ها این موضوع را می شناسند.به این سیستم که سیستم دوماهیتی است و به فرد اجازه می دهد که خودش را متناسب با ماهیت مخاطب خود نشان دهد. به این شکل که مثلا وقتی مجاهدین در مقابل افراد چپگرا قرار می گیرند،چپگرا می شوند.وقتی مسلمانان قرار می گیرند،مسلمان می شوند.با این همه در هیچ یک از دو جبهه واقعی نیستند. من سئوالات خیلی زیادی از افراد جداشده پرسیدم.سئوالات طولانی پرسیدم.یک روزنامه نگار با اینکه امکانات یک پلیس را ندارد اما درست مثل پلیس عمل میکند.باور کنید هر کسی که در دروغ گفتن خیلی ماهر باشد بالاخره روزنامه نگار به نقطه ای می رسد که دروغگویی فرد را تشخیص می دهد. حتی به دیدن یکی از جداشده ها در تهران رفتم.مصاحبه من با او سه ساعت طول کشید.او را سئوال پیچ کردم.بعد از سه ساعت مصاحبه فرد گریه می کرد.البته این تجربه را در اروپا با دیگر افراد جداشده هم داشتم.چرا که وقتی از فرد سئوالات زیادی می پرسی او را به عمق فاجعه می بری.فرد خاطرات و مسائلی را که متحمل شده را به یاد می آورد و باور کنید خیلی سخت بود،درست مانند زمانیکه یک فرد در انتهای صحبت با پلیس درهم می شکند و به گریه می افتد! اینها را برای شما تعریف میکنم که به شما بگویم من تقریبا تا عمق این قضیه پیش رفته ام.جداشده ها در مورد مجاهدین ممکن است دروغ هم بگویند،اما نه صد درصد و نه در مورد همه چیز. با مصاحبه های متعدد و پیاپی که با جداشده ها چه در ایران و چه در اروپا انجام دادم(خودتان هم می دانید بسیاری از شماها با من ملاقات داشته اید)دیدم که همه حرف های یکسانی می زنند و یکدست هستند.در نتیجه به ماهیت عملکردی سازمان مجاهدین پی بردم.نه به موجودیت شان. جدای از همه اینها در سال ۲۰۰۴ برای دیدن کمپ اشرف به عراق رفتم.ابتدا از نیروهای آمریکایی تقاضای دیدار از اشرف را کردم.آنها مرا دنبال نخود سیاه فرستادند.در آنزمان پیدا شدن یک فرانسوی که از نیروهای آمریکایی تقاضای دیدار از مجاهدین را بکند خوشآیند نبود.(در بغداد) یک تاکسی گرفتم و خودم را به پشت درب های میله ای پادگان اشرف رساندم.افراد تحت کنترل آمریکایی ها وارد و خارج می شدند.در آنزمان تردد در عراق هنوز خطرناک نشده بود و عملیات های تروریستی به شدت امروز وجود نداشت. باورتان نمی شود.کسانیکه مانع ورود من به پادگان اشرف شدند مجاهدین نبودند بلکه خود آمریکایی ها بودند.به این ترتیب فهمیدم که کاسه ای زیر نیم کاسه آمریکایی ها است.درست است که همیشه مسائل امنیتی وجود دارد.من به دلیل تجارب زیادی که از مسافرت در کشورهای جنگ زده دارم و شناختی که از نیروهای آمریکایی پیدا کرده ام،بلافاصله فهمیدم که آمریکایی ها اصلا مایل نیستند من وارد پایگاه سازمان مجاهدین در پادگان اشرف بشوم. در نهایت سئوال اینجا است؛آّیا سازمان مجاهدین خلق تروریست است؟ باید بدانیم که عملکرد آنها چگونه بوده است؟آنها حملاتی را در زمان شاه و در زمان جمهوری اسلامی انجام داده اند.در هر دو مورد تحت عنوان “مقاومت” در داخل خاک ایران به چنین حملاتی دست زده اند.من خیلی زود فهمیدم که عنوان “مقاومت” برای این گروه فاقد اعتبار است.چرا که تعریف مقاومت این است که فرد یا گروه به صورت مسلحانه در برابر نیروی خارجی که کشورش را تحت اشغال درآورده است می ایستد.اما مجاهدین خلق در حال مبارزه با یک اشغالگر خارجی نیستند.هر کسی ممکن است منتقد آخوندها باشد و این قابل فهم است.ولی این آخوندها ایرانی هستند. سازمان مجاهدین سابقا فعالیت هایی در برابر آمریکایی ها و ایرانی ها داشتند(اشاره به ترور مستشاران آمریکایی در ایران).باید بگویم مخالفت در برابر حضور یک بیگانه طبیعی است.اما وقتیکه مجاهدین آن بیگانه را در خاک کشور مجاهدین که اشغالگر نیست،می کشند،مرتکب جنایت شده اند.مجاهدین این کار را می کردند که آمریکایی ها را بترسانند و در نتیجه آمریکایی ها ایران را ترک کنند.بنابر این مجاهدین با منطق تروریستی عمل می کردند.مجاهدین آمریکایی ها را می کشتند که مسلح نبودند.به این وسیله مجاهدین خلق مرتکب جنایتی می شدند که برخاسته از یک منطق تروریستی بود.