نشست صمیمی جداشده ها با دانشجویان با موضوع فرقه ها و تروریسم – قسمت اول

هیچ کس از تهدید های فرقه گرایی وتروریسم درامان نیست
امروزه فرقه و فرقه گرایی یکی از دغدغه های جهان معاصراست. بخصوص زمانی که با تروریسم گره بخورد. هیچ فردی دربرابر تهدیدهای فرقه و فرقه گرایی درامان نیست که همه باید نسبت به این تهدیدها هوشیار باشیم. یکی ازاین فرقه های مخوف، فرقه تروریستی رجوی است.
به همین مناسبت دوتن از اعضای سابق فرقه رجوی دراین مورد با دانشجویان بحث و تبادل نظرکرده ودر رابطه با عملکردهای فرقه رجوی به عنوان یک فرقه تروریستی به سخنرانی پرداختند.
همانطور که درخبر قبلی اشاره شد روز دوشنبه 22/8/91 دو نفر از اعضای سابق فرقه رجوی آقایان صمد نظری و علی اکرامی درسالن همایش دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز برای جمع کثیری از دانشجویان و اساتید این دانشگاه در رابطه با فرقه ها و تروریسم وعملکرد فرقه تروریستی رجوی به سخنرانی پرداختند که به قسمت اول آن خواهیم پرداخت.

در ابتدا آقای صمد نظری ضمن معرفی وسابقه حضورش درفرقه رجوی و تاریخچه پیدایش این فرقه اظهار داشتند، من بیش از بیست سال عضو این فرقه بودم و درطی این سالیان درستاد اطلاعات فرقه فعالیت میکردم.و درادامه افزودند:
درسال 44 یعنی دوازده سال بعداز کودتای 28 مرداد وسرکوب خونین قیام 15 خرداد سه تن از اعضای سابق جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تصمیم گرفتند در مبارزه علیه رژیم شاه سازمانی را با مشی مسلحانه بوجود آورند. محمد حنیف نژاد 26 ساله مهندس کشاورزی. سعید محسن 26 ساله مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نیک بین 23 ساله دانشجوی ریاضی، هسته اولیه گروه را تشکیل داد و یک سال بعد علی اصغر بدیع زادگان 25 ساله مهندس شیمی به این جمع پیوست.این افراد با آنکه مشخصا مذهبی بودند اما از نظرسیاسی و ایدئولوژیک یک پرورش یافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند.
اولین محصول برنامه مطالعاتی گروه تدوین کتاب شناخت بود. متد دیالکتیک مارکسیستی با تغییر نام به اصول شناسایی دینامیک را به عنوان اصول علمی پذیرفته بودند. درطول سالهای 44 تا 46 سازمان ازنظر تشکیلاتی فعال شد. گروه روحانیت که درسال 1348 شکل گرفت مسئولیت تماس با روحانیون مبارز و جلب همکاری یا حمایت آنها را برعهده داشت. هدف این بود که از نفوذ اجتماعی روحانیت درجهت اهداف سازمان استفاده شود و بویژه پشتوانه مردمی ومالی سازمان تامین گردد. سازمان بعدها برای حمایت امام خمینی که درنجف تبعید بودند نماینده ای نزد ایشان فرستادند که البته با تیزبینی و درایت حضرت امام خمینی به نتیجه نرسیدند. پس از ضربه شهریور سال 1350 مسعود رجوی وارد مرکزیت سازمان شد.
حال در این جا از آقای علی اکرامی خواهش میکنم در رابطه با ماهیت و شخصیت مسعود رجوی تصویری به شما ارائه دهند.

