اشرف بی اشرف!

سالها بود که اسیران در این اردوگاه کار اجباری یا بازداشتگاه و یا محبوسگاه فرقه ای نگاه داشته می شدند و الان بخاطر تلاشهای روز افزون خانواده ها سازمان مجبور شده تا از آن دست بکشد. 10 سال تلاش خانواده ها برای برچیدن این قرارگاه بالاخره به ثمر نشست. جای بسیار تبریک دارد اما حال چه باید کنیم. تا آنجا که می دانیم حرکت کند و بطئی سازمان برای خروج از عراق به خاطر رسیدن به آرمان آنها یعنی شروع جنگ در ایران و دم و دمبالچه شدن رجوی و سازمانش برای یاری امریکا و متحدانش می باشد. نگاه کنید زوال یک جریان که خودش را انقلابی می داند و سپس به دست و پای امریکا می افتد چگونه می شود.
باید نگاهی کنیم به تاریخچه اشرف چه زمانی و چگونه اشرف بوجود آمد؟
اشرف در سال 1365 پس از آمدن رجوی به عراق افتتاح شد ابتدا یک پادگان عراقی بود و قسمت مرکزی آن تحویل سازمان شد رفته رفته با انجام عملیات بیشتر سازمان در زمان جنگ ایران و عراق وسعت یافت و تا پس از شهریور سال 67 تمامی قسمتها از ارتش عراق تحویل گرفته شد بغیر از قسمت هتل که تا پایان سرنگونی صدام تحویل عراقی ها بود سپس به امریکایی ها تحویل داده شد.
این پادگان حدودا 6 در 6 کیلومتر وسعت دارد.
بقول رجوی:" عراق و اشرف جایی برای گسترش بی درد سر سازمان است چرا که می توان در آن نشست هایی را برگزار کرد و آموزشهایی را بدون دردسر داد چرا که افراد نمی توانند با دنیای خارج رابطه برقرار کرده و الزاما بقول رجوی جامعه طبقاتی کمترین نقش را در تاثیر بروی آنان دارد و باید خاطرات گذشته هر کس در او , از بین برود چون آن خاطرات را از جامعه بورژوازی آورده و دیگر در این سازمان کارایی ندارد پس لزومی به نگاهداری از آن ها را نیز ندارد!"
و همچنین می گوید:" ما در زندان شاه رشدمان بسیار بیشتر از بیرون زندان بود چون مطالعات و نشستها و تمرکزمان بیشتر بود! پس بیشتر می توانستیم روی مطالب و همچنین ایدئو لوژی سازمان کار کنیم چون اگر این ایدئولوژی به تثبیت میرسید دیگر از بین بردن آن کار آسانی نبود!"
حالا وی قصد داشت در اشرف همین کار را به انجام رساند. روزی آمدند و گفتند در اینجا ما دیگر خانواده نداریم و… اسکان تعطیل! خوب چه کسی خانواده ها را به اینجا آورده بود و چه کسی اسکان را دستور داده بود بسازند؟ حالا می گویند شما چرا و چرا!
یا بیاد دارم که مدتی حتی همان فیلم های با سانسور را قطع کردند و به جای آن بازیهای جمعی که در زندان ها بازی می کردند را جایگزین کردند. لا اقل اینرا می فهمیدند که عنصر سیاسی با مطالعه و اخبار زنده است تا بتواند تحلیل کند اما تحلیل های تخیلی یک طرفه از جانب تلویزیون سیمای مقاومت و بعدها سیمای آزادی و نشریه مجاهد و رادیو مجاهد و بولتن های دیواری سانسور شده تنها فضایی خیالی را به افراد می داد. مگر فرقه ها جز این کار دیگری بلدند؟
کشاورزی به سبک مائویستهای چینی و خمرهای کامبوجی و کار ساختمان سازی و برده کشیهای سخت و طا قت فرسا در اشرف برای دادن تفکری دهقانی و یا پروولتری کمونیستی به سبک روسیه حتما رهبری به سبک ما ئو و یا استالین را خواستار بود اما روح فرقه گرایانه رجوی چیز بیشتری را از این افراد می خواست.
پس حرکت از یک سازمان سیاسی و نظامی به سوی یک فرقه مطلق و بسته تر شدن آن نه برای انقلاب و تغییر در ایران بود بلکه برای در بند نگاه داشتن و کنترل و هر چه مطیع کردن افراد بود.
سئوال: چه جایی بهتر از اشرف؟ ایزوله شده در بیابان!
حالا پس از سالها این ظرف تشکیلاتی بهم ریخته و دارد جایش را به میهمانان دیگری می دهد یادم می آید که می گفتند پس از انقلاب! اشرف را موزه می کنیم تا ببینند مردم ما در چه جایی انقلاب را رشد دادیم! حال که نه انقلابی متصور است و تمامی آن دروغها عیان گشته است و تنها رنج و اسارت سالیان اسیران سازمان اشرف را به تنفر آمیز ترین واژه زندان مخوفی را یاد آور است که در تاریخ می توان آنرا با آشویتس یا دروازه جهنم از اردوگاههای مر گ هیتلری در جنوب آلمان مقایسه کرد.
به هر حال جای بسی تبریک دارد که این قرارگاه اصلی رجوی به یمن تلاش و مشقت 10 ساله خانواده ها و جدا شدگان که بر خواسته بر حق خود اصرار ورزیدند از هم متلاشی شد.
هزار تبریک! فرزین

خروج از نسخه موبایل