در نتیجه مجاهدین خلق،”تروریسم” را به مورد اجرا می گذاشتند. تشریح این موضوع خیلی سخت است که آیا شما با یک جانی طرف هستید یا با یک تروریست؟ به همین خاطر مجبوریم یک تعریف مشخصی از مجاهدین ارائه بدهیم. در یک عملکرد تروریستی در واقع شما کسی را می کشید که غیر نظامی است و فاقد سلاح است.پس بعد غیر نظامی بودن آن فرد بسیار مهم تر از فاقد سلاح بودن اش است. بخش دوم تاریخچه موجودیت مجاهدین مربوط به زمانی است که به عراق صدام حسین پناه بردند.در آنجا مجاهدین عملیات های کاملا نظامی بر علیه ایران داشتند.مثلا عملیات فروغ جاویدان را حتما بخاطر دارید.من به این عمل تروریسم نمی گویم، چرا؟ چونکه این عمل کاملا بصورت نظامی در قلب ارتش عراق که در حال جنگ با ایران بود طراحی شده بود.در عوض بدیهی است که این عمل به چشم ایرانی ها یک خیانت مسلم است.چرا که مجاهدین خلق خودشان هم ایرانی هستند ارتشی را حمایت می کردند که به کشورشان تجاوز کرده بود. در عوض وقتیکه شرح برخی از عملیات های چریکی مجاهدین را که به کمک فرماندهان تک نفره در خاک ایران به ثمر می رسید را می خواندم متوجه شدم که درست است که بعضا اهداف آنها نظامی ها بوده اند.مثلا اعضای سپاه پاسداران.اما در هیچ یک از این عملیات ها طراحی طوری انجام نشده است که به غیر نظامیان هیچ آسیبی نرسد.بنابر این همین کافی است که بدانیم بدون شک این عملیات ها،عملیات های تروریستی بوده است.برای مثال تیراندازی های کورکورانه و خمپاره اندازی هایی را در خیابان ها شهرها انجام می دادند عمل تروریستی بود. قبل از اینکه یک خمپاره شلیک شده به زمین اصابت کند،یک مسیر منحنی را در آسمان طی می کند.مثل یک موشک نیست.با موشک می توان هدف گیری کرد.تیراندازی با موشک مستقیم است.خمپاره را باید از پشت یک مانعی پرتاب کرد،از پشت یک سنگر،دیوار،درخت یا بوته.در نتیجه وقتی شما یک خمپاره را شلیک می کنید از هر ده بار در هشت مورد هدف خود را نمی بینید.به همین جهت شلیک خمپاره در اماکنی که محل زندگی افراد غیر نظامی است،یک عملیات تروریستی محسوب می شود.بیشتر از این توضیح نمی دهم چون بحث به درازا می کشد و من قادر هستم ساعت ها در این مورد صحبت بکنم.نتیجه این مجموعه باعث می شود که بتوانم بگویم،بله مجاهدین خلق یک گروه تروریستی است! در اینجا نکته دیگری را در پرانتز مطرح میکنم.با شنیدن گفته های من شما ممکن است بگویید پس کشورهایی هستند در حال حاضر دست به اعمال تروریستی می زنند.خیلی سخت است بگوییم که یک کشوری دست به تروریسم می زند.برای اینکه تروریسم در چارچوب قانونی حکومت ها را شامل نمی شود.مثلا به آمریکایی ها یا اسرائیلی ها نمی توان گفت که فلان عملیات تان تروریستی بوده است!یا حتی به فرانسوی ها.درست است که ما امروز مردم آرامی هستیم.اما در تاریخ ما هم روش های نظامی افراط آمیزی وجود داشته است.به همین دلیل فکر میکنم که حکومت ها را باید در گروه دیگری طبقه بندی کرد.به نظر من حکومت ها مرتکب جنایاتی وخیم تر از تروریسم می شوند. با اجازه شما آقای وکیل می خواهم بگویم که از نقطه نظر حقوقی و قانونی حکومت ها مسلما از مسئولیت بالاتری برخوردار هستند و ابزار و منابع مالی بسیار قوی تر نسبت به یک سازمان تروریستی بهره مند هستند ولی نام شان در دنیا به رسمیت شناخته شده است.به همین دلیل حکومت ها وقتی مرتکب چنین جنایاتی می شوند،گفته می شود که آنها جنایت علیه بشریت انجام داده اند. از همه اینها گذشته مسئله تروریسم در دنیا چیز جدیدی نیست.تروریسم یک نوع تاکتیک جنگی است.تاکتیک جنگی که در دنیا مدت ها است مورد نفرت واقع شده است.مثل همان گازهای شیمیایی که مدت ها در جنگ ها استفاده می شد و امروز ممنوع شده است.تروریسم نیز به همین شکل است.یعنی یک سلاح ممنوعه است.مشکل اینجا است که عده ای از این سلاح استفاده می کنند،اما عده ای دیگر هم از این کلمه استفاده تبلیغاتی می کنند.به همین دلیل این دو واقعیت را همیشه در کنار هم نگاه کرد. در مورد سازمان مجاهدین خلق،تعدادی از عملیات های آنها تروریستی بوده است.برای مجاهدین خلق بسیار متاسف هستم که بگویم،بله شما یک گروه تروریستی هستید! متشکرم.

خروج از نسخه موبایل