نامه ای به علی اصغر دیو سار اسیر در فرقه رجوی

سلام برادر عزیز! سالهاست که شما را را ندیده ام. من و تمام اهل فامیل دلمان برای شما تنگ شده است. چندین سال است نه تماس تلفنی با ما داشته اید و نه نامه ای از شما بدست ما رسیده و این برای ما نگران کننده است. من می دانم شما کجا زندگی می کنید سئوالم از شما این است در طی چندین سال دوری از ما نباید یک نامه ای برای ما ارسال می کردی که از حال و احوالت با خبر شویم در کجای این دنیا زندگی می کنی که یک تماس هم نمی توانی با ما داشته باشی؟ ما در عصر ارتباطات زندگی می کنیم و می توانیم با دورترین نقطه جهان تماس بگیریم شما چرا در این رابطه دستتان بسته است. برادر من شما در چه غاری زندگی می کنید که از دنیای بیرون از خود بی اطلاع هستید تمام اهل فامیل از من سراغ شما را می گیرند و من در جواب به آنها می گویم هیچ خبری از اصغر ندارم جواب من برای آنها سخت است و حرف مرا باور نمی کنند چندین سال برای هیچ و پوچ بهترین دوران زندگی خودت را از بین بردی به کجا رسیدی و چه چیزی نصیبت شد فقط یک سری آدمها را نگران خودت کردی مستمر به شما فکر کنند واقعا توانی برای شما مانده که می خواهید به اصطلاح مبارزه کنید بعد از چندین سال خودت را در آیینه نگاه کردی که چه بلایی بر سر خودت آوردی الان هم مطلع شدم شما را برده اند به کمپی در کنار فرودگاه بغداد از خودت چی داری زندگی داری؟ کاری انجام می دهی که بابت آن حقوق می گیری که بدرد آینده ات بخورد خودت را اسیر یک سری آدمها کردی که دشمنان مردم ایران هستند و فقط به فکر منافع خودشان هستند که جیب خودشان را پُر کنند یک کمی به خودت بیا و برای زندگی و آینده خودت تصمیم بگیر تا کی و تا چه زمانی می خواهی مترسک دیگران شوی آخرش چی. همه ما نگران تو هستیم کمی هم به فکر ما باش من در ایران چندین سال در بین مردم دارم زندگی می کنم در فرقه ای داری زندگی می کنی که هیچ جایگاه و پایگاهی در بین مردم ندارند از دید گاه مردم ایران آنها خائن و جنایتکارند. البته به تو حق می دهم از دنیای بیرون از خودت خبری نداری و هر چه آنها به شما دیکته می کنند شما گوش می کنید بیشتر از این وقتت را نمی گیرم فقط بدان که من و تمام اهل فامیل نگران تو هستیم و امیدوارم روزی خودت برای آینده خودت تصمیم بگیری و به زندگی آزاد رو بیاوری. برادر و دوست دار شما علی اکبر

خروج از نسخه موبایل