علی اکرامی: بسم الله الرحمن الرحیم فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
بشارت باد انسانهایی راکه همه سخنان و اقوال را می شنوند و سپس بهترین را انتخاب میکنند.
با سلام وخیر مقدم به یکایک شما دانشجویان عزیز من علی اکرامی عضو سابق فرقه مجاهدین خلق رجوی هستم. که درسال 1358 بعداز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران به این فرقه پیوسته و در سال 1386 یعنی بعد از 28 سال از اسارت آنها رهایی یافتم. طی 28 سال حضورم درتشکیلات این فرقه در مناصب و مسئولیتهای زیادی از جمله بخش سیاسی درروابط خارجی،ستاد اطلاعات و امنیت و ستاد تبلیغات کار میکردم. واز نزدیک مناسبات جهنمی این فرقه ضد انسانی را با پوست و استخوان لمس کردم. همانطور که دوست عزیزم آقای نظری گفتند مسعود رجوی چکیده و سمبل دوگانگی و تزویر وریا بود. او شخصیتی دوگانه داشت. وبا تمام قوا به دنبال کسب قدرت و جایگاه فردی خویش بودند.بارزترین خصوصیات وی روشنفکر نمایی و حرافی بود و همین خصوصیت باعث شد که حنیف نژاد و دیگر سران سازمان اسیر او شوند. رجوی تنها عضو مرکزیت بود که ازاعدام جان سالم به دربرد. رجوی و هوادارانش شایع کرده بودند که برادرش کاظم رجوی که درسوئیس به سر می برده و با محافل حقوق بشری رابطه داشت توانسته است برای وی از این طریق کاری صورت دهد.اما طبق اسناد ومدارک به جا مانده از ساواک،واقعیت این بود که رجوی درهمان آغاز دستگیری با ساواک همکاری کرده است. وتمام اطلاعات خود را دراختیار آنها گذاشته بود. بر طبق اسناد ساواک، ارتشبد نعمت ا… نصیری رئیس ساواک درنامه ای خطاب به دادرسی ارتش،مسعود رجوی را از همکاران ساواک معرفی کرد که درجریان تحقیقات، کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان به عمل آورده است. و به همین دلیل به دستور شاه با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم گردید.چنین فردی با خصلت های یاد شده توانست رهبری جمع زندانیان سازمان را برعهده بگیرد.او با روش های دوگانه خود سعی درجذب مارکسیست ها و مسلمانان داشت. رجوی معتقد بود که هدف وسیله را توجیه میکند. وبرای رسیدن به هدف می توان ازهر شیوه ای استفاده نمود این طرز تفکر التقاطی و منافقانه درادامه منجر به موجی ازسرکوب و ترور مخالفان در داخل مناسبات این فرقه شد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
صمد نظری: در اینجا لازم میدانم به دلایل انحراف و انحطاط این فرقه اشاره ای بکنم. بدلیل اینکه از بدو تاسیس سازمان یک ایدئولوژی التقاطی یعنی مخلوطی از اسلام و مارکسیسم را بعنوان جهان بینی انتخاب کرده بود. در ادامه تاثیرات فرهنگ مارکسیستی به اعضای رده پائین پررنگ تر شد. بطوریکه بخش زیادی بعد از ضربه سال 54 به ایدئولوژی مارکسیستی گرایش پیدا کردند. آنها در شیوه های برخوردشان از استالین پیروی میکردند یعنی اساس کار را دربرخورد با مخالفین فکری بر ترور شخصیت و حذف فیزیکی میگذاشتند بعد از پیروزی انقلاب و آزادی سران آنها از زندان درظاهر از امام و دولت مهندس بازرگان حمایت میکردند.ولی درهمان حال مشغول جمع آوری سلاح و تشکیل میلیشیای نظامی برای برخورد قهرآمیز با نظام بودند آنها همچنین با اختلاف انداختن بین سران حکومت سعی درتضعیف یا قبول رجوی و شقه کردن حاکمیت برآمدند. سرانجام ماهیت واقعی خود را بروز داده و دست به مبارزه مسلحانه در 30 خرداد سال 60 زدند که دوست عزیزم آقای اکرامی بحث مرا ادامه میدهند.
علی اکرامی: رجوی از سال 58 تا 60 که ازآن بعنوان فاز سیاسی نام میبرد. با استفاده از فضای جوشان و جو پر التهاب ناشی از انقلاب اسلامی با طرح شعارهای پرجذبه و فریبنده درستایش آزادی،عدالت اجتماعی،جامعه بی طبقه توحیدی،برابری و برادری و اسلام راستین سعی درانحراف و جذب قشر جوان جامعه نمود. جوانانی که بنا به مقتضای سن،تصمیم گیری آنها نه برعقل و منطق بلکه عمدتا بر احساس وناپختگی سیاسی متکی بود. او با ایراد سخنرانی های پرشور بر این نقطه ضعف آنها انگشت گذاشت و آنها را به دام تشکیلات خود کشاند. بعدازاینکه درفازسیاسی علیرغم سیاستهای دوگانه و فریبنده نتوانست اعتماد امام و دیگر رهبران انقلاب را جلب کند با سوء استفاده از جنگ عراق برعلیه ایران که بخش عمده ای از توان نظامی و نیروی انسانی را به خود مشغول کرده بود شروع به جمع آوری اسلحه ازصحنه های جنگ نمود.در 30 خرداد سال 60 با این تحلیل غلط و تصور احمقانه که دولت تضعیف شده و شرایط سرنگونی فراهم گردیده دست به مبارزه مسلحانه زد. تا بزعم خود درمدت 6 ماه رژیم را سرنگون کند. و خود به حاکمیت برسد. غافل از اینکه رژیمی که از بطن مردم جوشیده را نمی توان بسادگی سرنگون نمود. رجوی برای خارج کردن نیروهای مومن و انقلابی به کثیف ترین و سبعانه ترین شیوه های تروریستی دست زد. ولی نتوانست مردم انقلابی را ازصحنه خارج کند.و همان مردم و خلقی که او درتحلیل هایش برای فریب اذهان هواداران آنها را پایگاه اجتماعی فرقه اش میخواند با دادن اطلاعات خانه های فساد تیمی و دستگیری تروریست هایش بزرگترین ضربه را به او زدند.
به دنبال دریافت ضربات نظامی و دستگیری بسیاری از کادرها و هواداران رجوی به فرانسه گریختند و ما بقی نیروها ازطریق مرز کردستان به دامن صدام دیکتاتور عراق و دشمن قسم خورده مردم ایران پناه بردند. و در سال 65 به دنبال انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک درون سازمانی، رجوی در میان خشم و کین مردم و دیگر نیروهای وطن پرست به عراق آمد تا دور جدیدی از خیانت و جنایت را درحق مردم ایران و بعنوان ستون پنجم رژیم بعث عراق بر عهده بگیرد.

خروج از نسخه موبایل